مقاله بررسی استفاده از نانوذرات کلی در پلیمرهای مختلف فایل ورد (

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله بررسی استفاده از نانوذرات کلی در پلیمرهای مختلف فایل ورد (word) دارای 4 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی استفاده از نانوذرات کلی در پلیمرهای مختلف فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی استفاده از نانوذرات کلی در پلیمرهای مختلف فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی استفاده از نانوذرات کلی در پلیمرهای مختلف فایل ورد (word) :

سال انتشار: 1389

محل انتشار: اولین کنفرانس ملی علوم و فناوری نانو

تعداد صفحات: 4

چکیده:

نانوذرات کلی MMT در تهیه نانوکامپوزیتهای پلیمری استفاده می شوند و سبب بهبود خواص پلیمرها می شوند دراین مقاله به مطالعه ی کاربرد نانوذرات سیلیکات در پلیمرهای پلی یورتان، پلی اتیلن ترفتالئات و پلی کربنات و بررسی خواص فیزیکی، شیمیایی و مکانیکی نانوکامپوزیت ها با استفاده از تکنیکهای DMA,TMA,XRD,TEM,SEM,DSC پرداخته شده است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس ا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک فایل ورد (word) دارای 8 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک فایل ورد (word) :

مقاله تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک فایل ورد (word) که چکیده‌ی آن در زیر آورده شده است، در مرداد 1389 در علوم پزشکی رازی (مجله دانشگاه علوم پزشکی ایران) از صفحه 7 تا 14 منتشر شده است.
نام: تغییر در نسبت سلول های CD4/CD8 و شمارش مطلق نوتروفیلی پس از دریافت ایمونوگلوبولین داخل وریدی در کودکان مبتلا به پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایدیوپاتیک
این مقاله دارای 8 صفحه می‌باشد، که برای تهیه‌ی آن می‌توانید بر روی گزینه‌ی خرید مقاله کلیک کنید.
کلمات مرتبط / کلیدی:
مقاله ایمونوگلوبولین داخل وریدی
مقاله پورپورای ترومبوسیتوپنی ایدیوپاتیک
مقاله شمارش نوتروفیل
مقاله لنفوسیت

چکیده و خلاصه‌ای از مقاله:
زمینه و هدف: ایمونوگلوبولین داخل وریدی(Intra Venous Immunoglobulin-IVIG) یک محصول مشتق از پلاسما می باشد که در درمان بسیاری از بیماری های خود ایمنی ترومبوستوپنی، موارد نقص ایمنی و بیماری های عفونی کاربرد دارد. در این مطالعه تاثیر تزریق IVIG بر روی تعداد گلبول های سفید، نوتروفیل ها، لنفوسیت ها و پلاکت ها و همچنین تاثیر IVIG بر درصد سلول های CD4 و CD8 مثبت، لنفوسیت های T cell و تعداد مطلق آن ها در بیماران با پورپورای ترومبوسیتوپنیک ایمیون (Immune Thrombocytopenic Purpura-ITP) مورد بررسی قرار گرفته است.
روش کار: مطالعه انجام شده از نوع مقطعی بوده و بر روی 32 بیمار مبتلا به ITP انجام شده است. در این بیماران قبل و یک ساعت بعد از شروع تزریق دوز درمانی IVIG، یک نمونه خون گرفته شد. برای تمام نمونه ها یک شمارش کامل سلول های خونی، پلاکت و شمارش افتراقی لوکوسیت های خون توسط دستگاه Sysmex kx-21 انجام شد. سپس به منظور بررسی نوع لنفوسیت ها، از آنتی بادی های ضد مارکرهای CD4 و CD8 نشان دار شده استفاده شد. جهت تحلیل آماری نتایج به دست آمده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 15 و آزمون student t-test با سطح معنی داری p<0.05 استفاده شد. همچنین برای بررسی ارتباط بین سن بیماران و حجم کلی IVIG تزریق شده با نتایج به دست آمده از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید.
یافته ها: بررسی شمارش سلول های خونی نشان داد که کاهش معنی داری در میانگین گلبول های سفید، نوتروفیل ها و لنفوسیت ها پس از تزریق ایمونوگلوبولین داخل وریدی دیده می شود. اما این تغییرات در مورد پلاکت ها از نظر آماری معنی دار نبود. مقایسه میانگین درصد سلول های CD4 و CD8 افزایش معنی داری را در نسبت سلول های CD4/CD8 پس از تزریق نشان می دهد. تعداد مطلق لنفوسیت های CD4 و CD8 یک ساعت پس از تزریق IVIG با کاهش معنی داری همراه بود، اما نسبت آن ها پس از تزریق افزایش نشان داد.
نتیجه گیری:IVIG باعث کاهش در تعداد مطلق نوتروفیل ها می گردد، اما این کاهش با مشکلات ناشی از عفونت همراه نمی باشد. همچنین این کاهش در تعداد لنفوسیت ها نیز دیده می شود. اما به نظر می رسد که تغییر در تعداد و درصد سلول های CD4 وCD8 وابسته به زمان نمونه گیری متعاقب تزریق IVIG باشد.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

تحقیق عارضه افزایش قوس پا فایل ورد (word)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

تحقیق عارضه افزایش قوس پا فایل ورد (word) دارای 10 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق عارضه افزایش قوس پا فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق عارضه افزایش قوس پا فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق عارضه افزایش قوس پا فایل ورد (word) :

عارضه «گودی پا» یا «افزایش قوس»، به ناهنجاری اطلاق می شود که در آن قوس طولی پا از افزایش غیرطبیعی برخوردار بوده و همراه با چنگالی شدن انگشتان پا می باشد. عارضه مذکور از نظر علّت شناسی به انواع مادرزادی، اکتسابی و با علّت نامعلوم تقسیم می شود. همچنین برخی از منابع از پای گود نرم، که به وسیله حرکات و ماساژ قابل درمان است و پای گرد تغییر شکل یافته نام برده اند.
در نوع اکتسابی، این عارضه می تواند ناشی از کوتاهی نسوج نرم و کف پا، ضعف عضلات کوچک شست، عضلات بین استخوانی، ضعف عضله بازکننده دراز انگشتان باشد. همچنین ضعف عضله درشت نی قدامی و نیز فعّالیت بیش از اندازه عضلات ریز داخل کف پائی که گاه در اثر کوتاهی تاندون آشیل به وجود می آید از جمله عوامل دیگر بروز این عارضه است.
روش ارزیابی عارضه مذکور نیز ترسیم نقش پا است. هرگاه نقش داخلی کف پا از خط فرضی که از مرکز وتر آشیل و در امتداد کف به طرف انگشت دوّم می رود، فاصله زیادی داشته باشد می توان عارضه مذکور را مشاهده نمود و در مراحل شدیدتر انگشتان به صورت چنگالی درآمده و نقش لبه خارجی پا، محو می گردد. در برخی موارد شدید نیز، عارضه گودی کف پا، با چرخش داخلی پاشنه همراه است.
علائم
پائین افتادن استخوان های مچ به همراه کوتاهی وتر آشیل، محدودیّت حرکت در عمل خم شدن مچ را به همراه دارد. زاویه دار شدن قوس عرضی و وضعیّت انگشتان چنگالی نیز موجب محدودیّت در عمل خم شدن مفصل کف پائی و بند انگشتی شده که کاهش دامنه حرکتی در مفصل بند انگشتی میانی را به دنبال خواهد داشد. همچنین ممکن است در موارد شدید پاشنه مختصر چرخشی به داخل داشته باشد.
افزایش قوس طولی پا که همراه با عارضه انگشتان چنگالی مشاهده می شود، موجب کوتاهی و انقباضات اسپاستیک عضلات ریز کف پائی می شود. کوتاهی نیام کف پائی و رباط ناوی پاشنه ای (فنری) همراه با کوتاهی وتر آشیل در موارد شدیدتر ملاحظه می شود. همچنین کشیدگی و ضعف عضلات قدامی ساق، به ویژه ضعف عضلات دودی و بین استخوانی که به عنوان یک گروه عضلات کمکی در حین عمل عضلات تاکننده دراز دخالت دارند و به عنوان یک گروه عضله مخالف از خم شدن مفاصل بین انگشتی که در موقع راه رفتن توسط عضله خم کننده ایجاد می شود جلوگیری به عمل می آورد، نیز دیده می شود. ضعف عضلات دودی و بین استخوانی موجب بروی انگشتان چنگالی می شود. در این وضعیّت مفصل کف پائی بند انگشتی به حالت باز شدن بیش از حدّ و بند میانی به حالت خم در می آید. کاهش تعادل، برخورد پاها با موانع کم ارتفاع و سقوط های مکرّر، احساس درد و خستگی در عضلات جلوی ساق، وجود پینه های دردناک در روی مفاصل خم شده، کاهش استقامت و احساس خستگی در راه رفتن ها و ایستادن ها و در مراحل پیشرفته، راه رفتن سخت، دردناک و غیرموزون و پاره شدن سریع کفش ها از علائم این عارضه است.
حرکات باید بر کشش عناصر کف پائی، کشش وتر آشیل و تحرّک بخشیدن به مفاصل محدود شده مبتنی باشد. جلوگیری از خم شدن بند میانی و سوّم انگشتان و باز شدن بند اوّل انگشتان پا در اجرای حرکات ضروری است. انجام حرکات به صورت چرخش به خارج برای کشیده شدن نیام کف پائی، چرخش به خارج پاشنه و تقویت عضلات نازک نئی نیز مناسب است. تقویت عمل عضلات ریز داخل کف پائی و سایر عضلات ضعیف شده، انعطاف عضلات کوتاه شده و بهبود دامنه حرکتی مفاصل، از جمله اقدامات درمانی ممکن است که می تواند از سوی معلّمات ورزش و مربّیان اصلاحی، صورت گیرد و نتایج ثمربخشی را به همراه داشته باشد.

حرکات اصلاحی
الف) حرکات تقویتی
1) در وضعیت نشسته زانوها خم، پاشنه ها بر روی زمین پا را به حالت چرخش به خارج برده و سعی در دور کردن انگشتان از هم نمائید.
2) در وضعیّت نشسته با دست و یک حوله که از زیر کف پا گذاشته است، سعی در کشش کف پا نماید. پا مقاومتی در مورد خم شدن به پشت و چرخش خارجی نمی کند.
3) در وضعیّت نشسته مانند تمرین قبل با استفاده از دست یا حوله سعی کنید بند انتهائی و میانی انگشتان را به حالت باز شده درآورید. توجّه شود بند ابتدائی باز نشود.
4) در وضعیّت ایستاده شیئی را با ارتفاع کم زیر بندهائی ابتدائی انگشتان بگذارید. روی پای دیگر را زیر پای اوّلی قرار دهید. همزمان با فشاری که انگشتان پای اوّل به لبه شی وارد می کند، سعی در باز کردن بندها نمائید. پای دوّم را با فشار به ناحیه زیر مفصل انگشتی کف پائی مانع از باز شدن و بالا آوردن آن می شود.
5) در وضعیّت ایستاده پنجه ها را به صورت بادبزنی از یکدیگر باز نمائید.

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

مقاله تبیین نقش دولت درخلاقیت و نوآوری صنعت گردشگری فایل ورد (wo

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله تبیین نقش دولت درخلاقیت و نوآوری صنعت گردشگری فایل ورد (word) دارای 11 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تبیین نقش دولت درخلاقیت و نوآوری صنعت گردشگری فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تبیین نقش دولت درخلاقیت و نوآوری صنعت گردشگری فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تبیین نقش دولت درخلاقیت و نوآوری صنعت گردشگری فایل ورد (word) :

سال انتشار: 1391
محل انتشار: اولین کنفرانس بین المللی مدیریت، نوآوری و تولید ملی
تعداد صفحات: 11
چکیده:
هرگاه سخن ازصنعت گردشگری به میان آید تمامی توجهات به اثرات مثبت اقتصادی ایجاد اشتغال و رشد سریع این صنعت معطوف می شود درحالیکه ورود و دوام درعرصه به شدت رقابتی و میان بخشی گردشگری ازعوامل بسیاری تاثیر می پذیرد که خلاقیت و نوآوری یکی ازمهمترین آنها ست درعرصه گردشگری خلاقیت و نوآوری محدود به ارایه محصول نمی شود و برای دستیابی به موفقیت باید جایگاه آن درکلیه سطوح این صنعت مشخص شود صنعت گردشگری توسط نیروهای مختلفی اداره می شود که عمدتا این نیروها را میتوان دردو حوزه دولتی و خصوصی طبقه بندی نمود تبیین وظایف هریک ازا ین دو حوزه درزمینه نوآوری وخلاقیت درعرصه گردشگری مستلزم شناخت اجزا و عوامل اثرگذاردراین عرصه است مقاله حاضر با هدف تعیین نقش دولت درنوآوری و خلاقیت درصنعت گردشگری به بررسی ساختارو مدلهای سیستم های ملی نوآوری NISS پرداخته و ابعاد و عوامل اثرگذار برنوآوری و خلاقیت را تبیین نموده است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

مقاله در مورد راز موفقیت حافظ فایل ورد (word)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله در مورد راز موفقیت حافظ فایل ورد (word) دارای 73 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد راز موفقیت حافظ فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد راز موفقیت حافظ فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد راز موفقیت حافظ فایل ورد (word) :

راز موفقیت حافظ

مدد از خاطر رندان طلب ای دل، ورنه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم

حمد خدایی را که دوستی او مؤمنان را ذخیره سعادات ابدی و نصرت او وسیله سیادات سرمدی است. خدایی که شقه بارگاه کبریایش از هر گمان که دوایر وهم و خیال محیط آن است منزه و دامن سرادقات جلالش از دسترسی عقل و اندیشه مقدس و متعالی است. خدایی که اظهار محاسن هر جمیلی از عوارف لطف اوست و ستر معایب هر قبیحی از ذوارف کرم او.
درود خدا بر نخستین تجلی و آخرین پیامبر، که خاک نشینان بادیه امکان و گمگشتگان بیداری حرمان را به روضه امان هدایت و به دولت ایمان، سعادت بخشید.

از کجا باید آغاز کرد؟
در کنار دانستن هدف و شناختن راهی که به آن ختم می گردد، از کجا آغاز کردن قطعاً و حتماً در دست یافتن به مقصود و وصول به مطلوب بسیار مؤثر و قابل اعتنا می‌باشد. زیرا همانطور که اگر معمار نخستین خشت هر بنایی را کج بر زمین نهد تا ثریا دیوار کج می رود،

ندانستن و نشناختن موضوع شروع تحقیق، انسان جستجوگر را به بیراهه های تاریخ می کشاند، ترکستان خیال به جای کعبه‌مقصد و مقصود و روی به سراب دارد. نتیجتاً نه تنها به آرزویش نمی رسد بلکه آنچه به بشر پیشکش می‌کند غیر واقعیت هایی می باشدکه در مسیر «گم کرد، راه مقصود» بدست آورده است.

بـخش یـکم
عـصر حـافظ

عصر قبل از تولد
پاییز سال 616 تموچین چنگیز مغول به زمان سلطان محمد خوارزمشاه به بخارا، سمرقند، بلاد شمال غربی ماوراالنهر، مرو، نیشابور و هرات حمله نموده تا سال 619 که به قول آن ستمدیده رنج کشیده، ظلم تحمل کرده بخارائی آمدند کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند و پیر عارفان نجم‌الدین کبری و شاگردش فریدالدین عطار نیشابوری را پس از رشادتها و مقاومتها شهید کردند و پس از رمضان 624 که چنگیز در سن 70 سالگی از دنیا رفت، پسرانش (اوگتای) (چغتای) و (ترلی) در کشورهای مفتوحه او به سلطنت پرداختند.

در عصری که هنور وحشی گریهای مغولی توسط ایلخانان در سراسر ایران دیده می شد. چون عارف نامی و بزرگ (رکن الدین علاءالدوله سمنانی) بر اثر دوری گزیدن از دستگاه ارغوان شاه از رفتن به بغداد نزد پیر و مرادش منع شده در معنا در صوفی آباد سمنان به صورت تبعید زندگی می‌کند و خواجه رشیدالدین وزیر ابوسعید در سال 718 به قتل می رسد.
کشمکش های داخلی به وقوع پیوسته تا در سال 719 تا جمعی از امیران با ابوسعید مخالفت نموده، به حکم ابوسعید ابتدا سر (شیخ علی) پسر (ایرنجین) را از بدن جدا کرده و بر سر نیزه گذاشته و به اردوی (ایرنجین) نشان داد.

او با دیدن چنین صحنه ای عصبانی و غضبناک شده و به اردوی ابوسعید حمله کرده تا سپاه وی را بر هم بریزد ولی خود به قتل می رسد از همین زمان ابوسعید لقب (بهادرخان) می گیرد پس از این ماجرا (امیر چوپان) موقعیت خوبی یافت تا حدی که ابوسعید او را پدر و آقا می خواند.

عصر طفولیت
عصر طفولیت خواجه زمان قدرت امیر چوپان و پسرانش و عاشقی ابوسعید بهادرخان است. امیر چوپان دختری به نام «بغداد خاتون» داشت که در حُسن و جمال شهرتی به کمال یافته بود و در سال 723 با «امیر شیخ حسن» پسر امیر حسینی گورکان جلایر ازدواج کرد. سلطان ابوسعید که

در این تاریخ قریب 20 سال داشت شیفته و فریفته جمال بغدادخاتون گردیده تصمیم به ازدواج با او گرفت. این زمان ابوسعید به طور کلی از فکر سیاست و کشورداری دور افتاده بلکه به غزل سرایی و سوز و گداز عشق پرداخته دل و هوش و فکر را به بغداد خاتون داده بود. به موجب آیین و رسم چنگیری هر زنی که منظور نظر خان مغول قرار گیرد، شوهر باید او را طلاق داده به خدمت خان روانه اش دارد.

عصر جوانی حافظ
اوضاع زمان دوران جوانی خواجه، ادامه همان آشوب ها و کینه توزیها و خیانت ها و عیاشی ها بود. در پی به قتل رسیدن امیر محمود حاکم ارمنستان و گرجستان آخرین فرزند امیر چوپان به دست ابوسعید که در سال 729 «ناری طغای» حاکم خراسان و ادعای قائم مقامی امیر چوپان را می کرد و مصمم بود هرات را تحت تصرف در آورد ولی غیاث الدین که در اردوی ابوسعید بود، از ایلخانی

فرمانی گرفت که ناری طغای در آنچه تعلق به خاندان «کترت» دارد دخل و تصرف نکند، همین موضوع موجب عصبانیت ناری طغای گردید بر غیاث الدین متغیر شد. شخصی را به هرات فرستاد و ملک شمس‌الدین پسر غیاث الدین را به خدمت خود خواند. ولی او طاعت نکرد، ناری طغای 2 تن از امرای خود را به هرات فرستاد ولی کاری از پیش نبرده، ملک غیاث الدین هم در این تاریخ از بیراهه خود را به هرات رسانید و ناری طغای دانست که از عهده آنان بر نمی آید در این موقع ابوسعید

امرائی به خراسان فرستاد، به علت این که احتمال هجوم جغتای می رفت ولی ناری طغای پیغام داد، چون خطر هجوم در بین نیست آمدن امراء لازم نیست به همین جهت امراء در سلطانیه توقف کردند و هر قدر ایلخانان ایشان را تسریع کرد سودی نداشت.

از جوانی تا پیری
به طوری که تاریخ نویسان معروف مانند عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، و عبدالرزاق سمرقندی و شرف الدین علی یزدی و معین الدین یزدی که از معاصرین یا قریب العهد به خواجه می باشند، در تاریخ های تألیفی خود نوشته اند، از تاریخ 736 یعنی تقریباً زمان بیست سالگی حافظ که پایان سلسله چنگیری در ایران است، دوره خان خانی و ملوک الطوائفی با تمامی معنی در تمام کشور ایران شروع شد.

از همان روزی که ابوسعید آخرین نژاد سلسله چنگیزی وداع زندگانی می کند، هر یک از امراء و سر کردگان حکمرانان شهرها و چند تنی را به دور خود گرد آورده گردن به دعوی افراشته داشتند، هم از استقلال زده خویش را پادشاه فلان ایالت و یا ولایت یا بلوک نامیده اند سکه به نام خود زده و خطبه به نامشان خواندند، در معنا تمامی کشور ایران بدون استثناء میدان تاخت و تاز بوده و آتش جنگ خانگی همیشه شعله ور و ترو خشک را با هم می سوزانید.

نخستین شخصی که در شیراز لوای استقلال را برافراشت، شاه شیخ ابواسحاق اینجو بود، که ظاهراً درویش مسلک و کم آزار و عیاش بود مورخین معتقدند (شاه شیخ ابواسحاق) با شعرا و دراویش مانوی و الفتی دانسته است و خود نیز از ذوق شاعری بی بهره نبوده است.

اوقات خود را گاهی با جنگ و گریز و گاهی با عیش و عشرت و آواز می‌گذارند. حافظ در این زمان که ایام پادشاهی شاه شیخ ابواسحاق است به قیل و قال مدرسه سرگرم بود و غزلهائی را هم که چندان مضامین عالی ندارند، برای خوش آیند این پادشاه عیش دولت سروده است.

بخش دوم

حافظ
از زیستن در خاک
تا پر کشیدن به افلاک

ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکر خای تو خوش
دانستنی های پیرامون زندگی دلستانی که دل برده است و انسان با تمام وجود دوستش می دارد، چون یک قطعه موسیقی عارفانه عاشقانه وجد آور می‌باشد. خوبی و زیبایی، دل ربایی و طنازی به هر صورت و شکلی از او که آدمی را مجنون خویش کرده، جان را از وجد و سرور لبریز می سازد و به عاشق صادق نشان می‌دهد که همه شکل محبوب مطبوع و همه جای زندگی او خوش است.

عاشق شیفته حافظ نباید بگوید «برای ما چه تفاوت دارد که حافظ- حافظی که همواره در آسمانها بوده- چه وقت متولد شده، چگونه زندگی کرده و چه تاریخی از جهان رفته است، قدر مسلم که ما را بر روی بالهای عرش سای خود به آسمان ها می برد با زیباترین عوالم و دقیق ترین احساسات آشنا می سازد بر زخم دلها، مرهم می نهد در سختی ها تسلی می بخشد در مصیبت ها بردباری می آموزد، در شادیها هم آهنگ می‌گردد در بینوایی هم نوا می‌شود»

در معنا اگر حافظ بر زخمها مرهم ننهد در سختی ها تسلی نباشد و در مصائب بردباری نیاموزد، در شادی ها هم آهنگی نکند و در بینوایی ها هم نوا نباشد آن حافظی نیست که دوست داشتن است عاشق صادق نباید از معشوق آنهایی را بداند یا بشناسد که تأمین کننده خواسته های اوست، بلکه باید به غبار کوی حضرت دوست هم توجه داشته باشد و هم عشق بورزد.

چنان که در احوال مجنون می نویسند:«به کوی لیلی رفت، در و دیوار را می‌بوسید، از او پرسیدند که بوسه بر در و دیوار چه فایده دارد؟ گفت: من از در و دیوار، روی لیلی را می بینم»
دانستن لحظات تاریخ ساز زندگی مردی که نه ردای واعظی و نه کلاه درویشی، نه سجد وسجاده و نه کشکول و دلق فریبش ندارد در کوچه های پر حادثه شیراز با لباس حقیرانه به چشم می خورد، و برای فردای تاریخ خرقه تقوی می دوخت، تهی دستی که «گنج در آستین» آیندگان می

گذاشت و از «پشمین کلاه خویش» برای آنان که در راه تاریخ بودند، «صد تاج خسروی، تهیه می نمود، نوری است بر نور، رحمت و هدایت شادی است، که هر فرتوتی عطر گلی از آن گلزار را ببوید، گل زندگی بر او می شکفد، او را از در خاک زیستن تا به افلاک پر کشیدن می شناسد و به فضلش معترف می شود.

گویند: نیاکان حافظ، معروف به شیخ عیاث الدین در زمان اتابکان فارس به شیراز آمده، در آنجا مسکن گزیده است و پدرش را بهاءالدین از کوپای اصفهان یا به قول بعضی کمال الدین از رودآور تویسرکان دانسته اند. لکن مورخین معاصر وی حافظ ابرو، خافی، سمرقندی، هیچکدام درباره پدر و این که اصفهانی بوده یا تویسرکانی ابداً اشارتی نکرده اند. خواجه هم که شیرازی بودن خویش را در چندین غزل تصریح کرده، در هیچ یک از اشعارش صراحتاً یا کنایه اشارتی نشده است که اصولاً اصفهانی بوده یا تویسرکانی.

این پدر را برخی از شخصیتهای علمی و به گفته دیگری از تاجران صاحب ثروت و مکنت و یا از اشراف و محترمین معرفی کرده است:
مادرش را نیز کازرونی دانسته اند ، که در محله دروازه کازرون شیراز خانه و مسکن داشته.
خانواده حافظ
حافظ در خانواده ای زندگی می کرده که به علاوه بر پدر و مادرش دو برادر بنام خلیل الدین عادل و یا بنابر سروده حافظ خواجه خلیل عادل که در سال 775 از دنیا رفته است، عمر می گذراندند.
عده ای هم به استناد سروده ای معتقدند، حافظ مرگ برادر دیگری را هم تحمل کرده است که می گوید:
دریغا خلعت حسن و جوانی
دریغا حسر تا دردا کزین جوی

همی باید برید از خویش و پیوند
و کل اخ یفارقه اخوه
گرش بودی طراز جاودانی
بخواهد رفت آب زندگانی
چنین رفته است حکم آسمانی

لعمر ابیک الا الفرقدانی

مؤلف تاریخ فرشته هم برای حافظ خواهری قائل شده که دارای فرزندانی بوده که نامی از آن ها نبرده است.
زادگاه حافظ
اهل تحقیق به طور قطع و عده ای ظاهراً زادگاهش را شیراز دانسته اند که خواجه چنین وصفش می نماید:
خوشا شیراز از وضع بی مثالش

زرکناباد ما صد لوحش الله
میان جعفرآباد و مصلی
به شیراز آی و فیض روح قدسی
که نام قند مصری برد آنجا؟
صبا ز آن لولی شنگول سرمست
مکن از خواب بیدارم خدا را
خداوندا نگهدار از زوالش

که عمر خضر می بخشد زلالش
عبیر آمیز می آید شمالش
بجوی از مردم صاحب کمالش

که شیرینان ندادند انفعالش؟
چه داری آگهی چونست حالش
که دارم خلوتی خوش با خیالش

جای دیگر آن را خال رخ هفت کشور دانسته اند می سراید.
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

در غزلی دیگر زادگاهش را، کان حسن می داند، که خوبان پر کرشمه از شش جهتش دیده می شوند.
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
از بس که چشم مست در این شهر دیده ام

شـهریست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت من جوهری مفلس از آنرو مشوشم
حقا که من نمی خورم اکنون و سرخوشم
چـیزیم نیست ورنـه خـریدار هـر شـشـم
محل تولد حافظ
گویند در محله دروازه کازرون دیده به جهان گشوده است و در محله «شیادان» که از زمان کریم خان زند با محله «مورستان» یکی کوی گشته مسکن گزیده، ایام طفولیت را پشت سر گذاشته است.

تاریخ تولد حافظ
پژوهش اهل تحقیق و اختلافات آرای آنان گویای این است که تاریخ دقیق تولد حافظ نامعلوم می باشد، عده ای معتقدند که به طور قطع پیش از سال 700 هحری مطابق 1320 میلادی اتفاق نیفتاده، بلکه یقیناً در اوایل قرن هشتم هجری مطابق 14 میلادی صورت گرفته است به همین لحاظ سالهای 715 – 717 – 720 یا بین سالهای 726-729 هر کدام از اهل تحقیق به جهاتی سال تولد حافظ را اختیار نموده اند.

دوران کودکی
این ایام را عده ای از دوستدارانش با شوق و اشتیاق از تواریخ و تذکر ه ها و نوشته ها یافته اند و با شور و هیجان خاصی که از سر عشق به خواجه داشته اند، ترسیم کرده اند. هرچند مطالبی را که شایسته تحقیق بوده است و ارادتمندان خواجه عزیز ما به نیروی عشق و ذوق یافته اند و به صورت مجموعه ای تدوین نموده اند عده ای قصه خوانده اند و بازگو کردنش را ضروری نمی دانند.
ولی به طور حتم دانستن جزئیات زندگی شخصیتی که درباره اش تحقیق می‌شود، برای محقق ضروری است.

آن عده که معتقدند دانستن جزئیات زندگی حافظ از ضروریات تحقیق کامل می باشد، زیرا نتیجه ای عالی حاصل می شود، به واقعیتی بسیار مهم در زمینه کار تحقیق اشاره نموده اند و نمی توان به اثر آن بس توجه بود.

مشکلات نوجوانی و جوانی
زمان نوجوانی که در پی مرگ پدر بی خبر از راه می رسید و مشکلات زندگی چنان خواجه را سرگرم کرده بودند، گویی شخصی در سنین چهل پنجاه سالگی مسئولیت اداره خانواده ای پر رفت و آمد را به عهده دارد فشار تنگ دستی را چنان احساس می کرد که وصال به هر آرزویی را محال می دانست.

حافظ وصال جانان با چون تو ننگ دستی
روزی شود که با او پیوند شب نباشد
گشودن هر گره مشکلی در زندگیش چنان توأم با درد و سختی بود که احساس می کرد کاری صعب را آغاز کرده است.
چون این گره گشایم و این راز چون نمایم

دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
ولی سختیها نه تنها او را از پای در نیاوردند، بلکه صبوری به او آموختند که به آن نعمت الهی توانست بر هر مشکلی ظفر یابد
صبر کن حافظ به سختی روز هر شب

البته گاهی هم که سختی ها و دردی های بی درمان او را از پا می آورد، به آن خوی می گرفت و اقدامی جهت رفع آن نمی کرد بلکه دل به رضا و تن به قضا می سپرد
من و مقام رضا از این شکر و رقیب
که دل بدرد تو خو کرد و ترک درمان گفت
سختی ناداری ها موجب شد که تصمیم گیرد خرقه پشمین خویش را به گرو نهاده تا باده آرامش و مطرب آسایش، زندگیش را از خمودی و مردگی نجات دهد ولی تصمیمی که ممکن بود مشکلی از مشکلاتش را حل کند خود با خویش غصه می آورد، که ای وای اگر خرقه پشمین مرا هم به گرو نستاند

 

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
این دردی بود که تمام عمر دامن جانشن را گرفته، مانع می شد راحتی و آسایش را صدیق شفیق و یار همیشه جلیس ببیند. گوئی با «شیر اندرون شده بود» و تصمیم داشت «با جان بدر برود»
ازدواج حافظ
خواجه تا مدتها به واسطه اشکالات مادی یا در اثر گرفتاریهای اجتماعی که باز به سختی های مادی توأم بود، نتوانسته تشکیل خانواده ای دلخواه را داده لذتی از عمر ناپایدار ببرد.
در همه دیر مغان نیست چون من شیدایی

خرقه جایی گروه باده و دفتر جائی
تحمل محرومیت ها و ساختن با کم بودها، زندگی سخت و طاقت فرسای مادی او را در نظرش قابل پذیرش جلوه داده، و ادارش می کرد که خواسته هایش را فراموش نکرده، در انتظار روزی که بتواند به آنها دست یابد به همین لحاظ آرزوی تشکیل خانواده و اختیار کردن ه

مسر، ایجاد کانون خانوادگی هیچ گاه او را رها نکرده، بلکه گاهگاهی هم این آرزو را به یاد آورد.
ابیاتی در این زمینه می سرود:
جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر
در کـنارم بــنشانند سـهی بـالایی
تا در بین 28 و 39 سالگی تصمیم گرفت اقدام به ازدواج نماید تشکیل خانواده دهد. ولی مکرر تنگدستی و ناداری او را در مقابل دیده اش مجسم شده، او را به خود مشغول داشته، در تصمیم سستش می کرد، ازدواج را در خواب برای خویش فراهم می دید نه در بیداری.
من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر بخواب به ببینم خیال منظر دوست

به هر نحوی که بود بر چنین دودلی غالب آمده تصمیم به خواستگاری گرفته شد، گویا همسری را برای او در نظر گرفته بودند که نپذیرفته خواستگاری رفتگان را از رازی که در دل پنهان نمود می گوید:
با دلارامی مرا خاطر خوش است کـز دلـم یـک بـاره بـرد آرام را
نـنـگرد دیـگر بـه سرو اندر چمن هر که دید آن سرو سیم اندام را
همان دلربایی که آرام را از او گرفته بود، به نکاحش درآمد و یکی از شخصیت های غزل آفرین خواجه گردید. که بسیار پرسیده اند کیست، و تأثیرش در زندگش حافظ چگونه بوده است. درباره شناخت شخصیت زن او همین بس که سخن درباره همسرش کوچکترین مشابهتی با آنچه از «فردوس» و «نظامی» رسیده نداشته، زیرا در زبان آنها تحقیر و توهین و حتی نفرین دیده می شود ولی حافظ ستایش و نوازش دارد.
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدس
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم، باشد چه باک از اهرمن دارم
شرابی خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست
ندارد هیچ کس باری، چنین عیشی که من دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله

نه میل لاله نسرین نه برگ نسترن دارم
گذاران عمر را با چنین همسری نیازمند به سرو بستان و شمشاد خوبی نمی‌داند، زیرا شمشاد و خانه اش را کمتر از آنها نمی شناسد خوش رفتاری، خوش گفتاری و خوش کرداری همسر را تا سر حد صنمی رسانده او را بت عشرت خانه خویش می خواند.

در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
مشخصات ظاهری همسری که او را از سرو شمشاد و چمن بستان فارغ نموده، چنین می‌دهد:
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
گرچه شیرینی دهنان پادشاهانند ولی

خال مشکین که بر آن عارض گندم گونست چنین میگون لب خندان دل خرم با اوست
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
سـر آن دانـه که شد رهنمون آدم با اوست
خواجه نه تنها به نشانه های جسمانی همسر پرداختند؛ بلکه از خوبی و کمال و پاک دامنی او نیز یاد کرده است، می گوید:

روی خوبست و کمال هنر و دامن پاک لاجـرم هـمت پاکان دو عالم با اوست
و گویی چنین دلبر دل ارامی که حافظ رات ثناگوی خود نموده است یک بار عزم سفر نموده، که خواجه می فرماید:

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
پس از گذشت اندکی، مرهم وصال، زخمهای چنین فراق جانسوزی را مدارا نموده است، ولی جدائی که مرگ بین خواجه و یار زندگیش انداخت، تا آخرین لحظات عمر با او همراه بود.
آن یار کزو خانه ما جای پری بود
از چنگ منش اختر بدمهر بدر برد

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
آری چه کنم دوست دور قیمری بود
افسـوس کـه آن گنج روان رهگذری بود
فرزندان حافظ
برای شناخت فرزندان دلبند خواجه نیز می بایست، در گلزار همیشه بهار غزلیات او سیر و سیاحت کنیم شاید به نتیجه ای کارساز برسیم آنجا که حافظ از چشم به خون نشسته و دامن دامن اشک ریخته خود سروده ای ساخته، معتقدند درباره فرزندی بوده که «خواجه نعمان» نام داشته و به جهت بازرگانی به هندوستان سفر کرده است.
ز گریه مردم چشمم نشسته در خونست

از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیجونست
معتقدند شاید در فراق همین فرزندی که در پی«شغل عالم فانی» رفته او را «یوسف دل» و خود را در هجران به پیر کنعانی تشبیه کرده است:
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمی ارزد شغل عالم فانی

یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب حال پیر کنعانی
به نظر می رسد خواجه نعمان قبل از اینکه به جهت تجارت عازم هندوستان شود، با پدر مشورت نموده، پدر او را از چنین سفری بازداشته و عالم فانی را سزاوار چنین وقت صرف کردنی ندانسته است، متقابلاً خواجه نعمان از این مخالفت رنجیده خاطر گردیده. ابروان گشاده را در هم کشیده حال حزن پیدا کرده است که خواجه می فرماید:«پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ» ولی

دلبستگی های زندگی اجازه آن را نداده اند که خواجه نعمان پدری چون شمس الدین محمد حافظ را به درد فراق مبتلا نگرداند

.
فرزند دوم
به غیر از فرزند یوسف مثال که در پی شغل عالم فانی دنیا به هندوستان سفر کرده است، بر این عقیده اند آنجا که حافظ سخن از «فرزانه فرزند دارد، منظورش فرزندی بوده است که در سالهای خردسالی پیش از رفتن به مکتب خانه یا مدرسه و ادب آموختن در سال 754 زمانی که حافظ سی و هشت سال از عمرش گذشته بود مرده است.
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند

بـه جـای لـوح سـیمین در کنارش چو دید اندر خم این طاق رنگین
فلک بر سر نهادش لوح سـنگین
که لوح سنگین= 754 را ماده تاریخ در گذشت فرزند نهاده است.
فرزند سوم
آنجا که سبب مرگ همسر شایسته حافظ را در غزلیات جستجو می کنیم، هم زمان با مرگ فرزندی می یابیم که این گمان را به وجود می آورد سومین فرزند خواجه با مادر به هنگام زایمان، حافظ را به فراق جانسوز خویش مبتلا کرده اند.
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل شد

طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود
قـره الـعین مـن آن مـیوه دل یـارش باد باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
کـه چـه آسـآن بشد و کار مرا مشکل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
علت سرودن غزل
مؤلف تذکره میخانه علت سرودن غزل را چنین می داند که «خواجه عاشق دختری به نام شاخ نبات شد و چون به واسطه فقر خواجه وصال یار میسر نمی گشت، نذر کرد چهل شب جمعه به (بقعه باباکوهی یا چاه مرتاض علی) رود و شب زنده داری کند. حافظ عاشق چنین کرد و تا آنگاه خواندن و نوشتن نیز نمی دانست، چون شب چهلم فرا رسیدن، پس از ریاضت خوابش برد حضرت

علی(ع) را دید که ابواب خزائن غیب به روی از گشود و وی را در علوم عرفان به مقامات عالیه رسانید و فرمود: که حافظ قرآن خواهی بود و زبانت به گفتن اشعار گویا خواهد شد چون حافظ بیدار شد خود را شاعر و عارف یافت و بالبداهه به گفتن غزلی که بیت شاخ نبات در آن است پرداخت
مرحوم دکتر معین پس از نقل این واقعه که به آن عنوان افسانه داده است می‌نویسد:«قسمت اولاین داستان یعنی توسط یک خواب، صاحب علوم و عرفان و قریحه شعر شدن نه تنها از نظر علمی قابل قبول نیست و تذکره نویسان درباره‌ شعرای دیگر مانند باباطاهر عریان نیز نظایر این افسانه را جعل کرده اند تا علو مرتبه و کرامت معنوی ایشان را برسانند بلکه جنبه تاریخی آن مردود است»

البته در ناخوانده ملا شدن اگر منظور ایشان باشد مثل اعلی آن وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه است و در پی آن بزرگوار بوده اند وارستگانی به چنین موهبتی نواخته شده اند و به جهاتی معنوی مورد توجه قرار گرفته اند از جمله نقل کرده اند.

حضرت آیت الله آقای حاج شیخ محمدتقی بهجت فومنی فرموده اند:
«در زمان جوانی ما، کوری بود که قرآن را باز می کرد و هر آیه ای را که می‌خواستند نشان می داد و انگشت خود را بر روی آن می نهاد، من در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کرده باشم و سر به سر او گذاشته باشم گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را بر روی آن آیه گذارد! من گفتم: نه این طور نیست! و این جا آیه دیگری است! به من گفت، مگر کوری!؟ نمی بینی؟!»

مولانا جلال الدین موسوی خراسانی هم می فرماید:
دید در بغداد یک شیخ فقیر
پیش او مهمان شد او وقت تموز
گفت اینجا ای عجب مصحف چراست؟

انـدر ایــن آنـدیشه تـشویشش فـزود مصحفی در خانه پیری ضریر
هر دو زاهد جمع گشته چند روز
چونکه نابیناست این درویش راست
کـه جـز او را نـیست ایــنجا یـاد بـود
از مدرسه حافظ تا درسگاه

شمس الدین محمد شیرازی در پی مرگ پدر، تحت کفالت و سرپرستی مادر قرار می گیرد و برای تأمین معاش در دکان نانوایی به خمیرگیری مشغول می‌شود، با گذشت چند صباحی پی می برد، در حوالی دکان ایشان مکتب خانه‌ای است که عده ای در آنجا به فراگیری های مقدماتی مرسوم آن زمان اشتغال دارند، خواجه عزیز ما از آنجا آموختن را آغاز می‌کند.

ترتیب تحصیلات مقدماتی وی به درستی روشن نیست، ولی از رد پاهای کم اثری که باقی مانده چنین بر می آید که با نبوغ و حافظه و اشتیاق بی مانندی آنچه را که دیگران به سالی می خواندند و به سختی فرا می گرفتند، او به ماهی می خوانده و نیک در می یافته است.
فراگیری دانش

جوانی که از دست رنج خود خرج تحصیل می کند، آشکار است چه شوری در دل و کدام سودائی در سر دارد و با چه سرعتی این آتش مقدس زبانه می‌کشد! این است که در مدت کم پیشرفت زیاد می‌کند تا می رسد به مقصودی که در نظر داشته است. با این که به اعتقاد آقای دکتر علی فلاتی:«دایره علم در آن زمان خیلی تنگ تر از حالا بوده و برای جوینده فعال و باهوش قرار گرفتن آن به مراتب کمتر از عصر حاضر وقت لازم داشت و با دانستن کامل زبان علمی تحصیل علوم نیز به مراتب آسان می گردید.»
نمی دانیم چرا حافظ می فرماید:

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آور
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
به هر حال چون شایق علم و زبان علمی بود«در تحصیل به سرعت پیشرفت کرد و در مدت کمی در تمام علوم از علماء عصر پیش افتاد.»
او که به راستی خود اوست بهترین گواه این مدعاست»
در خدمت قرآن
ایمان و ایقان حافظ نسبت به ساحت مقدس قرآن موجب شده بود که بیش از هر کتابی در خدمت قرآن باشد، ظلمات وجود را به انوار قرآن از بین برده، حجاب ظلمانی را به نورانی مبدل و از برکات فیوضات خفیه قرآن حجابهای نورانی هم دریده، به حجله انس ربانی رسیده، عروس وصال را در آغوش کشد.

ایمان به قداست آسمانی قرآن و علاقه بیش از حد به ساحت الهی آن موجب شده بود که بزرگترین سوگند او به قرآن باشد.
گفتمش: زلف به خون که شکستی؟ گفتا
حافظ این قصد دراز است به قرآن که مپرس
جای دیگر می گوید:

حافظ به حق قرآن کز شید و رزق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان هران زد
حفظ قرآن
خواجه عزیز ما که زحمت تأمین معاش خود و اعضاء خانواده اش را روزانه تحمل می کند، زمان فراغت را که باید استراحت نماید، به «خدای خانه» یا «بیت‌المصحف» که وسط مسجد جامع عتیق واقع می‌باشد به تلاوت قرآن می‌پرداخت.

علاقه شدیدش به قرآن او را بر انگیخت که سینه بی کینه اش را در الفاظ قرآن سازد. در پی این انگیزه عاشقانه قیام کرد تا سینه اش را مهبط آیاتی نموده که از مبدأ وحی بر قلب مطهر خواجه کائنات نازل گردیده و از مقدس ترین قبول ظهور نموده تا بر سینه هر شیفته سوخته عاشق نشیند و به آن شرف حافظ بخشد. خواجه به این نصیب آسمانی شرافت یافتند، حتی به آن سوگند می‌خورد.
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنـی که انـدر سینه داری
علم قرائت
خاکساری و شیفتگی او به ساحت مقدس قرآن کریم بر آنس داشته بود، علم قرائت را که از علوم شرعی می دانستند به چهارده روایت فرا گیرد که خود به این نعمت اشاره نموده می گوید:
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قـرآن ز بـر بـخوانی بـا چـارده روایـت
علم تفسیر

علاقه شدید حافظ به قرآن موجب شده بود، برای درک کامل مضامین آیات شریفه قرآن علم تفسیر را فرا گرفته، تا به حقایق باطنی آیات شریفه پی ببرد. به همین جهت بحث تفسیر کشاف آغاز می نماید.
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
جه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
در اثر مداومت به فراگیری های مخصوص علم قرآن با لطایف حکمی و نکات قرآنی کاملاً آشنا می شود و معتقد است مانند او کسی به آنها وارد نیست، بلکه در جهان کسی به میزان او در این زمینه اندوخته ای ندارد.
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لـطایف حـکمی بـا نـکات قــرآنی

بر همین اساس همین اطلاع کافی بوده که تفسیری نگاشته و متأسفانه بر اثر حوادث سیاسی عصرش از بین رفته است.
دلبستگی عاشقانه به قرآن چنان حساسیتی در حافظ به وجود آورده بود که بدون کوچکترین ملاحظه ای در مقابل هر بی حرمتی بی می افروخت، به همین لحاظ با آنهایی که بی هیچ دردی از مقدسات الهی دکه ای ساخته بودند تا لقمه نانی به کف آرند و به غفلت بخورند، خصومت باطنی داشت. به فرقه بازان و دکان داران صوفیه که قرآن را دام تزویر و ریا و وسیله فریب دادن ساده لوحان قرار داده بودند، خصمانه برخورد می کرد؛ خویش را پند می داد که چون آنان هتک حرمت قرآن را ننماید:

حافظا می خور و رندی کش و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
ابلیسان آدم روی، غولان را عبودیت که در مسیر مسافر توحید قرار می گیرند به ظاهر تمسک و توسل به قرآن می جویند، لکن صراط توحید را گم کرده اند؛ روی جسم و جان را به سوی راه شیطان داشته اند. همان قومی هستند که قرآن را دام تزویر کرده اند. به همین شیادان می گوید: اگر به راستی منیر از انوارش و مستفیض از فیوضاتش شده بودید، نشانه های دیو صفتی در شما دیده نمی شد زیرا هر کس قرآن خواند دیو از او می گریزد:

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
و از شما نه تنها «دیو، نگریخته است، بلکه خود آدم روئی می باشید که خوی و صفت دیو دارید»
نه تنها برای اینکه کلام محبوب حقیقی را بشنود، جانش را منیر سازد، تشنگی معنویش را برطرف نماید، به قرآن پناه می برد و خود را در آغوش قرآن می‌افکند، بلکه دشمن خویش را نیز از غیرت قرآنی که عزیزش داشته می‌ترساند، تا دشمن از چنگ فرو برده بر خون دلش منصرف شود و از ایذا و آزارش بردارد.

ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
دانش ادبیات
حافظ علاوه بر ادبیات فارسی در زبان و ادبیات عرب مهارت کافی و کامل داشته است، حاشیه بر تفسیر «کشاف زمخشری» مستلزم احاطه تام او بر زبان تازیست و از اشعار عربی اش معلوم است که خواجه به زبان عربی هم تسلط کاملی داشته که «در اکثر غزلها مصرع های عربی به طور برجسته ای آورده است»

ملمعاتی که دارای ابیات و مصاریع عربی هستند اگرچه به پایه اشعار فارسی او نمی رسد، ولی در مقام خود دارای فصاحت خاصی می‌باشد و بعضی معتقدند:«بر اشعار تازی شیخ اجل سعدی شیرازی رجحان دارد»
دانش موسیقی

حافظ موسیقی دان حرفه ای نبوده است که بنوازد، آوازی بخواند، بلکه احساس موسیقی با جوهر روح او چنان آمیخته بود که او را موسیقی شناس و دوستدار موسیقی نموده، به همین لحاظ در میان آنچه که سروده است، یک فرم غنایی پر احساس دیده می شود و افرادی چون سودی شارح غزلیاتش معتقدند که خواجه به عنایت خوش آواز بوده پس باید نظر میرزا رضاقلی هدایت را که گفته: حافظ را باید «هم خواننده دانست و هم دانای موسیقی» پذیرفت.

در چنین صورتی آنچه را حافظ به جهانیان عرضه داشته که دنیای اندیشه و احساس و بینش است به فرموده استاد همائی «عموماً از 9 وزن خارج نیست، چهار وزن از بحور متحدالارکان و پنج وزن از بحور مختلف الارکان است و از این 9 وزن که ایشان اشاره نموده اند به گفته خودشان «سه وزنش که «رمل» و «مجتث» و «مضارع» باشد از همه بیشتر است و چهار وزن «متقارب» و «رجز» و «مقتضب» و «خفیف» از همه کمتر است و دو وزن دیگر که «رمل» و «مضارع» و نه به علت قلت «مقتضب و خفیف» که آقای حسین علی فلاح با تحقیقی جامع و مفید اشاره کرده است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >