سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پروژه دانشجویی مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در pdf دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در pdf

چکیده  
مقدّمه  
پیشینه بحث  
تعریف «بدیهى» و «نظرى»  
نقد تعریف «بدیهى» و «نظرى»  
دیدگاه‏هاى وجودشناختى درباره مفاهیم بدیهى  
بدیهى یا نظرى بودن تقسیم علوم حصولى به بدیهى و نظرى  
رابطه بدیهى و نظرى با اندیشه  
حقیقت تفکر  
گستره اندیشه  
رابطه بدیهى با فکر  
گستره یا شمار مفاهیم بدیهى  
معیار بداهت مفاهیم بدیهى  
1 شمول‏گرایى یا معیار عمومیت  
بررسى  
2 معیار یا نظریه بساطت  
3 نظریه ترکیبى  
4 ارجاع به معرفت‏هاى حضورى  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله مفاهیم بدیهى و نظرى، معیار بداهت در pdf

ـ آشتیانى، میرزا مهدى، تعلیقه على شرح المنظومه السبزوارى، قسم المنطق، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376

ـ ابن ترکه، کتاب المناهج فى المنطق، تحقیق ابراهیم دیباجى، تهران، دانشگاه تهران، 1376

ـ ابن جزم، الاصول و الفروع، تحقیق محمّدعاطف و دیگران، قاهره، دارالنهضه العربیه، 1978

ـ ابن خلدون، لُباب المحصّل فى اصول‏الدین، تحقیق رفیق عجم، بیروت، دارالمشرق، 1955

ـ ابن‏سینا، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379، چ چهارم

ـ ـــــ ، الشفاء، الالهیّات، قم، کتابخانه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1404

ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، قاهره، الامیریه، 1375ق، المقاله الاولى، الفصل الثالث و السادس

ـ ـــــ ، الشفاء، الطبیعیات، 1 السماع الطبیعى، تحقیق سعید زاید، قم، مکتبه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1405

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، 1 المدخل، قم، کتابخانه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1404

ـ ـــــ ، الطبیعیات، قم، کتابخانه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1405، ج 1

ـ ـــــ ، رساله ابن‏سینا فى فائده المنطق، در: منطق و مباحث الفاظ، تحقیق مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370

ـ ابن فورک، مجرّد مقالات الشیخ الاشعرى، تحقیق دانیال جیماریه، بیروت، دارالمشرق، 1987

ـ ارسطو، البرهان، ترجمه متى بن یونس، در: منطق ارسطو، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، دارالقلم، 1980

ـ ـــــ ، منطق ارسطو، ترجمه میر شمس‏الدین ادیب سلطانى، تهران، نگاه، 1378

ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمّدحسن لطفى و رضا کاویانى، تهران، خوارزمى، 1380، چ سوم، ج 1

ـ ایجى، قاضى عضدالدین، المواقف، بیروت، عالم الکتب، بى‏تا

ـ باقلانى، قاضى ابوبکر، الانصاف فیما یجب اعتقاده ولا یجوز الجهل به، تحقیق محمّدزاهد کوثرى، قاهره، مکتبه الخانجى، 1413، چ سوم

ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، تهران، دانشگاه تهران، 1349

ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بى‏جا، الدار، 1409، ج 1

ـ ـــــ ، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضى، 1409، ج 1

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1375، ج 1

ـ حسین‏زاده، محمّد، پژوهشى تطبیقى در معرفت‏شناسى معاصر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382، فصل نهم

ـ ـــــ ، معرفت‏شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1385، چ دهم

ـ ـــــ ، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1386

ـ حسینى اعرج، محمّدرضا، الارجوزه فى المنطق، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370

ـ حلّى، حسن‏بن یوسف، الاسرار الخفیه فى العلوم العقلیه، تحقیق مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379

ـ ـــــ ، القواعد الجلیّه، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1412

ـ ـــــ ، نهایه المرام فى علم الکلام، تحقیق فاضل عرفان، قم، مؤسسه الامام الصادق علیه‏السلام، 1419، ج 2

ـ خونجى، محمّد، کشف‏الاسرار عن غوامض الافکار، حسن ابراهیمى، پایان‏نامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشکده الهیات و معارف، 1372ـ1373

ـ دغیم، سمیع، موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامى، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1998، ج 1

ـ دوانى، جلال‏الدین، تعلیقه بر شرح شمسیه، در: قطب‏الدین محمّد رازى و دیگران، شروح الشمسیه، بیروت، شرکه شمس‏المشرق، بى‏تا

ـ رازى، فخرالدین محمّد، البراهین، در: علم کلام، تهران، دانشگاه تهران، 1342

ـ ـــــ ، الرساله الکمالیه فى الحقائق الالهیه، تصحیح سید محمّدباقر سبزوارى، تهران، دانشگاه تهران، 1335

ـ ـــــ ، المحصّل، در: نصیرالدین طوسى، نقد المحصّل، تهران، دانشگاه تهران، 1382

ـ ـــــ ، شرح الاشارات والتنبیهات، در: نصیرالدین طوسى و فخرالدین رازى، شرحى الاشارات، قم، کتابخانه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1404، الجزء الثانى

ـ ـــــ ، لباب الاشارات، تحقیق احمد حجازى سقّا، قاهره، مکتبه الکلیات الأزهریه، 1986

ـ ـــــ ، معالم اصول‏الدین، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1992

ـ رازى، قطب‏الدین، تحریر القواعد المنطقیه، قم، بیدار، 1382

ـ ـــــ ، شرح الرساله الشمسیه، قم، بیدار، 1382

ـ ـــــ ، شرح المطالع، قم، کتبى نجفى، بى‏تا

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، تهران، ناب، 1416، ج 1

ـ ـــــ ، شرح المنظومه، قم، مصطفوى، بى‏تا

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، حکمه الاشراق، در: قطب‏الدین شیرازى، شرح حکمه‏الاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383

ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، چ دوم، ج 2

ـ ـــــ ، منطق تلویحات، تصحیح على‏اکبر فیض، تهران، دانشگاه تهران، 1334

ـ شهرزورى، شمس‏الدین محمّد، الشجره الالهیّه فى علوم الحقائق الربّانیه، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، 1383

ـ ـــــ ، رسائل الشجره الالهیه فى علوم الحقائق الربانیه، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، 1384، ج 9

ـ شیرازى، قطب‏الدین محمّد، درّه التاج، تصحیح محمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369، چ سوم

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، مرکز بررسى‏هاى اسلامى، 1356

ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاقتصاد الهادى الى الرشاد، تهران، مکتبه جامع چهل ستون، 1400

ـ ـــــ ، تلخیص الشافى، نجف، مکتبه العلمین: الطوسى و بحرالعلوم، 1383ق

ـ طوسى، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، 1355، چ دوم

ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، تهران، نشر کتاب، 1403، چ دوم، ج 3

ـ ـــــ ، تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370

ـ ـــــ ، روضه التسلیم، تصحیح و. ایوانف، تهران، جامى، 1363

ـ عارفى، عبّاس، بدیهى و نظرى (در دست انتشار)، فصل پنجم

ـ علم‏الهدى، سید مرتضى، الذخیره فى علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1411

ـ فارابى، ابونصر، المنطقیات، تصحیح محمّدتقى دانش‏پژوه، قم، کتابخانه آیه‏اللّه مرعشى نجفى، 1408، ج 1

ـ ـــــ ، عیون المسائل، در: المجموع، مصر، مطبعه السعاده، 1325ق

ـ فیّاضى، غلامرضا، درآمدى بر معرفت‏شناسى، نگارش مرتضى رضایى و دیگران، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386

ـ قاضى عبدالجبّار، المغنى، قاهره، الشرکه العربیه للطباعه والنشر، 1380، الجزء السادس عشر

ـ گیلانى، شیخ عبداللّه، الرساله المحیطه بتشکیکات فى القواعد المنطقیه مع تحقیقاتها، در: منطق و مباحث الفاظ، تصحیح مهدى محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1370

ـ ماوردى، على‏بن محمّد، اعلام النبوّه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1364، ج 1

ـ مطهّرى، مرتضى، تقریر شرح‏المنظومه، تهران، حکمت، 1385، ج 1

ـ ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، قم، صدرا، 1380، چ چهارم، ج 9

ـ ـــــ ، مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه)، قم، صدرا، 1380، چ هشتم، ج 9

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، التنقیح فى المنطق، تصحیح غلامرضا یاسى‏پور، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1378

ـ ـــــ ، اللمعات المشرقیه فى الفنون المنطقیه، در: همو، منطق نوین، تصحیح محمّد مشکوه‏الدینى، تهران، آگاه، 1360

ـ ـــــ ، تعلیقات بر شفا، در: ابن‏سینا، الالهیّات من الشفاء، قم، بیدار، بى‏تا

ـ ـــــ ، تعلیقه بر شرح حکمه‏الاشراق، در: قطب‏الدین محمّد شیرازى، حکمه الاشراق، قم، بیدار، بى‏تا

ـ ـــــ ، رساله التصور والتصدیق، در: رسالتان فى التصور والتصدیق، تحقیق مهدى شریعتى، قم، اسماعیلیان، 1416

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوى، بى‏تا، ج 1

ـ میر سید شریف، شرح المواقف، قاهره، مطبعه السعاده، 1325ق، ج 1و2

ـ نراقى، ملّامهدى، شرح الالهیات من کتاب الشفا، تهران، دانشگاه تهران، 1365

چکیده

این نوشتار به بحث درباره مفاهیم بدیهى و نظرى مى‏پردازد و این تقسیم را، که اساسى‏ترین و پرثمرترین تقسیم براى مفاهیم در معرفت‏شناسى است، با نگاهى معرفت‏شناختى بررسى مى‏کند. گرچه به لحاظ وجودشناختى در این تقسیم تردید شده است، اما نمى‏توان تحقق این دو قسم را انکار نمود. بدین‏روى، مؤلف پس از تعریف مفهوم «بدیهى» و «نظرى»، نگاهى گذرا به این‏گونه تردیدها افکنده، آنها را ارزیابى مى‏نماید. در ادامه، مفاهیم یا تصورات بدیهى را برمى‏شمرد و پس از بررسى رابطه بدیهى و نظرى با تفکر، حقیقت اندیشه و گستره آن را بررسى مى‏کند. در ادامه، بنیادى‏ترین مبحث معرفت‏شناسى در حوزه مفاهیم یا تصورات را، که مسئله «معیار بداهت» آنهاست، بررسى کرده، به شرح گسترده‏اى از مبناگروى ویژه متفکران مسلمان در حوزه مفاهیم و تصورات دست مى‏یازد

کلیدواژه‏ها: بدیهى، علم حضورى، معقولات ثانى، اندیشه، مفاهیم حسّى، مفاهیم شهودى

 

مقدّمه

با نگاهى گذرا به آثار اندیشمندان مسلمان، اعم از فیلسوفان، متکلّمان و منطق‏دانان، مى‏توان گفت: عموم آنها در حوزه مفاهیم یا تصورات، همچون گزاره‏ها و تصدیقات، مبناگرا هستند. از منظر آنها، مفاهیم به دو دسته بدیهى و نظرى تقسیم شده، مفاهیم نظرى از راه مفاهیم بدیهى معلوم مى‏گردند و بدین‏سان مى‏توان به بخش وسیعى از مفاهیم مجهول معرفت یافت

اما فراروى ما پرسش‏هاى بسیارى در این‏باره قابل طرح هستند؛ از جمله: مفاهیم بدیهى و نظرى چیستند؟ شماره و گستره مفاهیم بدیهى تا کجاست؟ معیار بداهت آنها چیست؟ بحث را با پیشینه مبحث «بدیهى و نظرى» آغاز مى‏کنیم

 

پیشینه بحث

بحث از «بدیهى» و «نظرى» و تقسیم تصور و تصدیق یا معرفت حصولى بدان‏ها در منطق و فلسفه اسلامى، سابقه‏اى بسیار کهن دارد و تا عصر فارابى (259ـ339 ق) قابل پى‏گیرى است. مى‏توان محتواى این دو اصطلاح را در نوشته‏هاى وى دریافت. او به صراحت، میان این دو دسته معرفت، یعنى بدیهى و نظرى، تمایز نهاده و تصریح کرده است که برخى از تصورات کسبى بوده، به استناد تصورات دیگرى که نیاز به تحصیل و اندیشه ندارند، حاصل مى‏شوند

العلم ینقسم الى تصور مطلق ; و الى تصور مع تصدیق ; فمن التصور ما لایتمّ الاّ بتصوّر یتقدّمه; و لیس اذا احتاج تصوّر الى تصوّر یتقدّمه یلزم ذلک فى کلّ تصوّر، بل لابدّ من الانتهاء الى تصوّر یقف، و لایتصل بتصوّر یتقدّمه کالوجوب و الوجود و الامکان

بدین‏سان، به تعریف معرفت‏شناختى «مفاهیم بدیهى» پرداخته و آنها را موقف مفاهیم نظرى دانسته است. بنابر این گفته، مفاهیم نظرى بر مفاهیم دیگرى مبتنى‏اند، اما مفاهیم بدیهى بر هیچ مفهومى مبتنى نیستند و از راه دیگر مفاهیم حاصل نمى‏شوند. آنها، برخلاف مفاهیم نظرى، به مستند یا مفاهیم پایه نیاز ندارند. بدین‏روى، فارابى پس از پى‏ریزى مبناگروى در قلمرو مفاهیم یا تصورات، در ادامه مى‏افزاید: هرگونه شرح و تبیین براى این‏گونه مفاهیم، تنبیه ذهنى است و نه تعریف حقیقى. سپس همین مطالب را درباره تصدیقات جداگانه یادآور مى‏شود

البته بدیهى و نظرى پیشینه‏اى کهن‏تر دارند و تا عصر ارسطو (384ـ322 ق.م) و بلکه تا زمان افلاطون و سقراط نیز قابل پى‏گیرى‏اند. از جمله، ارسطو در کتاب البرهان، هرگونه تعلیم و تعلّم ذهنى را بر معرفت سابق مبتنى مى‏داند.62 چنین نگرشى به معناى پذیرش بدیهیاتى است که مبناى گزاره‏هاى نظرى‏اند. چنین تمایزى در معرفت‏هاى بشرى، یعنى نیاز برخى از آنها به فکر و اندیشه و بى‏نیازى برخى دیگر ـ و نه اصطلاح «بدیهى و نظرى» ـ را مى‏توان در کلمات سقراط (399ـ469) به زبان افلاطون و دست‏کم در نوشته‏هاى افلاطون (427ـ347 ق) یافت

حتى اگر بپذیریم که ارسطو و پیش از وى، افلاطون و سقراط نیز به چنین معنا و تمایزى توجه داشته‏اند ـ که به راستى چنین است ـ هیچ تردیدى نیست که واژه‏هاى «بدیهى» و «نظرى» یا واژه‏هاى همگن با آنها تا مدت زمانى طولانى پس از عصر آن حکما مصطلح نشده بودند، بلکه به نظر مى‏رسد صرفا در چند قرن اخیر است که این واژه‏ها چنین کاربردى یافته و مصطلح شده‏اند. بدون تردید، در عصر علّامه حلّى (647ـ726 ق)،64 محقق طوسى (597ـ672 ق)65 و بلکه پیش از آنها فخرالدین رازى (544ـ606 ق) چنین اصطلاحاتى رایج بوده‏اند. نگاهى گذرا به کتاب‏ها و رساله‏هاى حکما و منطق‏دانان مسلمان در این عصر، ادعاى مزبور را اثبات مى‏کند. از جمله، فخرالدین رازى در تعریف ابن‏سینا از «لذت» و «الم» بر وى اشکال مى‏گیرد که این واژگان و مفاهیمِ آنها بدیهى بوده، به تعریف نیازى ندارند

والتحقیق ; انّ ماهیه اللذه و الألم متصوّره تصوّرا اوّلیا بدیهیا، بل تصورهما من أجلى التصورات و أظهرها;

نیز درباره مفهوم «وجود» و «عدم» اظهار مى‏دارد که آنها بدیهى‏اند.67 این‏گونه اظهارات نشان‏دهنده این حقیقت هستند که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» و کاربرد آنها در عصر وى شایع بوده‏اند و وى بدون آنکه توضیحى بدهد، این واژگان را به کار مى‏گیرد. افزون بر آن، او بر اساس این دو اصطلاح، این بحث را مطرح کرده که آیا همه مفاهیم و تصدیقات بدیهى‏اند؟ و یا همه آنها نظرى بوده، به کسب و نظر نیاز دارند؟ یا اینکه برخى از آنها بدیهى‏اند و برخى دیگر نظرى؟ او به صراحت، این نظریه را مى‏پذیرد که همه تصورات بدیهى‏اند؛ اما درباره تصدیقات، همان نظریه متداول را اختیار کرده است و همچون عموم متفکران مسلمان، قایل مى‏شود که برخى از تصدیقات بدیهى‏اند و برخى دیگر از آنها نظرى.68 آیا چنین امرى به صراحت و روشنى گویاى این حقیقت نیست که این واژگان در عصر وى مصطلح و رایج بوده‏اند؟

مى‏توان این کاربرد را حتى در آثار شیخ اشراق نیز، که معاصر اوست، پى‏گیرى کرد. شیخ اشراق (549ـ587 ق) در آثار خود، این اصطلاح را به روشنى به کار برده است. البته او به جاى «بدیهى» از واژه «فطرى» استفاده کرده است.69 قطب‏الدین شیرازى واژه «فطرى» را در عبارت وى، به بدیهى تفسیر کرده، چنین مى‏نگارد

و بعضها فطریه أى بدیهیه لا تفتقر الى اکتساب من حیث هى; فالفطرى من التصورات ما لایکون حصوله فى العقل موقوفا على طلب و کسب

در هر صورت، اکنون با این پرسش مواجهیم که از عصر فخرالدین رازى و شیخ اشراق، یعنى اواخر قرن ششم تا زمان ابن‏سینا، این اصطلاح چه وضعیتى داشته است؟ آیا در آثار حکما، منطق‏دانان و متکلّمان این دوره نیز مصطلح بوده است؟ آنچه به یقین مى‏توان اظهار نمود این است که بهمنیار به جاى «بدیهى» و «نظرى»، واژه‏هاى «مکتسب» و «غیر مکتسب» را به کار گرفته، چنین مى‏نگارد

کل علم مکتسب بفکر او حاصل بغیر اکتساب فکرى قسمان: أحدهما التصور والآخر التصدیق. والمتکسب بالفکره من باب التصدیق یحصل بالقیاس، و من باب التصور بالحدّ و الرسم

اما این عبارت برگرفته از عبارت ابن‏سینا (370ـ428 ق) در برهان شفاست.72 واژه‏هاى ذکر شده در هر دو نوشتار، هرچند مفید محتواى بدیهى و نظرى‏اند و معناى آنها را به ذهن متبادر مى‏سازند، ولى بر اینکه آن واژه‏ها مصطلح باشند دلالتى ندارند

شاید بتوان از برخى عبارت‏هاى ابن‏سینا استظهار کرد که او براى اولین بار در نوشتارهاى خود، واژه «اوّلى» را در باره معرفت‏ها یا تصورات و تصدیقاتِ بى‏نیاز از تفکر و نظر به کار برده؛ از جمله در عبارت ذیل، که از روشن‏ترین تعبیرات اوست

إنّ الموجود و الشى‏ء والضرورى معانیها ترتسم فى النفس ارتساما اوّلیا، لیس ذلک الأرتسام ممّا یحتاج الى أن یجلب باشیاء أعرف منها. فانّه کما أنّ فى باب التصدیق مبادئ اولیه یقع التصدیق بها لذاتها و یکون التصدیق بغیرها بسببها; کذلک فى التصورات اشیاء هى مبادى‏ء للتصور و هى متصوره لذواتها و اذا أرید أن یدلّ علیها لم یکن ذلک بالحقیقه تعریفا لمجهول، بل تنبیها و اخطارا بالبال;

بدین‏سان، در عبارت مزبور، از چنین معنایى، یعنى تصدیق و تصور بدیهى، به تصدیق و تصورى که ارتسام اوّلى در ذهن دارد، تعبیر مى‏کند. بدین روى، «تصور بدیهى»، تصور اوّلى یا گونه‏اى از تصور است که مرتسم به ارتسام اوّلى است؛ چنان‏که تصدیق بدیهى نیز چنین است. در ادامه، ویژگى‏هاى این تصورها یا تصدیق‏ها را شرح داده، توضیح مى‏دهد که تصدیق یا تصور مجهول از راه آنها معلوم مى‏گردد؛ اما آنها خود بالذات بوده، بر تصور یا تصدیق دیگرى مبتنى نیستند

افزون بر آن، در عبارتى دیگر، از چنین محتوایى به «بیّن اوّلى» تعبیر مى‏کند و نسبت به گزاره‏هاى بدیهى، واژه «بیّن اوّلى» یا واژه «بیّن بنفسه» به کار مى‏برد

و هذا لیس بیّنا اوّلیا; من البیّن بنفسه أنّ للحادثات مبدء ما یجب ان یکون بیّنا بنفسه

مى‏توان به جاى «بیّن اوّلى» یا «بیّن بنفسه»، از واژه «اوّلىّ التصور» یا «اوّلى التصدیق» استفاده کرد؛ چنان‏که صدرالمتألّهین در تعلیقه خود بر شفاء این اصطلاحات را به کار برده است.75 البته ابن‏سینا در بعضى از عبارت‏ها، واژه «بدیهى» را تنها براى اوّلیات به کار برده، بلکه بداهت را به اوّلیات اختصاص داده است. وى پس از تعریف «تصدیق» چنین مى‏نگارد

هذا على ضربین: أحدهما یدرک بالفکر و لابدّ من طلبه على طریق العقل و تحصیله به; و الضرب الآخر أن یفهم ذلک و یصدق به لا من طریق الفکر او طلب العقل، بل امّا ببدیهیه; او بالحسّ; او یکون قد قبلناه من الأجلاّء او العلماء;

در عبارت مذکور، «بدیهى» به معناى «اوّلى» به کار رفته است؛ چنان‏که قطب‏الدین رازى تصریح مى‏کند:77 «بدیهى» واژه‏اى است که به نحو مشترک لفظى در دو معنا به کار مى‏رود: 1 بدیهیات اولیه؛ 2 گزاره‏هاى یقینى، اعم از بدیهیات اوّلى، حدسیات و حسّیات و مانند آنها

اما ابن‏سینا در گفتارى دیگر، از این فراتر مى‏رود و گویا این اصطلاح را مفروغ عنه و مسلّم مى‏گیرد و بر همه معرفت‏هاى بى‏نیاز از کسب، «معرفت فطرى و بدیهى» اطلاق مى‏کند

لماکان استکمال الانسان; هو فى أن یعلم الحق لأجل نفسه و الخیر لأجل العمل به و اقتباسه، و کانت الفطره الأولى و البدیهه من الأنسان و حدّهما قلیلى المعونه على ذلک، و کان جلُّ ما یحصل له من ذلک إنّما یحصل بالاکتساب، و کان هذا الاکتساب هو اکتساب المجهول، و کان مُکْسِبُ المجهول هو المعلوم، وجب ان یکون الأنسان یبتدى‏ء اولاً، فیعلم أنّه کیف یکون له اکتساب المجهول من المعلوم و کیف یکون حال المعلومات و انتظامها فى انفسها;

آیا براى مصطلح بودن واژه‏اى در دانش یا دانش‏هایى، همین مقدار کافى است؟ آیا صرفا مى‏توان با چند عبارتى که ذکر شدند، استنباط کرد که این واژه در آن عصر و براى ابن‏سینا رایج و متداول بوده است؟ شاید چنین برداشتى قابل تأمّل و درخور تردید باشد، به ویژه با توجه به اینکه تعبیرهاى گوناگونى از محتواى بدیهى و نظرى ارائه شده است. از اینکه واژه‏هاى گوناگونى درباره این محتوا به کار رفته و تعبیرهاى متعددى از آنها ارائه شده است، مى‏توان استظهار نمود که آن کثرت و گوناگونى حاکى از این است که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» آنچنان‏که شایسته است، در عصر ابن‏سینا در میان حکما و منطق‏دانان رواج نیافته و متداول نشده؛ چنان‏که در عصر شیخ اشراق و فخرالدین رازى در اواخر قرن ششم هجرى شایع بوده است. اما باید توجه داشت که بسیارى از این تعبیرها ـ چنان‏که در ادامه بحث ذکر مى‏شود ـ مربوط به چند قرن اخیر است. آیا تعدّد تعبیرها از این حقیقت به معناى آن نیست که از اواخر قرن ششم به بعد نیز این واژگان مصطلح نبوده‏اند؟ آیا شواهد متقنى مى‏توان یافت که بر این تمایز صحّه بگذارند و تعدّد تعبیرها را در اعصار اخیر کاشف این ندانند که این واژگان در این دوره مصطلح نبوده‏اند؟

در هر صورت، برخى از مهم‏ترین آن تعبیرها که به جاى اصطلاح «بدیهى و نظرى» به کار رفته، عبارتند از

1 «ضرورى» و «مکتسب»؛

2 فطرى و غیر فطرى؛ این دو تعبیر نزد اشراقیان رایجند و به نظر مى‏رسد اولین بار شیخ اشراق آنها را به جاى «بدیهى» و «نظرى» به کار گرفته، ولى مراد همان بدیهى و نظرى است

3 «ضرورى» و «کسبى»؛

4 «بدیهى» و «کسبى»؛

5 «فطرى» و «فکرى»؛

6 «ضرورى» و «نظرى»؛

7 «اوّلى» و «مکتسب»

واژه‏هاى به کار رفته به جاى «بدیهى» و «نظرى»، به واژگان ذکر شده محدود نیستند، بلکه مى‏توان واژه‏هاى دیگرى را نیز یافت. به نظر مى‏رسد تعدّد اصطلاحات یا کاربردها مبیّن این حقیقت است که هیچ‏یک از آنها مصطلح نشده، یا اگر برخى از آنها مصطلح گردیده کاربردشان رایج و شایع نشده است. از این‏رو، هر کس بر اساس سلیقه یا تشخیص خود، واژه‏اى را برگزیده و آن را براى تعبیر از آن مفادِ روشن و آشکار به کار برده است

با این‏همه، شاید بتوان استظهار نمود که اصطلاح «بدیهى» و «نظرى» یا «ضرورى» و «نظرى» در میان متکلّمان مسلمان به لحاظ تاریخى، کمى زودتر از حکما و منطق‏دانان مسلمان رایج شده است. ابن فورک (متوفاى 406 ق) کاربرد اصطلاح «بدیهه العقل» را به اشعرى (260ـ324 ق) نسبت داده، مدعى است: وى آن را به مبادى علوم، که عبارتند از ضروریات بى‏نیاز از فکر و نظر، تفسیر کرده است.86 علاوه بر او، متکلّمان بسیارى را مى‏توان یافت که بدان معنا توجه کرده، آن را در نوشتارهاى خود به کار برده‏اند. متکلّمانى همچون باقلانى (متوفاى 403 ق)87 و عبدالجبّار (متوفاى 415 ق)،88 که معاصر ابن‏سینا (370ـ428 ق) بوده و به لحاظ زمانى مختصر تقدّمى بر وى داشته‏اند، از این محتوا استفاده کرده و به رغم تفسیر و طبقه‏بندى ویژه، واژه «ضرورى» و «نظرى» را به گونه‏اى به کار برده‏اند که مى‏توان گفت: این اصطلاح براى آنها و دیگر متکلّمان معاصرشان متداول بوده است. باقلانى پس از تقسیم «علم» به «علم خدا» و «علم خلق»، علم خلق را چنین دسته‏بندى کرده است

و هو یعنى علم الخلق ینقسم قسمین: فقسم منه علم اضطرار و الآخر علم نظر و استدلال. فالضرورى ما لزم أنفس الخلق لزوما لا یمکنهم دفعه و الشک فى معلومه؛ نحو العلم بما ادرکته الحواس الخمس و ما ابتدئ فى النفس من الضرورات. و النظرى منهما ما احتیج فى حصوله الى الفکر و الرویّه، و کان طریقه النظر و الحجه;

وى با این تعریف، به اصطلاح رایج نزدیک شده و مثال‏هایى که براى ضرورى ذکر کرده از این نظر شایسته توجهند

افزون بر آنها، تعبیر سید مرتضى (355ـ 436ق)90 درخور دقت و تأمّل است. ابوالحسن ماوردى (متوفاى 450ق)،91 ابوجعفر طوسى (385ـ460ق)،92 و ابن‏حزم (متوفاى 458ق)،93 نیز واژه «ضرورى» و «کسبى» را به کار برده و از آنها چنین معنایى اراده کرده‏اند

بدین‏سان، نگاهى گذرا به آثار متکلّمان پیش از ابن‏سینا و پس از او کاشف این است که چنین اصطلاحى در این عصر، نزد آنان شایع و رایج بوده است. اکنون این پرسش به ذهن خطور مى‏کند که آیا این اصطلاح از کلام به فلسفه راه یافته است یا به عکس از فلسفه به کلام، یا هیچ کدام؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، نباید در این امر تردید نمود که محتواى این اصطلاح در زمانى بسیار دیرین در آثار ارسطو و افلاطون مورد توجه قرار گرفته است

حاصل آنکه واژه‏هاى «بدیهى» و «نظرى» و دیگر واژه‏هاى همگن یا معادل آنها در علومى همچون منطق، فلسفه و کلام قدمتى دیرین داشته، دست کم، در قرون اخیر کاربردى رایج و شناخته شده دارند، بلکه مى‏توان کاربرد این محتوا یا معنا را تا گذشته‏اى بسیار دورتر پى‏گیرى کرد. در عصر حاضر، در علوم عقلى، به ویژه در معرفت‏شناسى، این دو واژه کاربرد داشته، مصطلح‏اند. در این نوشتار، از میان تعبیرهاى گوناگون، که مهم‏ترین آنها ذکر شد، «بدیهى» و «نظرى» را برگزیده، تنها آنها را به کار مى‏بریم و در معرفت‏شناسى و دیگر دانش‏هاى عقلى، واژه «بدیهى» را براى مفاهیم یا تصورات و قضایا یا تصدیقاتِ بى‏نیاز از فکر، و «نظرى» را براى مفاهیم یا تصورات و قضایا یا تصدیقاتِ نیازمند فکر و نظر قرارداد مى‏کنیم؛ چنان‏که در معرفت‏شناسى معاصر این دو تعبیر رایجند

تعریف «بدیهى» و «نظرى»

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر