پروژه دانشجویی مقاله امیر المومنین در قرآن کریم در pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله امیر المومنین در قرآن کریم در pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله امیر المومنین در قرآن کریم در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله امیر المومنین در قرآن کریم در pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله امیر المومنین در قرآن کریم در pdf :

مقدمه

ابعاد شخصیت والاى امیرالمؤمنین على علیه السلام آن چنان گسترده و فراگیر است که هیچ کس را توان آن نیست که در اندیشه رسیدن به عمق آن باشد و به گفته رسول گرامى اسلام: جز خدا و محمد هیچ کس على را آن چنان که بایسته است نشناخته وبه گفته خود مولا: هیچ پرنده اى قدرت پرواز بر قله عظمت او را ندارد.
این است که مى بینیم در طول تاریخ، هزاران کس درباره آن بزرگوار گفته اند و نوشته اند و آثار هنرى آفریده اند، ولى همگى به ناتوانى خود اعتراف کرده اند و هیچ کدام جز گوشه اى از شایستگى هاى آن امام عظیم را ننموده اند.

کارهاى بزرگى صورت گرفته ولى هنوز هم میدان براى انجام کارهاى بزرگتر باز است و دنیاى امروز که تشنه حق و عدالت و در آرزوى پى ریزى شهرى ناکجاآباد است، بیش از هر زمان دیگرى نیازمند آگاهى هاى لازم در زمینه شخصیت امام وآشنایى با اندیشه هاى تابناک آن بزرگوار است و بر شیعیان و رهروان راه اوست که کارى کارستان کنند و چهره ملکوتى و آرمانهاى والاى او رابه جهان امروز بشناسانند و در این راه از ابزار و وسایل ارتباطى شگفت آور روز بهره ببرند.

عشق به على عشق به همه خوبى هاست و محبت او مطمئن ترین راه تقرب به خدا و رسیدن به کمالات انسانى است و به همین جهت است که پیامبر اسلام پیوسته و در هر فرصتى محبت على را توصیه مى کرد و امت اسلامى را به سوى او رهنمون مى شد و آثار و نتایج سودمند محبت آن یگانه را در دنیا و آخرت برمى شمرد واین تأکید و تکرار نه از جهت علایق شخصى، بلکه به فرمان خداوند بود و رسول خدا مأمور رساندن این پیام ها بود و حتى گاهى از ترس حرف مردم در رساندن برخى از این پیام ها اندکى درنگ مى کرد وبلافاصله مورد خطاب الهى قرار مى گرفت و از او خواسته مى شد که درنگ نکند، یک نمونه آن، آیه مربوط به غدیر خم است که خداوند به پیامبرش گوشزد مى کند که اگر پیام الهى در مورد وصایت على را نرساند، گویا که رسالت خود را ابلاغ نکرده است وسپس اطمینان مى دهد که او را از مردم حفظ خواهد کرد.

علىّ بن ابى طالب(ع) ولىّ خدا و محبّ خدا و محبوب خدا بود،این است که مى بینیم در جاى جاى قرآن از على وفضیلت هاى او یاد شده است و با نگاهى به کتاب هاى تفسیرى وحدیثى و کتاب هاى خاصى که تحت عنوان «مناقب» نوشته شده، حضور گسترده على را در آیات قرانى به روشنى درمى یابیم و مى بینیم که آیات بسیارى از قرآن کریم به وجود آن حضرت تفسیر و تأویل شده است و این تفسیر و تأویل تنها از سوى دانشمندان شیعه نقل نشده بلکه دانشمندان اهل سنت نیز در این کوى سبق برده اند و روایات مربوط به این مطلب را به طور گسترده و با اسناد فراوان و با عشق و علاقه ذکر کرده اند و گاهى در این باره کتاب هاى مستقلى نوشته اند و آیات مربوط به امیرالمؤمنین را گردآورى کرده اند و این، علاوه بر کتاب هاى بسیارى است که تحت عنوان «مناقب» تألیف نموده اند و در آنها فصل مشبعى را راجع به آیات مربوط به على آورده اند.

از جمله کتاب هایى که به طور مستقل در خصوص آیات نازل شده درباره على (ع) از طرف علماى اهل سنت تألیف شده است، مى توان از کتاب هاى زیر یاد کرد:
ـ ما اُنزل من القرآن فى امیرالمؤمنین ;
تألیف: ابوالحسن احمدبن محمدبن میمون قزوینى ;
ـ ما نزل من القرآن فى امیرالمؤمنین ;

تألیف ابوالفرج اصفهانى (علىّ بن الحسین) متوفى سال 356 ;
ـ ما انزل من القرآن فى على ;
تألیف: حسین بن حکم بن مسلم حبرى متوفى سال 286 ;

ـ ما نزل من القرآن فى على ـ یا ـ المنتزع من القرآن العزیز فى مناقب مولانا امیرالمؤمنین ;
تألیف: ابونعیم اصفهانى (احمدبن عبدالله بن اسحاق) متوفى سال 430 ;
ـ ما نزل من القران فى على ـ یا ـ نزول القرآن فى شأن امیرالمؤمنین ;
تألیف: ابوبکر محمدبن مؤمن شیرازى از علماى قرن چهارم ;

ـ ما نزل من القرآن فى على ;
تألیف: ابوالحامد مظفربن ابى بکراحمد حنفى رازى آقسرائى متوفى 631 ;
ـ ما نزل من القرآن فى على ;
تألیف: عبدالعزیز بن یحیى بن احمد جلودى متوفى سال 332;

ـ الآیات النازله فى اهل البیت ;
تألیف: ابومحمد ابن فحّام حسن بن محمد مقرى شافعى متوفى سال 458 ;
ـ ابانه ما فى التنزیل من مناقب آل الرسول ;
تألیف: احمدبن حسن بن على، ابوالعباس طوسى متوفى سال 384 ;
ـ مانزل من القرآن فى امیرالمؤمنین ;

تألیف: ابوبکر بن مردویه ;
ـ مانزل من القرآن فى على ;
تألیف: هارون بن عمر بن عبدالعزیز مجاشعى
ـ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل (کتاب حاضر).
در میان این کتاب ها، کتاب شواهد التنزیل تألیف حافظ کبیر ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانى نیشابورى از علماى قرن پنجم هجرى(زنده در سال 470) که درباره اهل بیت پیامبر عموما و امیرالمؤمنین خصوصا تألیف شده است، نظم و ترتیب جالبى دارد وهمه روایات آن با ذکر سند است و گاهى براى یک حدیث چندین سند آورده است. در این کتاب 210 آیه را به ترتیب سوره هاى قرآن آورده و در ذیل هر کدام روایاتى را از مشایخ خود نقل کرده است، مجموع این روایات که در تفسیر آن آیات آمده بیش از 1200 روایت است.

مؤلف کتاب ابوالقاسم حاکم حسکانى از محدثان و حافظان بزرگ اهل سنت و اهل نیشابور بود و به گفته شاگردش عبدالغافر او پیرو مذهب ابوحنیفه بود شرح حال او در بسیارى از کتب تراجم آمده است، از جمله ذهبى او را ضمن طبقه 14 محدثان آورده و از او به عنوان شیخ متقن که عنایت تمامى به علم حدیث داشت یاد کرده است.

کتاب شواهد التنزیل با تحقیق و تعلیقات سودمند محقق مفضال شیخ محمد باقر محمودى در بیروت در یک مجلد و در ایران در دو مجلد به اضافه یک جلد فهرست چاپ شده و نگارنده سالهاست که با آن مأنوس است و در تفسیرى که به نام «تفسیر کوثر» در دست تألیف دارد، در آیات مربوط به ولایت از آن بهره جسته است.

مدت ها بود که با خود مى اندیشیدم که این کتاب را به فارسى ترجمه کنم و آن را به هموطنانى که شیفته امیرالمؤمنین هستند، تقدیم کنم ولى به این کار موفق نمى شدم، با اعلام سال جارى به عنوان سال امیرالمؤمنین، این فکر در من تقویت شد و علاقه بیشترى به ترجمه این کتاب پیدا کردم; ولى در عین حال کار نوشتن تفسیر مرا از آن باز مى داشت تا اینکه روزى در این باره به قرآن تفأل کردم و این آیه در بالاى صفحه سمت راست قرآن قرار داشت:
وَ هُدُوا اِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا اِلى صِراطِ الْحَمیدِ

«و به سوى سخن پاکیزه هدایت شدند و به سوى راه خداوند شایسته ستایش هدایت شدند.»
گویا که قرآن با من سخن مى گفت و مرا به این کار تشویق مى کرد، تردیدها از میان رفت و دیگر درنگ روا نبود، براى انجام این کار مدتى نوشتن تفسیر را متوقف کردم و به ترجمه کتاب پرداختم.
شیوه ما در ترجمه این کتاب چنین بود که سندهاى روایات را نیاوردیم چون براى عموم سودى نداشت و اهل تحقیق هم در صورت نیاز به متن عربى مراجعه مى کنند، همچنین روایاتى را که متن آنها تکرارى بود ولى با سندهاى دیگر هم نقل شده بود; نیاوردیم و به یکى از آنها بسنده کردیم ولى تذکر دادیم که این روایت با سندهاى دیگر هم نقل شده است; البته اگر میان آن روایات تفاوت هاى مهمى بود همه را آوردیم. همچنین پاورقى هاى محقق محترم آقاى محمودى را به همان دلیلى که در بالا گفتیم، ترجمه نکردیم و فقط در مواردى با استفاده از این پاورقى ها برخى از روایات متن را، در پاورقى به کتاب هاى دیگر نیز ارجاع دادیم. ضمناً براى تتمیم فایده، متن عربى روایات را هم آوردیم. البته در شماره آیات و گاهى در متن آیات اشتباهاتى بود که تصحیح کردیم.
امید است که رهروان راه آن امام بزرگوار این اثر را مورد توجه قرار دهند و با مطالعه آن بر نورانیت دل هاى خود بیفزایند و از تماشاى سیماى تابناک امام على در آیینه قرآن لذت ببرند.

فصل اول:
در کثرت خصایص امیرالمؤمنین به نقل از سخن پیشینیان از جمله عبدالله بن عباس دانشمند امت رضى الله عنه که ابوالطفیل ما را از آن خبر داده است:

1 ـ عن ابن عباس قال: لقد کانت لعلىّ بن ابى طالب علیه السلام ثمانیه عشر منقبه لو لم یکن له إلاّ واحده منهنّ لنجا بها. و قال جدّی ـ رحمه الله ـ لقد کان علىّ بن ابى طالب ثمانیه عشر منقبه لو لم یکن إلاّ واحده لنجا بها، ولقد کانت له ثلاثه عشر منقبه لم تکن لأحد من هذه الأمه.

ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هیجده منقبت وجود دارد که اگر فقط یکى از آنها بود به وسیله آن نجات پیدا مى کرد. و جدّ من رحمه الله گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هیجده منقبت وجود دارد که اگر فقط یکى از آنها بود به وسیله آن نجات پیدا مى کرد و براى او سیزده منقبت است که هیچ یک از این امت آنها را نداشت.
2 ـ عن مجاهد و عبدالله بن شدّاد قالا: ذکر علىّ عند ابن عباس فقال: لقد کانت لعلىّ ثمانیه، عشر منقبه، و أنّ خمساً منها لو لم یکن له إِلاّ واحده منها کان نجا بها، و إِنّ ثلاثه عشر منها ما کانت لأحد فی هذه الأمّه.

مجاهد و عبدالله بن شداد گفتند: نزد عبدالله بن عباس سخن از على به میان آمد او گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) هیجده منقبت دارد که پنج تا از آنها به گونه اى است که اگر جز یکى از آنها نبود به وسیله آن نجات مى یافت و سیزده تاى آن در هیچ یک از این امت وجود ندارد.
3 ـ عن ابن عباس قال: لقد کان لعلىّ ثمانیه عشره منقبه لو کان واحده منها لرجل من هذه الأمه لنجا بها، ولقد کانت له اثنا عشر منقبه ما کانت لأحد من هذه الأمّه.
ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هیجده منقبت بود که اگر یکى از آنها براى کسى از این امت بود به وسیله آن نجات مى یافت و دوازده منقبت براى او بود که هیچ یک از این امت آن را نداشت.

سخن مجاهد بن جبر از بزرگان تابعین و مفسرین درباره او:
4 ـ قال مجاهد: إِنّ لعلىّ علیه السلام سبعین منقبه ما کانت لأحد من أصحاب النبىّ صلى الله علیه وسلم مثلها و ما من شیء من مناقبهم إلاّ وقد شرکهم فیها.
مجاهد گفت: براى على(ع) هفتاد منقبت بود که هیچ یک از اصحاب پیامبر(ص) مانند آنها را نداشت و آنان هیچ منقبتى نداشتند مگر اینکه على با آنان شریک بود.
سخن سلیمان بن طرخان تیمى عابد از زهاد تابعین درباره وى:
5 ـ محمّد بن المعتمر، عن أبیه عن جدّه قال کان لعلىّ بن ابى طالب عشرون و مائه منقبه لم یشترک معه فیها أحد من أصحاب محمد صلى الله علیه و آله وسلم وقد اشترک فی مناقب الناس.

محمد بن معمتر از جدش نقل مى کند که گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) یکصدوبیست منقبت بود که کسى از اصحاب محمد(ص) با او در آنها شرکت نداشت ولى او در مناقب مردم شرکت داشت.
سخن بعضى از صحابه در تفضیل على(ع):
6 ـ عن أبی الطفیل: عن بعض أصحاب النبی صلى الله علیه وآله وسلم قال لقد سبق لعلىّ بن ابى طالب علیه السلام من المناقب ما لو أن واحده منها قسمت بین الخلق وَسِعَتْهم خیراً.
ابوالطفیل از بعضى از اصحاب پیامبر نقل مى کند که گفت:براى علىّ بن ابى طالب (ع) منقبت هایى فراهم شده که اگر یکى از آنها را میان مردم تقسیم کنند، از لحاظ نیکى همه را در بر مى گیرد.

سخن احمد بن حنبل بغدادى پیشواى اهل حدیث:
7 ـ عن محمد بن منصور قال: سمعت أحمد بن حنبل یقول ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله من الفضائل أکثر ممّا لعلىّ بن ابى طالب.
محمد بن منصور گفت از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: براى هیچ یک از اصحاب پیامبر خدا(ص) فضایلى بیشتر از آنچه براى علىّ بن ابى طالب آمده ، نقل نشده است.
8 ـ همین مضمون با سند دیگرى هم نقل شده است.

9 ـ حمدان الوراق یقول: سمعت أحمد بن حنبل یقول: ما روی لأحد من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم من الفضائل الصحاح ما روی لعلىّ بن ابى طالب.
حمدان وراق گفت: از احمد بن حنبل شنیدم که گفت: براى هیچ یک از اصحاب پیامبر خدا(ص) از فضائل صحیح آنچه براى علىّ بن ابى طالب(ع) روایت شده، نقل نشده است.
این روایت را یزید بن هارون از فطر نیز نقل کرده است.

10 ـ قال ابوالطفیل: کان بعض أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم یقول: لقد کان لعلىّ بن ابى طالب علیه السلام من السوابق ما لو أن سابقه منها قسمت بین الخلائق لأوسعتهم خیراً.
ابوالطفیل گفت: بعضى از اصحاب پیامبر(ص) مى گفت: براى علىّ بن ابى طالب (ع) سابقه هایى بود که اگر یکى از آنها را میان مردم تقسیم مى کردند، از لحاظ خیر همه آنها را فرا مى گرفت.
این روایت را محمد بن عیسى نیز از فطر نقل کرده و نام آن صحابى را هم بیان کرده است:
11 ـ عن ابن عباس قال: لقد سبقت لعلىّ من السوابق ما لو أنّ واحدهً منها قسمت بین جمیع الخلائق لأوسعتهم خیراً.
ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب سابقه هایى بود که اگر یکى از آنها میان خلایق تقسیم مى شد همه آنها را خیر فرامى گرفت.
سخن عبدالله بن عمر بن خطاب در تفضیل على(ع)

12 ـ خلف بن خلیفه قال: سمعت أبا هارون العبدى قال: کنت جالساً مع ابن عمر، إِذ جاء نافع بن الأزرق فقال: والله إِنی لأبغض علیاً. قال: أبغضک الله تبغض رجلاً سابقه من سوابقه خیر من الدنیا و ما فیها.
خلف بن خلیفه گفت: از ابو هارون عبدى شنیدم گفت: با ابن عمر نشسته بودم که نافع بن ازرق آمد و گفت: به خدا قسم که على را دشمن مى دارم، او گفت: خدا تو را دشمن بدارد، کسى را دشمن مى دارى که فضیلتى از فضایل او از دنیا و آنچه در آن است بهتر است.
سخن عکرمه غلام ابن عباس در تفضیل على(ع)

13 ـ عن عکرمه عن ابن عباس قال: ما فی القرآن آیه: (الذین آمنوا و عملوا الصالحات) إلاّ و علی أمیرها و شریفها، و ما من أصحاب محمّد رجل إلاّ وقد عاتبه الله و ما ذکر علیّاً إلاّ بخیر.
ثم قال عکرمه: إنی لأعلم أنّ لعلی منقبه لو حدّثت بها لنفذت أقطار السماوات و الأرض. أو قال: الأرض.

عکرمه از ابن عباس نقل مى کند که گفت: در قرآن آیه اى به این تعبیر «الذین آمنوا و عملوا الصالحات = کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند» وجود ندارد مگر اینکه على امیر آن و شریف آن است و از اصحاب محمد(ص) کسى نیست مگر اینکه خداوند او را مورد عتاب قرار داده اما على را جز به نیکى یاد نکرده است.
آنگاه عکرمه مى گوید: همانا من مى دانم که براى على منقبتى است که اگر آن را حدیث کنم از اطراف آسمانها و زمین نفوذ مى کند. یا گفت: زمین.
سخن غلام عایشه در تفضیل على(ع)

14 ـ عبدالرحمان قاضی الری قال: قلت لأبی عبدالرحمان ـ مکاتب کان لعائشه ـ: حدّثنا بمناقب علی. قال: ما أحدّثک و هی أکثر من أن تحصى.
عبدالله بن عبدالرحمان قاضى رى گفت: به ابو عبدالرحمان غلام عایشه گفتم: از مناقب على به من حدیث کن، گفت: چه حدیث کنم در حالى که آن بیشتر از آن است که شمارش شود.
حدیث مزبور در مسند مالک بن حریرث از مسند کبیر نیز نقل شده است.

فصل دوم
در پیشى گرفتن او به تلاوت و یگانگى او در حفظ قرآن

15 ـ عن أبی عبدالرحمان السلمی قال: ما رأیت أحداً کان أقرأ للقرآن من علی.
قال عاصم: و کان أبوعبدالرحمان قد قرأ على علىّ علیه السلام.
ابوعبدالرحمان سلمى گفت: کسى را ندیدم که از على قارى تر بر قرآن باشد. عاصم مى گوید: ابوعبدالرحمان قرآن را نزد على قرائت کرده بود.
16 ـ عن ابن عباس قال: دعا عبدالرحمان بن عوف نفراً من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم فحضرت الصلاه فقدّموا علىّ بن ابى طالب لأنه کان أقرأهم.
ابن عباس گفت: عبدالرحمان بن عوف، جمعى از اصحاب رسول خدا(ص) را دعوت کرد پس وقت نماز رسید، علىّ بن ابى طالب(ع) را پیشاپیش خود قرار دادند; چون او از همه آنها قارى تر بود.

17 ـ عن أبی عبدالرحمان السلمی قال: ما رأیت أحداً أقرأ من علی علیه السلام.
ابو عبدالرحمان سلمى گفت: کسى را قارى تر از على(ع) ندیدم.
18 ـ یحیى بن آدم قال: قلت لأبی بکربن عیّاش: یقولون أنّ علیاً لم یقرأ القرآن!! قال: أبطل من قال هذا. یحیى بن آدم گفت: به ابوبکر بن عیاش گفتم: مى گویند که على قرآن نمى خواند! گفت: هرکس چنین گفته سخن باطل گفته است.
19 ـ مضمون حدیث 17 باسند دیگرى نیز نقل شده است.

20 ـ عن عبدالله بن مسعود قال: أفرض أهل المدینه و أقرأهاعلىّ بن ابى طالب علیه السلام.
عبدالله مسعود گفت: عالم ترین اهل مدینه به فرائض و قارى ترین آنها علىّ بن ابى طالب است.
21 ـ عن عبدالله بن عباس قال: قال عمربن الخطّاب: أعلمنا بالقضاء و أقرأنا للقرآن علىّ بن ابى طالب.
ابن عباس گفت: عمر بن خطاب مى گفت: آگاهترین ما به قضاوت و قارى ترین ما به قرآن، علىّ بن ابى طالب(ع) است.

22 ـ عن علىّ بن رباح قال: جمع القرآن على عهد رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم علی و أُبىّ.
علىّ بن ریاح گفت: قرآن در عهد پیامبر خدا(ص) توسط على و ابىّ جمع آورى شد.

فصل سوم
در پیشى گرفتن او به دیگران در جمع آورى قرآن

22 ـ عن ابن سیرین إن أبابکر لما بویع جلس علیّ فی بیته فأتاه رجل فقال: إن علیاً قد کرهک. فأرسل إلیه فقال: أکرهتنی؟ فقال: والله ما کرهتک غیر أن رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم قبض ولم یجمع القرآن فکرهت أن یزاد فیه فآلیت بیمین أن لا أخرج إلاّ إلى الصلاه حتى أجمعه. فقال: نعم ما رأیت.
ابن سیرین گفت: وقتى با ابوبکر بیعت کردند، على در خانه اش نشست، پس مردى نزد او آمد و گفت: على از تو ناراحت است، او على را پیش خود خواند و گفت: آیا از من ناراحتى؟ گفت: به خدا قسم از تو ناراحت نیستم جز اینکه پیامبر خدا از دنیا رفته و قرآن جمع آورى نشده، نخواستم چیزى بر آن افزوده گردد، پس قسم خوردم که از خانه بیرون نیایم جز براى نماز تا وقتى که آن را جمع آورى کنم. گفت: چه فکر خوبى!

23 ـ السدى عن عبد خیر، عن علی علیه السلام أنه رأى من الناس طیره عند وفاه رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم فأقسم أن لایضع على ظهره رداءً حتى یجمع القرآن; فجلس فی بیته حتى جمع القرآن، فهو أول مصحف جمع فیه القرآن، جمعه من قلبه، و کان عند آل جعفر.
سدّى از عبد خیر نقل مى کند که وقتى علىّ بن ابى طالب(ع) وضعیت بد مردم را به هنگام وفات رسول خدا(ص) ملاحظه کرد، سوگند خورد که عبا بر دوش نگیرد تا وقتى که قرآن را جمع آورى کند، پس در خانه اش نشست تا قرآن را جمع آورى کرد و آن نخستین مصحفى است که قرآن در آن جمع آورى شده است. او آن را از قلب خود جمع آورى کرد و نزد خاندان جعفر بود.
24 ـ عن عکرمه قال: لما بویع لأبی بکر; تخلف علىّ فى بیته فلقیه عمر فقال: تخلف عن بیعه أبی بکر؟! فقال: إِنى آلیت یمیناً حین قبض رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم أن لا أرتدی برداء ألا إِلى الصلاه المکتوبه حتى أجمع القرآن فإنی خشیت أن ینقلب القرآن.
عکرمه گفت: وقتى با ابوبکر بیعت کردند، على تخلف کرد و در خانه اش نشست، عمر با او ملاقات کرد و گفت: آیا از بیعت با ابوبکر تخلف مى کنى؟ او گفت: وقتى پیامبر از دنیا رفت سوگند خوردم که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نماز واجب تا وقتى که قرآن را جمع آورى کنم، چون ترسیدم که قرآن تغییر پیدا کند.
25 ـ عن یمان قال: لما قبض النبی أقسم علی ـ أو حلف ـ أن لا یضع رداءه على ظهره حتى یجمع القرآن بین اللوحین، فلم یضع رداءه على ظهره حتى جمع القرآن.
یمان گفت: چون پیامبر(ص) از دنیا رفت، على سوگند خورد که عبا بر دوش نگیرد تا قرآن را میان دو لوح جمع آورى کند، پس عبا بر دوش نگرفت تا قرآن را جمع آورى کرد.
26 ـ عن محمد بن سیرین قال: نبّئت أنّ أبابکر لقى علیاً رضی الله عنه فقال: أکرهت أمارتی؟ قال: لا ولکن آلیت على یمین أن لا أرتدی ردای إلاّ إِلى الصلاه حتى أجمع القرآن قال: فکتبه على تنزیله، فلو أصبت ذلک الکتاب کان فیه علم کثیر. قال محمد بن سیرین فسألت عکرمه فلم یعرفه.
محمد بن سیرین گفت: به من خبر داده شده که ابوبکر با على ملاقات کرد و گفت: آیا از امارت من ناراحت هستى؟ گفت: نه ولى سوگند خورده ام عبا بر دوش نگیرم مگر براى نماز تا وقتى که قرآن را جمع آورى کنم. مى گوید: پس قرآن را مطابق نزول آن نوشت، اگر آن کتاب را به دست مى آوردم در آن علم فراوانى بود. محمد بن سیرین مى گوید: آن را از عکرمه پرسیدم از آن آگاهى نداشت.
27 ـ عن محمد بن سیرین قال: لما مات النبی صلى الله علیه وآله وسلم جلس علی فی بیته فلم یخرج فقیل لأبی بکر: إِن علیاً لایخرج من البیت کأنه کره أمارتک. فأرسل إِلیه فقال: أکرهت إمارتى؟ فقال: ما کرهت إمارتک ولکنی أرى القرآن یزاد فیه فحلفت أن لا أرتدی برداء إلا للجمعه حتى أجمعه. قال ابن سیرین: فنبئت أنه کتب المنسوخ و کتب الناسخ فی أثره.

محمد بن سیرین گفت: وقتى پیامبر از دنیا رفت، على در خانه اش نشست و بیرون نیامد. به ابوبکر گفته شد که على از خانه بیرون نمى آید گویا که از امارت تو ناراحت است. ابوبکر کسى پیش او فرستاد که آیا از امارت من ناراحتى؟ على گفت: من از امارت تو ناراحت نیستم ولى مى بینم که بر قرآن افزوده مى شود، پس سوگند خوردم که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نماز جمعه تا آن را جمع آورى کنم.

ابن سیرین مى گوید: به من خبر داده شده که على در آنجا منسوخ را نوشته و پشت سر آن ناسخ را آورده است.

فصل چهارم
یگانگى او در شناخت قرآن و معانى آن و یگانگى او در آگاهى از نزول قرآن
و آنچه در آن است

 

28 ـ عن أنس قال: قال النبی صلى الله علیه وآله و سلم: علىّ یعلّم الناس بعدی من تأویل القرآن ما لایعلمون أو قال:یخبرهم.
رواه جماعه عن عبدالکریم.
انس بن مالک گفت: پیامبر فرمود: على پس از من به مردم تأویل قرآن و آنچه را که نمى دانند یاد مى دهد. یا گفت: به آنان خبر مى دهد.
این روایت را جماعتى از عبدالکریم نقل کرده است.
سخن عبدالله بن عمر در یگانگى على در علم قرآن:

29 ـ قال ابن عمر: علىّ أعلم الناس بما أنزل الله على محمّد.
ابن عمر گفت: على آگاهترین مردم است به آنچه خدا بر محمد نازل کرده است.
سخن على(ع):
30 ـ عن علقمه بن قیس قال: قال علی: سلونی یا أهل الکوفه قبل أن لا تسألونی فوالذى نفسی بیده ما نزلت آیه إلا و أنا أعلم بها أین نزلت و فیمن نزلت، فی سهل أم فی مسیر أم فی مقام.

علقمه بن قیس گفت: على(ع) مى گفت: اى اهل کوفه از من بپرسید پیش از آنکه نتوانید از من بپرسید، سوگند به کسى که جانم در دست اوست، آیه اى نازل نشده مگر اینکه من مى دانم که کجا نازل شده و درباره چه کسى نازل شده، در بیابان یا کوه یا در راه یا در اقامتگاه نازل شده است. این روایت را ابوالطفیل نیز از او نقل کرده است.
31 ـ عن أبی الطفیل قال: شهدت علیاً و هو یخطب ویقول: سلونی فوالله لاتسألونی عن شیء یکون إِلى یوم القیامه إِلاّ حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما منه آیه إلاّ و أنا أعلم أین نزلت بلیل أو بنهار أو بسهل نزلت أو فی جبل.

ابوالطفیل گفت: على(ع) را دیدم در حالى که خطبه مى خواند و مى گفت : از من بپرسید که سوگند به خدا از من از چیزى که تا روز قیامت حادث مى شود نمى پرسید، مگر اینکه شما را از آن خبر مى دهم و از من از کتاب خدا سؤال کنید که سوگند به خدا آیه اى نیست، مگر اینکه من مى دانم که کجا نازل شده در شب یا روز در بیابان یا کوه نازل شده است.
32 ـ عن أبی عبد الرحمان السلمی قال: ما رأیت أحداً أقرأ من علىّ بن ابى طالب، وکان یقول سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء من کتاب الله إلا أحدّثکم بلیل نزلت أم بنهار، أو فی سهل أوفی جبل.

ابوعبدالرحمان سلمى گفت: کسى را قارى تر از علىّ بن ابى طالب ندیدم، او مى گفت: از من بپرسید که به خدا سوگند چیزى از کتاب خدا را از من نمى پرسید، مگر اینکه به شما خبر مى دهم که در شب یا روز در بیابان یا کوه نازل شده است.
این روایت را فرزند شهیدش حسین(ع) نیز از او نقل کرده است:

33 ـ الحسین، عن أبیه علی قال: ما فی القرآن آیه إلاّ وقد قرأتها على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و علّمنی معناها.
حسین بن على از پدرش نقل مى کند که گفت: در قرآن آیه اى نیست مگر اینکه آن را بر رسول خدا خوانده ام و او معناى آن را به من یاد داده است.
34 ـ عن الحسین عن ابیه علی علیه السلام قال: ما دخل نوم عینی ولا غمض رأسی على عهد محمد صلى الله علیه و آله وسلم حتّى علمت ذلک الیوم ما نزل به جبرئیل من حلال أو حرام أو سنّه أو کتاب أو أمر أو نهی وفیمن نزل.

حسین بن على از پدرش نقل مى کند که گفت: در عهد رسول الله هیچ وقت خواب بر من غلبه نکرد، مگر اینکه دانستم که در این روز جبرئیل چه چیزى را از حلال و حرام یا سنت یا کتاب یا امر و یا نهى نازل کرده و درباره چه کسى نازل کرده است.
35 ـ عن زید بن علی عن أبیه: عن جدّه عن علی علیه السلام قال: ما دخل عینی غمض ولا رأسی حتّى علمت ما نزل به جبرائیل من حلال و حرام و أمر و نهی أو سنه أو کتاب أو فیما نزل و فیمن نزل.

زید بن على از پدرانش نقل مى کند که علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: هرگز خواب بر چشم و سر من داخل نشد، مگر اینکه دانستم جبرئیل چه چیزى را از حلال و حرام و امر و نهى یا سنت و کتاب نازل کرده و درباره چه چیزى و چه کسى نازل شده است.
36 ـ عن ابى فاخته عن علیّ قال: کان لی لسان سؤول و قلب عقول، وما نزلت آیه إلاّ وقد علمت فیم نزلت و على من نزلت و بم أنزلت.
ابوفاخته از على نقل مى کند که گفت: براى من زبانى پرسش کننده و قلبى درک کننده بود و هیچ آیه اى نازل نشد، مگر اینکه دانستم درباره چه چیزى و بر چه کسى و با چه چیزى نازل شده است.

آن را علقمه بن قیس نیز از وى نقل کرده است.
37 ـ عن علقمه بن قیس قال: قال علی: سلونی یا أهل الکوفه قبل أن لا تسألونی فوالذی نفسی بیده ما نزلت آیه إلا وأنا أعلم أین نزلت و فیمن نزلت أفی سهل أم فی جبل أم فی مسیر أم فی مقام.

علقمه بن قیس گفت: على(ع) مى گفت: اى اهل کوفه از من بپرسید پیش از آنکه نتوانید از من بپرسید، سوگند به کسى که جانم در دست اوست، آیه اى نازل نشد، مگر اینکه من مى دانستم کجا نازل شده و درباره چه کسى نازل شده آیا در بیابان یا کوه یا در راه یا در اقامتگاه نازل شده است.
38 ـ عن سلیمان الأحمسی عن أبیه: عن علیّ علیه السلام قال: والله ما نزلت آیه إلاّ وقد علمت فیما نزلت و أین نزلت و على من نزلت إنّ ربّی تعالى وهب لی قلباً عقولاً ولساناً طلقاً.
سلیمان احمسى از پدرش نقل مى کند که على گفت: به خدا سوگند آیه اى نازل نشده، مگراینکه من دانستم در چه چیزى نازل شده و در کجا نازل شده و براى چه کسى نازل شده است. همانا پروردگارم بر من قلبى درک کننده و زبانى گویا داده است.

39 ـ عن عباد بن عبدالله قال: قال علیّ: ما نزلت فی القرآن آیه إلاّ وقد علمت أین نزلت وفی من نزلت وفی أی شیء نزلت، وفی سهل نزلت أم فی جبل.
عباد بن عبدالله گفت: على(ع) مى گفت: در قرآن آیه اى نازل نشده است، مگر اینکه من مى دانم کجا نازل شده و درباره چه کسى نازل شده و درباره چه چیزى نازل شده و در بیابان یا کوه نازل شده است.

40 ـ عن عائشه قالت: علی أعلم أصحاب محمد بما أنزل على محمّد(ص).
عایشه گفت: على آگاهترین فرد از اصحاب محمد(ص) است نسبت به آنچه بر محمد(ص) نازل شده است.
41 ـ سلیم بن قیس الهلالی قال: سمعت علیاً یقول: ما نزلت على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم آیه من القرآن إلاّ أقرأنیها ـ أو أملاها ـ علیّ فأکتبها بخطّى و علّمنى تأویلها و تفسیرهاو ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها ودعا الله لی أن یعلمنی فهمها و حفظها، فلم أنس منه حرفاً واحداً. فی حدیث طویلل أختصرته.

سلیم بن قیس هلالى گفت: شنیدم که على مى گفت: براى پیامبر(ص) آیه اى از قرآن نازل نشد، مگر اینکه مرا به خواندن آن وادار کرد یا آن را املا نمود و من با خط خود آن را نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من یاد داد و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را به من یاد دهد و من یک حرف از آن را فراموش نکردم. حدیث طولانى بود و من آن را به طور مختصر ذکر کردم.

42 ـ عن الشعبی قال: ما کان أحد من هذه الأمّه أعلم بما بین اللوحین و بما أنزل على محمّد من علىّ.
شعبى گفت: در میان این امت کسى آگاهتر از على نسبت به آنچه میان دو لوح است و آنچه بر محمد(ص) نازل شده، نبود.
43 ـ عن عامر الشعبی قال: ما أحد أعلم بما بین اللوحین من کتاب الله تعالى ـ بعد نبىّ الله ـ من علىّ بن ابى طالب.

عامر شعبى گفت: پس از پیامبر، کسى آگاهتر از علىّ بن ابى طالب نسبت به کتاب خدا که میان دو لوح است، نبود.

44 ـ عن عبدالملمک بن أبی سلیمان، قال: قلت لعطاء: أکان فی أصحاب محمّد أحد أعلم من علىّ؟ قال: لا والله لا أعلمه.
عبدالملک بن ابى سلیمان گفت: به عطاء گفتم: آیا در میان اصحاب محمد(ص) کسى دانشمندتر از على وجود داشت؟ گفت: نه به خدا سوگند که کسى را نمى شناسم.
45 ـ همین مضمون با سند دیگرى نیز نقل شده است.

46 ـ سمعت ابن شبرمه یقول: ما کان أحد یصعد على المنبر فیقول: سلونی عمّا بین اللوحین إلاّ علىّ بن ابى طالب.
ابن شبرمه گفت: هیچ کس به منبر نمى رفت که بگوید از من درباره آنچه میان دو لوح است بپرسید، جز علىّ بن ابى طالب.
47 ـ 48 ـ همین مضمون با دو طریق دیگر نیز نقل شده است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر