پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست مدرنیسم در فلسفه «ر

پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf
چکیده
مقدّمه
مبانی پراگماتیسم
الف. اصالت طبیعت
ب. داروینیسم
ج. ابزارانگاری
مبانی پست مدرنیسم
الف. مرگ سوژه
ب. عقلستیزی
ج. انکار حقیقت
مبانی نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی
الف. انکار حقیقت و واقعیت
ب. نفی عقل و عقلانیت
ج. تأکید بر زبان
نتیجهگیری
••• منابع
پی نوشت ها:
بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf
ـ پستمدرنیته و پست مدرنیسم (تعاریف، نظریهها و کاربستها)، ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، تهران، نقش جهان، چ دوم، 1380
ـ حقیقی، شاهرخ، گذار از مدرنیته، تهران، آگه، 1381، ویراست دوم
ـ رورتی، ریچارد، اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، طرح نو، 1382
ـ ـــــ ، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نی، 1384
October 2004. – Atkins, Kim, Self and Subjectivity, Blackwell Publishing Ltd USA,
- Audi, Robert, The Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge University Press,
- Baker, Keith Michael and Hanns Reill (eds), What’s Left of Enlightenment A Postmodern Question, Stanford University Press,
- Derrida Jacques, Limited Inc, Evanston: Northwestern University,
- Derrida, Jacques, Of Grammatology, London, Johns Habkins Uneversity Press,
- Hildebrand, David L., The Neopragmatist Turn, Published Southwest Philosophy Review v. 19, no. 1, January
- Kstenberger, Andreas J., What Is Truth, Publishing ministry of Good News Publishers,
- Malpas, Simon, The Postmodern, Routledge,
- Menand, Louis, An Introduction to Pragmatism, New York, Vintage Books,
- Pappas, Grigory Fernand, John Dewey Ethis: Democracy as experience, USA, Blooming tong,
- Rorty, Richard, Analytic Phikosophy and Transformative Philosophy, /
- Rorty, Richard, Consequences of Pragmatism, University of Minnesota Press, Minneapolis,
- Rorty, Richard, Contingency, Irony, and Solidarity, Cambridge, Cambridge University Press,
- Rorty, Richard, Objectivity, Relativism, and Truth: Philosophical Papers, v.1, Cambridge University Press,
- Rorty, Richard, The Decline of Redemptive Truth and the Rise of Literary Culture,
- Rorty, Richard, Truth and Progress, Cambridge, UK, Cambridge University Press,
- Saatkamp, Herman J., (ed), Rorty and Pragmatism, Nashville, TN, Vanderbilt University Press,
- Shook, John R & Joseph Margolis, Companion toPragmatism, Blackwell Publishing,
- Sim, Stuart, The Routledge Companion to Postmodernism, Routledge,
- William, James, The Will to Believe and other essays in popular philosophy, Dover Publications,
- Wilson, Richard, The trouble with truth, At Anthropology Today, v. 20, n. 5,
چکیده
این مقاله به بررسی تأثیر تلاقی پراگماتیسم و پستمدرنیسم در شکلگیری نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی میپردازد. اصالت طبیعت، داروینیسم، و ابزارانگاری از جمله مبانی پراگماتیسم کلاسیک شمرده میشوند که در شکلگیری نئوپراگماتیسم رورتی اثرگذار هستند. دیویی و جیمز از معروفترین شخصیتهایی به شمار میروند که رورتی از آنها تأثیر پذیرفته است. علاوه بر پراگماتیسم، پستمدرنیسم نیز در اندیشه رورتی جایگاه خاصی دارد و از جمله مبانیای که در تکوین فلسفه وی مؤثر هستند میتوان به مرگ سوژه، عقلستیزی، و انکار حقیقت اشاره کرد. در این میان، رورتی با بسیاری از اندیشههای فیلسوفان پستمدرن همچون دریدا، ویتگنشتاین دوم، و لیوتار در زمینه نقد مدرنیته همداستان است
کلیدواژهها: پراگماتیسم، پستمدرنیسم، نئوپراگماتیسم، فلسفه مدرن، رورتی
مقدّمه
در این نوشتار، هدف ما بررسی تأثیر تلاقی پراگماتیسم و پستمدرنیسم در شکلگیری نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی است. همانطور که دو جریان بزرگ فکری دوره مدرن یعنی عقلگرایی و تجربهگرایی در ایدهآلیسم استعلایی کانت با یکدیگر تلاقی مییابند، در نئوپراگماتیسم رورتی نیز شبیه این تلاقی رخ میدهد؛ با این تفاوت که در فلسفه رورتی، به جای عقلگرایی و تجربهگرایی، پراگماتیسم و پستمدرنیسم با یکدیگر جمع میشوند. البته، سنخیت بین پراگماتیسم و پستمدرنیسم با سنخیت میان عقلگرایی و تجربهگرایی تفاوت دارد؛ ولی اشتراکات پراگماتیسم و پستمدرنیسم بسیار بیشتر از اختلافاتشان است. فرضیه اصلی، در این پژوهش تلاقی این دو جریان فکری در فلسفه رورتی است. شایان ذکر است که محدود کردن فلسفه رورتی به این دو جریان مهم به همان اندازه اشتباه است که آن فلسفه را از این دو جریان جدا کنیم و در تکوین اندیشه فلسفی رورتی نقش فرعی و تبعی به آنها بدهیم. به عبارت دیگر، نباید چنین تصور کرد که عناصر دیگری در شکلگیری فلسفه رورتی تأثیر نداشتهاند. برای مثال، میتوانیم رگههایی از فلسفههای تحلیلی، اگزیستانسیالیستی، و حتی هرمنوتیکی گادامر را نیز در اندیشه رورتی پیدا کنیم. با این حال، در این مقاله، صرفا به تأثیر پراگماتیسم و پستمدرنیسم در تکوین تفکرات نئوپراگماتیستی رورتی و تلاقی این دو جریان در اندیشه او میپردازیم. بدین منظور، به کتابهای اصلی رورتی مراجعه کرده و با ژرفنگری، در لابهلای سطور این کتابها، ردپای این تلاقی را نشان دادهایم. از اینرو، ابتدا به مبانی پراگماتیسم کلاسیک مثل داروینیسم، و سپس به مبانی پستمدرنیسم مثل مرگ سوژه و ضدعقلگرایی پرداختهایم. در ادامه نیز به بررسی مبانی نئوپراگماتیسم رورتی پرداخته و تأثیر پراگماتیسم و پستمدرنیسم را در آن آشکار ساختهایم
مبانی پراگماتیسم
پراگماتیسم مشخصا فلسفه آمریکاست؛ ولی این امر بدین معنا نیست که تفکر پراگماتیستی محدود به یک کشور خاص است، بلکه رگههای این تفکر در فلسفههای اروپایی و آسیایی نیز دیده میشود. واژه «پراگماتیسم» مشتق از لفظ یونانی pragma به معنی Action یا عمل است. این اصطلاح را اولین بار، چارلز سندرس پیرس در سال 1878 وارد فلسفه کرد. در ادامه، ویلیام جیمز هرچه بیشتر به آن عمق و محتوا بخشید و مید آن را با امر اجتماعی پیوند داد و سرانجام جان دیویی پراگماتیسم را با آموزش و پرورش و همچنین سیاست عجین ساخت. در این مقاله، فقط به سه مورد از مبانی خاص این فلسفه ـ که در شکلگیری نئوپراگماتیسم رورتی نقش دارند ـ اشاره میکنیم
الف. اصالت طبیعت
اصالت طبیعت[249] یک نوع جهانبینی فلسفی است که در آن، واقعیت و جایگاه انسان درواقعیت از یکدیگر جدا نیستند. منظور از واقعیت همان طبیعت است، نه چیزی غیرطبیعی یا ماورای طبیعی. اصالت طبیعت بر شناخت رو به رشد حاصل از مشاهده علمی تأکید میکند؛ از اینرو، گاهی با علم یکی گرفته میشود. بر این اساس، اصالت طبیعت به وحدت تجربه، عقل و علم اشاره میکند. آغاز این بحث به نیمه نخست قرن بیستم برمیگردد که پراگماتیستهایی مثل جان دیویی، ارنست ناگل، سیدنی هوک، و سلارز مدافع آن بودند. رابرت اودی در فرهنگ لغت فلسفه کمبریج اصالت طبیعت را در قالب دو دیدگاه مطرح میکند: 1) هر چیزی متشکّل از موجودات طبیعی است، موجوداتی که در علوم طبیعی مورد مطالعه قرار میگیرند؛ 2) روش مقبول توجیه و تبیین در علوم است.[250] ناگفته پیداست که دیدگاه اول متافیزیکی و آنتولوژیکی، و دیدگاه دومروششناختی است. به طور کلّی، فلسفه با اصالت طبیعت مخالف است؛ امّا پراگماتیسم از آن دفاع میکند. برای مثال، دیویی در بین پراگماتیستها از همه بیشتر مدافع اصالت طبیعت است. بر همین اساس، وی هیچگونه الوهیت و غایتی در طبیعت نمیبیند؛ این مسئله ناشی از روح طبیعتگرا و روح داروینیستی اندیشه اوست. بنابراین، فلسفه دیویی نوعی اصالت تجربه طبیعتگرایانه است؛ حتی در عنوان یکی از کتابهای او به نام تجربه و طبیعت (1925) نیز این گرایش فکری و فلسفی به وضوح دیده میشود. بنا به اصالت طبیعت دیویی، «عقل» در طبیعت قرار دارد. البته، به اعتقاد بسیاری از مفسّران، این دیدگاه که عقل در طبیعت قرار دارد به اسپینوزا برمیگردد. به هر ترتیب، دیویی جنبه فطری عقل را همچون دکارت و کانت قبول نداشت. به همین سبب، او خود را طبیعتگرا میپنداشت؛ ولی نه از نوع متافیزیکی، بلکه مدافع روش علمی بود. از اینرو، طبیعتگرایی وی در این قالب فهمپذیر است. دیویی روش علمی را محدود به حوزه علم نمیدانست؛ بلکه آن را به حوزه اندیشه نیز تعمیم میداد. به این دلیل، وی منتقد سرسخت متافیزیک و آنتولوژی عقلگرایانه و ایدهآلیستی از نوع کانتی، دکارتی و هگلی بود
تفسیر دیویی از واقعیت، برخلاف مکاتب فکری مذکور، بر وحدت انسان و محیط تأکید داشت و طبیعت را کلّ اندامواری میپنداشت. بر همین اساس، دیویی تمایزهای ذهن و جسم، فرد و جامعه، و حقیقت و ارزش را ساخته و پرداخته عقل میدانست که در عمل کارآیی ندارند و اعتقاد داشت که ما باید بر این ثنویتهای به ارث رسیده از گذشته غالب شویم. گفتنی است، همین نوع انتقاد را رورتی نیز درباره ثنویتهای فلسفی و عقلی طرح نموده است
همچنین، پراگماتیستها یقینا تحت تأثیر داروین و اصالت طبیعت تکاملی قرار داشتند و آنها این پیشرفتها و سایر پیشرفتها در علوم تجربی را غیرمستقیم مؤید نظرهای فلسفیشان میدانستند.[251] آنان گاهی از اصالت طبیعت بیولوژیکی[252] بحثمیکردند. ویلیام جیمز نیز از طبیعتگرایان بود؛ ولی نه در حوزه علمی، بلکه در حوزه اخلاق. او از تلقّی طبیعتگرایانه اخلاق و اساس آن دفاع میکرد. طبق دیدگاه جیمز، ما باید صفات اخلاقی را ذاتا طبیعی بدانیم، نه ماورای طبیعی و خدادادی یا فطری. از اینرو، شالوده اخلاق امر طبیعی است، نه امر پیشینی کانتی یا مثل افلاطونی. جیمز در اراده معطوف به ایمان بر این باور است که فلسفه اخلاق جزمی، که از قبل ساخته شده باشد، وجود ندارد.[253] پس، جیمز اصالت امر پیشینی را در اخلاق رد میکند و میگوید:در اخلاق، نقطه نهایی نمیتواند وجود داشته باشد و هرچه وجود دارد در طبیعت است.[254] در این بخش از مقاله، قصد نداشتیم وارد جزئیات این موضوع جذّاب شویم؛بلکه فقط میخواستیم عمق نفوذ تفکر طبیعتگرایانه جیمز را آشکار کنیم. به هر روی، پراگماتیسم را بدون اصالت طبیعت نمیتوان فهم کرد
ب. داروینیسم
بدون اصالت طبیعت، داروینیسم[255] قابل فهم نیست. البته باید گفت که این دو لازم وملزوم یکدیگر هستند. داروینیسم بر اساس طبیعتگرایی خاص خود، مفهوم عقل و عقلانیت را رد میکند؛ چون عقل در تفکر فلسفی حاصل تکامل طبیعت نیست، بلکه آنگونه که دکارتیان میپنداشتند عنصری غیرطبیعی یا ـ به زبان دینی ـ عنصری خدادادی و فطری است و از اینرو، خارج از چرخه تکامل طبیعی قرار دارد. امّا، بنابر دیدگاه داروینیسم، هرچه به عنوان واقعیت وجود دارد محصول تکامل است؛ بنابراین، مفهوم عقل ـ از نوع فلسفی ـ جایگاهی در داستان تکامل داروینی ندارد. پراگماتیستها از داروینیسم استقبال کردند. جان دیویی، یکی از سرشناسترین فیلسوفان پراگماتیست آمریکایی (که نفوذ زیادی بر نظریه آموزش و پرورش در آمریکا داشت)، وجود هر نوع عنصر متعالی با نام روح یا ذهن یا نفس را در طبیعت انسان رد میکرد؛ حال آنکه این عنصر در فلسفه سنّتی کاشف حقیقت متعالی و اصول اخلاقی است. وی در عوضْ انسان را ارگانیسمی تعریف میکرد که همواره، برای سازگاری با محیط پیرامون، به کوشش تازهای دست میزند. در نظریه آموزش و پرورش دیویی، یادگیری شکل دیگری از سازگاری با محیط شمرده میشود یا نوعی انتخاب طبیعی ذهنی است. دیویی به اصالت تکامل داروینی ایمان داشت و بر پیشرفت تدریجی در حوزه اجتماع تأکید میکرد. او همین ایمان خود را در مقاله معروف «نفوذ داروین بر فلسفه» به بیان درمیآورد. وی داروینیسم را منطق ذهن، اخلاقیات و زندگی توصیف میکرد. در این منطق، اندیشه بازتاب واقعیت نیست؛ بلکه ابزاری در خدمت رفع احتیاجات انسانی است
ج. ابزارانگاری
ابزارانگاری[256] نوعی دیدگاه آنتیرئالیستی درباره نظریههای علمی است. در این دیدگاه،نظریات به عنوان دستگاهها و ابزارهایی برای سهولت حرکت از مجموعهای معیّن از مشاهدات به مجموعهای از مشاهدات پیشبینیشده تلقّی میشوند. همچنین، در این دیدگاه، گزارههای نظری به واقعیت و حقیقت ارجاع ندارند؛ از اینرو، دارای بار هستیشناختی نیستند.[257] البته، ابزارانگاری معنای وسیعتری دارد که در پیوند بامعرفتشناسی پراگماتیک دیویی است. اکثر مفسّرانِ دیویی، او را معمار «ابزارانگاری» میدانند.[258]
دیویی ابزارانگاری را اصلی میداند که شهود آنچه را او «وضعیت نامتعیّن»[259]مینامد سازماندهی میکند. این امر نیز بیانگر معنای داروینی پیوند و استمرار بین منابع حیوانی و ماقبل شناختی بقاست که دقت زیاد علم از آن ناشی میشود.[260] گاهی دیوییابزارانگاری، پراگماتیسم، اومانیسم و تجربهگرایی را در یک ردیف قرار میدهد. در واقع، ابزارانگاری دیویی تلقّی کارکردی از تمام مفاهیم از جمله مفاهیم علمی است. در این تلقّی، شأن معرفتی مفاهیم و شأن عقلانی اعمال (به مثابه کارکرد آنها) به کامل کردن، پیشبینی نمودن و کنترل کردن تعاملهای انضمامی ما با جهان تجربهشده ماست.[261]جان دیویی، که پراگماتیسم را در همه حوزههای زندگی به ویژه حوزه تعلیم و تربیت به کار گرفت، بر آن بود که تصورها در صورتی حقیقت دارند که شرایطی را برای حل مشکلات فراهم کنند. وی به واسطه نظریه ابزارانگاریاش، که روایت او از پراگماتیسم است، در خارج از ایالات متحده شهرت بیشتری دارد
ویلیام جیمز و جان دیویی هر دو بر آن بودند که ذهن در روند تکاملی، به عنوان ابزاری برای سازگاری با محیط زیست موجودات زنده محسوب میشود. برطبق دیدگاه جیمز، نظریات دستافزارهایی هستند که به منظور حل مسائل و مشکلات روزمرّه به کار میروند. بنابراین، هر نظریه باید برحسب موفقیت آن در ایفای این نقش به داوری گذاشته شود. برای مثال، اگر کسی راه خود را در جنگلی گم کند، بنابر دیدگاه پراگماتیسم، میتواند از طریق تفکر و فعالیت نظری این وضع را مورد بررسی قرار دهد: با استفاده از معلوماتی مانند وضع خورشید و جهتی که شخص راه میرود، و شناسایی قبلی وی از آن ناحیه، میتوان نظریه داد که چگونه از این وضع ناگوار رهایی یابد. این نظریه را برحسب نتیجه صواب یا خطای آن ارزشیابی میکنیم و به عنوان ابزار مفید یا غیرمفید برای دستیابی به مقصود مورد داوری قرار میدهیم. بر این اساس، نظریهها و اندیشهها ابزارهایی برای بهبود و سعادت زندگی انسان هستند؛ حتی زبان نیز وسیلهای برای زیستن و بقای انسان است، نه بازنمایی واقعیت
مبانی پست مدرنیسم

کلمات کلیدی :
» نظر