پروژه دانشجویی مقاله بهر هوشی در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله بهر هوشی در pdf دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله بهر هوشی در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله بهر هوشی در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله بهر هوشی در pdf :

بهر هوشی

جهت داده شده از IQ
IQ در اینجا جهت داده می شود . برای کاربردهای دیگر IQ را ببینید .
بهر هوشی یا IQ نمره ای مشتق شده از یک مجموعه تستهای استاندارد است که برای اندازه گیری توانایی های ادراکی فرد بسط یافته اند . تست IQ به شیوه ای که خط کش بلندی را اندازه می گیرد (قطعی) هوش را اندازه گیری نمی کند ، بلکه در عوض به شیوه ی اندازه گیری سرعت (نسبی) است .

برای افراد حاضر در شرایط رایج دنیای گسترش یافته ، IQ بسیار برماندپذیر است ، و با دوره ی نوجوانی تأثیر محیط خانواده بر IQ قابل ردیابی نیست . نمرات تست IQ با برآوردهای ساختار مغز و عملکرد آن و همچنین اجرای امور ساده ای مرتبط است که هیچکس نمی تواند طی چند ثانیه آن را تکمیل کند
IQ با موفقیت دانشگاهی مرتبط است ، همچنین نتایج مهم زندگی مثل موفقیت شغلی ، پیشرفت اقتصادی

اجتماعی ، و آسیب شناسی های اجتماعی را پیش بینی می کند . کارهای اخیر رابطه بین IQ و سلامتی ، عمر طولانی ، و سواد عملی را نشان می دهند .
محتویات
1 . تاریخچه
2 .پراکندگی نمرات IQ
3 . IQ و فاکتور کلی هوش
4 . ژنتیک در مقابل محیط 1 ـ 4 محیط

2 ـ 4 رشد
3 ـ 4 تأخیر ذهنی
4 ـ 4 IQ ، تحصیل ،و درآمد
5‌ ـ 4 پسرفت
5 . IQ و مغز 1 ـ 5 سایز مغز و IQ

2 ـ 5 مناطق مغزی مرتبط
6 ـ تأثیر FIYnn
7 ـ ارتباطات و وابستگی های IQ
1 ـ 7 سرعت و IQ
2 ـ 7 مذهب و IQ
3 ـ 7 سلامت و IQ
4 ـ 7 رشد اقتصادی و IQ
8 ـ صحت عملیاتی
9 ـ سیاست عمومی
1 ـ 9 کاربرد IQ در سیستم قانونی ایالات متحده

10 . صحت و انجام تستهای خاص
11 . ساختار اجتماعی

1 ـ 11 سوء برآورد انسان
2 ـ 11 عقیده ی انجمن روان شناسی امریکا
12 . بهبود IQ
13 . مناقشه
14 . ماده ی پایانی
1 ـ 14 همچنین ببینید
2 ـ 14 روابط خارجی
3 ـ 14 منابع

تاریخچه

تلاشهای اخیر تستهای ذهنی تلاشهای ببر فرانیس گالتون (1863) و جیمز کاتل 1 (1888) را در بر می گیرد . این تستها بیشتر از تستهای ذهنی تستهای جسمی بوده است . اهمیت آنها در گسترش این ایده است که IQ یک فرد قابل اندازه گیری است و از فرد به فرد متفاوت است . همچنین آنها پراکندگی های نرمالی از تستهای ذهنی پیشنهاد کردند که در جمعیت بزرگتری نتیجه می دهد .

1 . GALton
2 . (jemzkatel)

آلفرد بینت و همکارش تئودورسیمون مقیاس بینت ـ سیمون را در 1905 ابداع کردند ، که برای شناسایی دانش آموزان استفاده می شد که از کمک اضافی در مدرسه بهره می بردند . فرض آنها این بود که نمرات پایین تر نیاز به تدریس بیشتر را نشان می دهد نه عدم توانایی در یادگیری را . تفسیر هنوز توسط بعضی دانش آموزان ادامه دارد .

بینت به طرز چشمگیری ادعایی نکرد که تستش به درستی هوش را اندازه می گیرد . در این مقاله”مترهای نوین برای تشخیص سطح هوشی افراد غیر طبیعی ” می گوید که :
“این مقیاس به درستی امکان اندازه گیری هوش را نمی دهد ، چون کیفیتها و ویژگی های هوشی روگذار پذیر نیستند ، و بنابراین مثل سطوح خطی قابل اندازه گیری نیستند ، اما برعکس در میان یک طبقه بندی ، یک سلسله مراتب هوشهای مختلف هستند ؛ و برای ضرورتهای عمل این طبقه بندی با یک اندازه گیری برابر است . “
(http : //psychclassic . yorku . ca / Binet / binet . httm)

در سال 1910 ، هنری اچ گودارد سه طبقه بندی را برای “عقب افتاده” بر مبنای نمرات IQ پیشنهاد کرد : احمق (IQ 70 ـ 51) ، (IQ 50 ـ 26) ، و کانا(IQ 25 ـ 0) . این رده بندی استاندارد تحقیق هوش برای چند دهه است .
در سال 1916 ، روانشناس دانشگاه استانفورد یعنی ترمان” بازنگری استانفورد از تست بینت ـ سیمون” را منتشر کرد ، که در اصل به عنوان تست استانفورد ـ بینت شناخته شد . این به رایجترین تست اجرایی برای چند دهه تبدیل شد . واژه ی “بهر هوشی” که در آن نمره ی هر دانش آموزی بهرهی سن ذهنی تست شده اش با سن واقعی اش است ،توسط ترمان از پیشنهاد 1912 روان شناس آلمانی ویلیام استم اتخاذ شده بود . این به تست پالایش یافته ی گسترش یافته توسط رابرت یرکس برای تقویت ارتش ایالات متحده منتهی شد .

امروزه ، متداولترین تست اجرایی IQ تست WISCIII است ، در اصل توسط دیوید و شلر در سال 1974 گسترش یافته است . تست III – WISC از 10 نوع سؤال تشکیل شده که با دشواری و نوع مهارتی طبقه بندی شده است (مقیاسهای عملی و کلاسی) . یک ورژن ویرایش شده ، WISC IV ، در سال 2003 منتشر شد و مرتباً در برآوردها کاربرد دارد . گرچه ، تفسیر ترکیبات مختلف مقیاسهای فرعی هنوز در دست تحقیق است . نوع مورد توجه دیگر تست IQ مقیاس بِیلی از رشد جنین است که به عنوان بهترین ابزار سنجش رشد ادراکی در نوزاد تصور می شود .

امروزه ، تستهای غیر رسمی IQ رایج اند ، اما در بهترین برآورد دقیق هستند . این تستها مجوز کارشناسی ندارند و محدودیتهای قابل ملاحضه ای مثل تعداد کم سؤالات و کمبود محدوده ی زمانی از جمله محدودیتهای آن است .
پراکندگی نمره ی IQ
454
هیچ یک از تعاریف فوق یک توضیح کاملاً رضایت بخش از رفتار غیر طبیعی فراهم نمی کند . در اکثر مثالها تمامی چهار معیارها آماری ، اجتماعی ، تعادل پذیری رفتار ، و درماندگی فردی ـ در تشخیص آسیب شناسی روان کاربرد دارند . تعریف رسمی غیر طبیعی (نابهنجاری) که بر مبنای عدم توانایی فرد برای قضاوت بین درست و غلط ، فرد را دیوانه اعلام می کند برای اهداف تشخیصی رضایت بخشی کمتری از هر معیار فوق دارد . باید تأکید شود که دیوانگی واژه ی قانونی است و در بحث آسیب شناسی روان مورد استفاده ی روان شناسان نیست .
دشواری در توصیف بهنجاری
تعریف بهنجاری دشوارتر از نابهنجاری است ، مخصوصاً در یک تغییر سریع و جامعه ی پیچیده ای مثل ما . به طور سنتی روان شناسان بر تطبیق فرد با محیط تمرکز کرده اند . رفتارهای شخصیتی نرمال آنهایی هستند که به افراد در تطبیق با دنیایی که آن را دریافته اند کمک می کند ـ تا با دیگران کنار بیایند و در جامعه موقعیت مناسب پیدا کنند . بیشتر روان شناسان حالا احساس می کنند که واژه ی” تطبیق” اگر با هماهنگی با کار و تفکرات دیگران برابر باشد ، برای توضیح شخصیت سالم

ارتباطات منفی بسیاری در بر دارد . آنها بیشتر بر ویژگی های مثبت تری مثل فرد گرایی ، خلاقیت و تحقق پتانسیل فرد متمرکز می کنند . برای مثال ، ما سُلو تصور کرد خود واقع انگاری بالاترین انگیزه های انسانی باشد . بیشتر افراد خود واقع انگار (صفحه ی 392 ) به عنوان افراد سالم ذهنی تلقی می شوند .
از سوی دیگر ، افراد کمی قادرند پتانسیل خود را تا حدی که خود واقع انگاران ماسلو بدست آورد

ه اند ، کشف کنند (مثل مارتین لوتر کینگ( ، پاولف کازالز ، آولای استونسون ، والینور روز ولت ) . بیشتر ما زندگی های نسبتاً منظمی را رهبری می کنیم که با تقاضاهای نامحدود و غیر قابل شمارش موجودیت روزانه محدود شده است . با این حال به عنوان نامتعادل یا بیمار روانی تصور نمی شویم . اکثر افراد معیار مارسلو را برآورد نمی کنند .
علی رغم کمبود توافق در تعریف شخصیت نرمال ، اکثر روان شناسان با ویژگی های ذیل به عنوان شاخصی از سلامتی ذهنی درست توافق دارند . این ویژگی ها بین سلامتی ذهنی و بیماری ذهنی تفاوت نمی گذارد ؛ اینها رفتارهایی را نشان می دهند که فرد نرمال مقدار بیشتری از فرد شناخته شده به عنوان نابهنجار آن ها را دارد .

آی کیو و نژاد
سه استراتژی مهم برای تحت الشعاع قرار دادن یک موضوع شامل معرفی چیزهای نامربوط ، تحریک تعصب او ، و برانگیختن تمسخر ;. بر جن ایوانس ، تاریخ طبیعی پرت و پلا
آی کیو نمایانگر “بهره ی هوشی” است . آی کیوی یک فرد تصور می شود برآوردی از هوش فرد باشد . هر چه امتیاز IQ بیشتر باشد ، هوش بیشتر است . گرچه ، این نادرست است چون فرض می کند که فقط یک نوع هوش وجود دارد . اکثر افراد فکر می کنند که افرادی با حافظه ی خیالی ، بعضی با ذهنهای ریاضیاتی ، بعضی با نبوغ موسیقی ، برخی با مهارت مکانیکی ، بعضی با واژگا

ن خوب وجود دارند ، بعضی در درک تشبیهات ، بعضی در ترکیب ، بعضی در یکدست کردن و غیره خوبند . بعضی افراد در بیش از یکی از این رفتارها عالی اند . دقیق ترین ادعایی که یک فرد می تواند در مورد تستIQ داشته باشد آن است که این تست IQ را می سنجد .
تحقیق در مورد IQ و نژاد توسط آرتور جنسن ، ویلیام شاکلی ، هرنستین و موری (منحنی بِل) و دیگران هیچ رابطه ی قابل توجهی را میان نژاد و هوش نیافته اند . آنها روابطی میان نژاد و هوش یافته اند ، که برای حمایت از این عقیده ی کلی استفاده شده که بعضی نژادها به طور عقلانی در پایین دیگر نژادها هستند تعداد کمی انکار می کنند که نژادهای متعددی وجود دارد یا این که تفاوتهای شخص فیزیکی و فرهنگی میان گروههای مختلف نژادی وجود دارد . از زمان انتشار مقاله ی 1972 ریچارد لوانتین ” سهمیه بندی تنوع انسانی” در بیولوژی تکاملی این عقیده که نژاد یک ساختار اجتماعی است را اکثر دانشمندان پذیرفته اند . آن دیدگاه را آرماندماری لروی مورد چالش قرار داد . یعنی کسی که بحث می کند خطای نوانتین این است که :
وی به یک ژن در یک زمان نگاه کرده و نتوانسته نژادها را ببیند . اما اگر بسیاری ـ چند صد

تا ـ ژن مختلف همزمان با هم تصور شوند . آن گاه انجام چنین کاری بسیار راحت است . در واقع ، پژوهش 2002 توسط دانشمندان در دانشگاه کالیفرنیای واستانفورد اثبات کرد که اگر یک نمونه از افراد از سرتاسر جهان توسط کامپیوتر به 5 گروه بر مبنای شباهت ژنتیکی طبقه بندی شوند . گروههایی که حاصل می شوند برس اروپا ، آسیای شرقی ، امریکا و استرانها هستند کم و بیش نژادهای اصلی انسان شناسی سنتی .
اساساً ، دیدگاه لِروی یک بازگشت به دیدگاهی است که قبل از رواج دیدگاه لوانتین برتری

داشت . یک عقیده ی متداول شده است که نژاد به طور ژنتیکی به شیوه ای مشابه مثلاً ، رنگ چشم ، تعیین می شود . داشتن یک ژن خاص یا مجموعه ژنها بدان معناست که شما چشمان آبی دارید . همچنین ، داشتن یک مجموعه از ژنها یک تورا قفقازی می کند . همیشه پذیرفته شده که تشکیل ژنتیک فرد یک فاکتور مهم در هوش فردی در نواحی خاص در ویژگی های فیزیکی است که با نژادهای مختلف ، رنگ پوست ، پهنای بینی ، شکل چشمهاو غیره همراه است . گرچ

ه ، باید با تفاوت فوق العاده در هوشها میان افراد هر نژاد مشخص شود ، که محیط زیست نسبت به نژاد عامل تعیین کننده ی بسیار مهمتری است ـ حداقل در مسافت کوتاه گرچه ، در طول مسافت طولانی مثلاً در دوره های هزار ساله ، محیط زیست یقیناً تعیین می کند که ویژگی های فیزیکی در گروه تحول پیدا می کنند . به نظر می رسد این به طور حتمی بگوید که هر چه تفاوتهای ژنتیکی در میان نژادها وجود دارد به احتمال زیاد به علت انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی است . همچنین به نظر می رسد که به طور حتمی دلالت می کند که عقیده ی نژاد خالص یک عقیده ای

پوچ است . حتی اگر قشریان درست بگویند و آدم و حوای اولیه وجود داشته باشد نمی توان ادعا کرد که نژاد خالص باشد . هر نژاد با توجه به فرآیندهای طبیعی از قبیل انتخاب طبیعی تحول و تکامل می یابد .
داده هایی در مورد نژاد
با توجه به علوم نویسنده و بورا بلوم حدود 15 درصد اختلاف ژنتیکی در بین هر دو فرد وجود دارد ، کمتر از نیمی از آن حدود 6 درصد ، با گروه بندی های نژادی شناخته شده توجیه می شوند . بنابراین یک فرد سفید پوست تصادفی انتخاب شده می تواند به راحتی به لحاظ ژنتیکی به یک فرد آفریقایی نزدیکتر از یک سفید پوست دیگر باشد . (بلوم 1)

جوزف گریوز ، یک بیولوژیست تکاملی افریقایی ـ امریکایی در دانشگاه ایالت آریزونا ـ غرب در Tempe ، ذکر می کنند که اکثر افراد و محققانی که می کوشند بین توانایی های مختلف طبیعی و رنگ پوست رابطه ی بنیاد بگذارند وراثت شناس نیستند .
این افراد ژنتیکهای تکاملی را نمی شناسند . آنها در مورد موضوعات جالب نژاد و بیولوژی صحبت می کنند . و فکر می کنم چون ، هیچ نژاد واقعی وجود ندارد ، تعجب می کنم این موضوعات چه هستند . این مرا عصبانی می کند که مجبورم از تحقیقاتم زمان بگیرم (در ژنتیک شناسی پیری) تا در مورد چیزهایی
1 . BLoom

بحث کنم که حتی نیازی به بحث ندارند (بلوم) .
سی ، لورینگ بریس ، انسان شناس در دانشگاه میشیگان ، ادعا می کند که” نژاد یک کلمه ی چهار حرفی بدون مبنای واقعیت زیست شناسی است” (بلوم) .
البته ، ویژگی های فیزیکی مثل رنگ پوست ، شکل پلک ، رنگ چشم ، بافتار مو وغیره به طور ژنتیکی تعیین شده است . همچنین درست است که استعداد فرد برای نوع خاصی از هوش عمدتاٌ به فاکتورهای ژنتیکی بستگی دارد . تا جایی که می دانم ، هیچ کس هنوز رابطه ی میان ژنهای تعیین کننده ی مثلاً استعداد موسیقی یا قدرت تجسم یا تفکر انتزاعی ، و ژنهای تعیین کننده ی مجموعه خصوصیات فیزیکی ای که اکثر افراد به عنوان اروپایی و افریقایی شناخته می شوند ، نیافته اند . اگر می خواهید بفهمید که چرا آسیایی ها در دانشگاههای کالیفرنیا بسیار نشانگرند در حالی که سیاهان و اسپانیایی ها کمتر از حد نشانگرند ، احتمالاً برای پاسخ ژنتیکی بیهوده جستجو کرده اید . آنهایی که به چنین چیزهایی علاقمند هستند بهتر است به ساختار خانوادگی ، سنتهای قومی ، و شرایط اجتماعی نگاه کنید .

ارتباطات جعلی
برای مرتبط کردن نژاد و هوش به اسم علم و متوجه کردن جهان به شما یک شاهکار کوچک نیست . آیا می تواند امتیازات ، آمار ، باشد که افراد را تحت تأثیر قرار می دهد ؟ احتمالاً نه . حتی پیچیده ترین آنالیز آماری که بین phlogiston و ether رابطه ای را اثبات می کند امروزه شنونده ای ندارد . پس ، چرا نژاد / هوش شنوایی کمی دارد ؟ هر فرد منطقی چگونه می تواند مفاهیمی مثل آریایی یا خلوص نژادی را جدی بگیرد ؟ احتمالاً بعضی افراد این چیزها را وابسته به بنیانگذاری قدرت ادعا

می کنند . عضوی از یک نژاد خالص بودن یک روش سریع و ساده برای بنیانگذاری تفوق یک فرد اسعضویت آسان است . شما در آن متولد شده اید . نژاد درست بودن به فرد حق برتری می دهد و عدم تساوی را بدون در نظر گرفتن نقصهای فرد توجیه می کند . همچنین تبعیض نژادی را توجیه

می کند ، چون اگر افراد درون پایه موفق هستند ، باید افراد واقعاً عالی را از وراثت حقیقی شان فریب داده باشند . همین طور اعتقاد به چیزهایی در مورد خود را که صحت عینی و واقعی ندارد را توجیه می کند . یک انسان واقعاً دون مقام می تواند تفکر در مورد خودش به عنوان فرد ممتاز را بدلیل عضویت نژادی اش توجیه کند . وی می تواند هر شکست یا ناکفایتی را توجیه کند و آنها را به امتیاز غیره منصفانه ی اعطا شده به کسانی نسبت دهند که او دون رتبه تصور می کند . او حتی

می تواند خود را به تفکری فریب دهد که رنگ غیر سفید پوستش سفید است . اینکه او تا حدی

استحقاق دارد در موفقیتهای هر فردی در نژاد سفیدش سهیم باشد . (از من انتظار داشته اند که سفید را در چندین فرم مربوطه به نژادم چک کنم ، هر چند در مقایسه با یک ورق سفید کاغذ ، رنگ پوست من به وضوح سفید نیست ، بلکه قهوه ای روشن است . تعداد کمی افراد سفید پوست دیده ام که سفیدند حداقل در نواحی پوست که در اصل در معرض دید هستند سفید نیستند . در واقع افراد سفید ـ زالها ـ از تمام نژادها هستند . )

اگرچه ، حتی اگر چنین چیزی مثل نژاد خالص وجود داشته باشد ، این حقیقت در نظر گرفتن آن نژاد برتر از نژادهای دیگر را توجیه نمی کند . ممکن است فرد حتی برای حقارت چنین نژادی دلیل بیاورد . طبیعت به وضوح خاستار تنوع است . شانس بقاء تحت شرایط متفاوت و متغیر به محض متنوع تر شدن گونه ها افزایش می یابد . شباهت بسیار زیاد به معنای فاجعه ی نژادی ، انقراض است ، در حالی که تفاوت به معنای بقای بعضی اعضای گونه هاست اگر فاجعه ای وارد شود . همچنین ، یک گونه با تفاوت های هوشی متعدد همچنین افرادی با درجات مختلف این هوشها می تواند علامتی از برتری باشد ، حداقل به لحاظ بقای بالقوه ی نژاد .

آیا مطالعاتی بدون ارزشند که اثبات می کنند آفریقایی ـ آمریکایی ها یا آسیایی ها به طور متفاوتی از آمریکاییهایی به اصطلاح “سفید پوست” در تست استاندارد IQ عمل می کنند ؟ به عبارتی دیگر آیا کار افرادی مثل هرنستین و موری بی ارزشند . نه . این داده های ارزشمندی است ، اما همچنین به علت تاریخ سیاسی تبعیض نژادی ما انفجاری هم هستند . چنین اطلاعاتی به طور غیر قابل اجتنابی توسط برتری گرایان سفید پوست مورد استفاده قرار می گیرند برای اهداف سیاس

ی اشان تحریف می شوند و برای اصلاح روابط نژادی در آمریکا استفاده نمی شوند بلکه برای تحریک نزاع نژادی بیشتر به کار می روند . چنین اطلاعاتی عمدتاً شامل وابستگی است . و در حالی که روابط می بایست دانشمندان تجربی معمولی از افراد بی اهمیت ار قانع کنند ، برای محقق نژادی روابط قلب و روح کارشان محسوب می شود . جنجالی که منحنی بِل ایجاد کرد سریعاً خاموش شد چون حماسه ای مداومی در آنجا رخ داد که ارزش سرگرمی و سیاسی اش را به زور ستاند . آزمون او جی سمپوسون . در واقع ، هرنستین و موری ، در فصل به فصل ، خاستار اصطلاحات سیاسی

 

برای بهبود موقعیت اجتماعی سیاهان در آمریکا هستند . اینها فراخوانهای ریاکارند ، ولی با این حال با این عقیده که شرایط اجتماعی سیاهان در آمریکا به علت فاکتورهای ژنتیکی است ناسازگار است . اگر ژنها به طبقه محروم سیاهی از جوانان تبهکاری منتهی شود که یکدیگر را روزانه تقریباً در هر شهر آمریکایی می کشند ، آنگاه در فراخوانی برنامه های حرفه ای یا تحصیلی ارزشی ندارد ، در تأکید بر تغییر توجه برای زنان و مردان سیاه پوست در خانواده هایشان سودی ندارد ، حتی در فراخوان برتری گرایی لوئیس فاراخان با راهپیمایی میلیونی اش هم سودی وجود ندارد .

کسی نمی تواند انکار کند که اکثریت مردان جوانی که یکدیگر را در جنگهای تبهکاری می کشد اغلیت هستند . اما فرد می تواند انکار کند که دلیل خشن بودن آنها و غیر اخلاقی بودنشان به دلیل نژادشان است . این اشتباه است و اهانتی به اکثریت سیاهان و دیگر اغلیتهایی است که پاک نهاد هستند ، افرادی که جاودانگی کمتری دارند کسی نمی تواند تکذیب کند که اغلیت ها به عنوان یک گروه کم سودند و در دانشگاها و کالج های ما و در حرفه ها و فعالیت های تجاری ماهرانه کمتر از حد نشانگرند . اما فرد می تواند تکذیب کند که دلیل کم نمایانگری اغلیتها بدان علت است که نژاد آنها ایشان را به لحاظ ژنتیکی دون و ناتوان از رقابت با “سفید” پوستان آمریکایی

یا وکیل یا معلم یا مکانیک اتومبیل و غیره کار نمی کنند ، و این به علت نژادشان است .
احتمال دارد که روزی قادر باشیم به افرادی از نژادهای مختلف نظر بیندازیم و آنها را به عنوان انسان ببینیم بدون از دست دادن این نظر که چه چیزی در مورد عضویت نژادی یا قومی خاص ومنحصر به فرد است . لازم نیست که کوررنگ باشیم . نباید تلاش کنیم که تفاوهت های نژادی را نادیده بگیریم اما باید در دیدگاه درست درک شود : مهم در شکل دهی ما ، اما نامرتب به موقعیتمان به عنوان انسانی توانمند هم در بالاترین رفتار اخلاقی و عقلانی و هم در گمراهی وحشی و بی لیافتی ابلهانه .

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر