پروژه دانشجویی مقاله مقایسه انواع سیستم های حمل و نقل درون شهری

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله مقایسه انواع سیستم های حمل و نقل درون شهری در pdf دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله مقایسه انواع سیستم های حمل و نقل درون شهری در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله مقایسه انواع سیستم های حمل و نقل درون شهری در pdf

 فصل اول
1-1لوکوموتیو  
1-3 سهولت در استفاده  
1-4 استفاده از نیروی ماکزیمم در قطار   
1-5 انعطاف پذیری  
1-6 مزیت قطارهای خود گرانشی  
1-7 طبقه بندی لوکوموتیوها  
1-8 تحویل اولین موتور لوکوموتیو ملی   
فصل دوم
2-1 تراموا  
2-2 ترامواها در تاخت و تاز  
2-3 گام های اول ترامــوای بدون خط بالاسری و دانـش بهره بردار در   
چگونگی مواجهه با این نوآوری  
2-4 تفاوت کلی بین تراموا و قطار شهری چیست؟  
2-5 تراموا، چاره ترافیک تهران است   
فصل سوم
3-1آشنایی با مونوریل  
3-2مزایا و معایب  
3-3 معایب مونوریل   
3-3-1نبود صرفه اقتصادی   
3-3-2 ایجاد برخی مشکلات شهری   
3-4 مونوریل و حمل و نقل شهری   
3-5 خطوط مونوریل دردنیا   
3-6 نقشه هایی از مونوریل (Skytrain)  
فصل چهارم
4-1 اتوبوس شهری   
4-2 تعریف اتوبوس های شهری low-floor  
4-3 سامانه اتوبوس تندرو (Bus rapid transit)  
4-4 یک اتوبوس سه کابینه در آلمان  
4-5 خصوصیات اصلی   
نتیجه گیری
منابع

مقدمه

 در این پروژه موضوع مورد بحث انواع سیستم های حمل و نقل درونشهری میباشد و محاسن و معایب هر یک از سیستم ها و چگونگی اجرای و نقات ضعف آنها مورد بررسی قرار گرفته است

به طور کلی هدف تمامی سیستم های درون شهری جابجایی مسافر از مکانی از شهر به مکانی دیگز میباشد. با توجه به موقعیت شهر و اهمیت آن و تعداد جمعیت آن میتوان از هر یک از سیستمها به طور مجزا و یا با هم استفاده نمود. مثلا در شهر کوچک و کم جمعیتی مثل اردکان در زمان فعلی نیازی به منوریل یا تراموا نمیباشد و همان اتوبوس هم جوابگو میباشد و در شهر بزرگی مثل تهران با انبوه جمعیت نیاز حتمی به سیستمهای جدید حمل و نقل درون شهری میباشد

 

1-1لوکوموتیو

  سه مدل لوکوموتیو که در شرکت پسیفیک نشنال استرالیا کار می‌کنند

لوکوموتیو ماشینی کشنده یا وسیله نقلیه ریلی است که واگن‌ها یا قطار به آن متصل می‌شوند و نیروی محرکه برای آن‌ها ایجاد می‌کند. واژه لوکوموتیو از واژه لاتین لوکو به معنای از جایی به جای دیگر به‌علاوه واژه قرون وسطایی موتیووس به معنای ایجاد کردن حرکت ساخته شده‌است. بنابراین از ترکیب این دو واژه، واژه موتور لوکوموتیو به‌وجود آمده‌است. لوکوموتیوها نیروی حرکتی خود را به دو طریق عمده به دست می‌آورند. یا با سوخت فسیلی (دیزل) یا با جریان برق کار می‌کنند. لوکوموتیو خودش باری بر دوش ندارد و وظیفه آن کشیدن قطار بر روی ریل است

1-2قطارهای لوکوموتیودار و قطارهای خود گرانشی

دلایل زیادی برای استفاده سنتی از لوکوموتیو برای تولید نیروی محرکه قطار به جای استفاده از گونه خودروی خودگرانشی در قطار وجود دارد

1-3 سهولت در استفاده

اگر لوکوموتیو از کار افتاد به راحتی با لوکوموتیو دیگری جایگزین می‌شود

1-4 استفاده از نیروی ماکزیمم در قطار

قطارها با لوکوموتیو جداگانه از نیروی محرکه آنقدر که مورد نیاز است استفاده می‌کنند

1-5 انعطاف پذیری

وقتی نیاز به لوکوموتیو کوچک تر در قطار باشد، لوکوموتیو کوچک تر با بزرگ تر عوض می‌شود

تعویض لوکوموتیو فرسوده

وقتی لوکوموتیو فرسوده شد بدون احتیاج به تغییر در سایر قسمت‌های قطار، تعویض می‌شود

1-6 مزیت قطارهای خود گرانشی

بازدهی بالا

عدم نیاز به سر و ته کردن قطار(در مسافرت های برگشتی)

اطمینان از باز نایستادن قطار

امنیت

دریچه سیلندر ولسکارتس در یک لوکوموتیو بخار. در این پویانمایی، رنگ قرمز نشاندهنده بخار زنده واردشونده به سیلندر و رنگ آبی نمایانگر بخار استفاده‌ شده و خروجی از سیلندر است

1-7 طبقه بندی لوکوموتیوها

لوکوموتیو بخار

 لوکوموتیو دیزل

لوکوموتیو دیزل هیدرولیک

لکوموتیوهای دیزل هیدرولیک به دو نوع کلی هیدرواستاتیک و هیدرودینامیک تقسیم میگردند. نوع متداول که اغلب در کشورهای اروپایی در عملیات مانور استفاده میگردد سیستم هیدرودینامیک است

لوکوموتیو الکتریکی با توربین گاز

لوکوموتیو الکتریکی

لوکوموتیو مغناطیسی

لوکوموتیو هیبرید

لوکوموتیوهایی که هنوز در مرحله آزمایشی هستند

1-8 تحویل اولین موتور لوکوموتیو ملی

با امضای قرارداد ساخت موتور لوکوموتیو ملی بین راه آهن و وزارت صنایع و معادن مهر 89 اولین لوکوموتیو ملی تحویل می شود.حسن زیاری مدیرعامل راه آهن در این مراسم با بیان اینکه لوکوموتیو یکی از گلوگاه های اصلی راه آهن به شمار می آید، اظهار داشت: «با مشکلاتی که امروز در تاخیر قطارهای مسافربری رو به رو هستیم بسیاری از آنها به کمبود و خرابی لوکوموتیوها در کشور برمی گردد.» وی گفت: «موتور بخش حساس و پیچیده لوکوموتیو است و آنچه هم اکنون استفاده می کنیم، محصول ساخت کشورهای خارجی است.»

زیاری با اشاره به اینکه در حال حاضر قطعات ناچیز لوکوموتیو در داخل کشور ساخته می شود، خاطرنشان کرد: «بیش از90 درصد از قطعات را وارد کشور می کنیم و مسائلی مانند تحریم سبب شده در زمینه خرید قطعات با مشکل برخورد کنیم.»

وی با بیان اینکه در بخش خرید قطعات لوکوموتیو وابستگی های بالایی داریم، گفت: «در حال حاضر حرکت خوبی در تولید قطعات در یک سال گذشته انجام شده اما نیاز به لوکوموتیو و موتور مساله اساسی در کشور به شمار می آید.»

مدیرعامل راه آهن تاکید کرد: «با امضای این قرارداد که با همکاری شرکت دسای وزارت صنایع و معادن انجام می گیرد، شاهد ساخت و طراحی تولید موتور لوکوموتیو خواهیم بود و در زمینه تولید موتور لوکوموتیو دی 87 که از نوع لوکوموتیوهای مانوری هیتاچی است در این زمینه به خودکفایی خواهیم رسید.»

وی تصریح کرد: «تاکنون چهار میلیارد تومان در مطالعات و طراحی اولیه برای ساخت موتور لوکوموتیو ملی هزینه شده و امروز نیز قرارداد خرید 35 دستگاه موتور لوکوموتیو ملی و دی 87 امضا می شود.»

احمد قلعه بانی رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران نیز در ادامه این مراسم گفت: «تولید موتور ملی لوکوموتیو مرحله تحقیقاتی خود را پشت سر گذاشته و هم اکنون در مرحله ساخت و تولید قرار گرفته است.»

وی با اشاره به اینکه موتور ملی لوکوموتیو در زمینه های دریایی و نیروگاهی نیز کاربرد دارد، افزود: «تا پایان سال جاری 35 دستگاه از این موتور تحویل شرکت راه آهن کشور می شود.»

وی در واکنش به سوال یکی از خبرنگاران مبنی بر اینکه چه ضمانتی وجود دارد شرکت دیزل سنگین ایران (دسا) در تعهدات خود مبنی بر تحویل موتورهای یادشده درست عمل کند، عنوان کرد: «این پروژه با حمایت های دانشگاهی و دولتی به این مرحله رسیده و امیدواریم با کمک مسوولان شرکت دیزل سنگین ایران و شرکت راه آهن به کلیه تعهدات عمل شود.»

قلعه بانی همچنین درباره فعالیت های سازمان گسترش در زمینه تولید صنعتی ساختمان گفت: «سازمان گسترش با همکاری وزارتخانه های تعاون و مسکن و شهرسازی و در قالب طرح مسکن مهر تاکنون حدود70 تفاهمنامه در زمینه احداث کارخانه های تولید مصالح مدرن ساختمانی با بخش خصوصی امضا کرده که برخی از این شرکت ها در مرحله ثبت قرار دارند.»

به گفته قلعه بانی این کارخانه ها قرار است زنجیره تامین مصالح ساختمانی را در کشور به عهده داشته باشند

رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی بر اینکه چه برنامه ای دارید که تولید موتور ملی لوکوموتیو نیز به وضعیت صنعت کشتی سازی دچار نشود، گفت: «این پروژه یکی از پروژه های مهم وزارت صنایع و معادن است که وزیر صنایع بارها بر آن تاکید کردند: «از چند سال پیش این فعالیت را آغاز کرده ایم و امیدواریم در بخش تولید موتور لوکوموتیو موثر واقع شویم.»

وی گفت: «تاکنون نزدیک به شش میلیارد تومان هزینه شده که با این قراردادی که امروز برای ساخت لوکوموتیو ملی امضا می شود، نتایج این تحقیقات به بار می نشیند.»

مراسم امضای قرارداد خرید 35 دستگاه لوکوموتیو ملی دی 87 امضا شد که موضوع این قرارداد فروش 35 دستگاه موتور 12 سیلندر دی 87 به توان نامی هزار کیلووات در شرایط آی اس او 3046 به منظور نصب و راه اندازی روی لوکوموتیو های مانوری هیتاچی است.»

2-1 تراموا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان با

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان در pdf دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان در pdf

چکیده  
مقدّمه  
واژه‌شناسی «قانون طبیعی»  
1 طبیعت  
2 قانون طبیعی133  
نظریه‌های قانون طبیعی در یونان باستان  
1 قانون طبیعی و پیش سقراطیان140  
2 قانون طبیعی و سوفسطاییان  
3 قانون طبیعی و فیلسوفان یونان باستان  
جمع‌بندی و نتیجه  
فهرست منابع  

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان در pdf

- Aristotle, Metaphysics [C. 335-323 B.C.], in J. Warrington trans., (London, Dent / New York, Dutton, Everyman’s Library, 1956)

- Aristotle, Nicomachean Ethics [C. 347-340 B.C.], in C. Rowe trans., (Oxford, Oxford University Press, 2002)

- Aristotle, Physics I, II [C. 335-323 B.C.], in W. Charlton trans., (Oxford, Clarendon Press, 1970)

- Aristotle, Politics [C. 347-340 B.C.], in T. A. Singlair trans., (Harmondsworth, Penguin Books, 1962)

- Aristotle, Rhetoric [c. 340-335 B.C.], in G. Kennedy trans., (Oxford, Oxford University Press, 1991)

- Arntz, O. P. “Natural Law and Its History”, in Concilium 1, Vol. 5,

- Benn, Alfred William, The Greek Philosophers, (London, Smith, Elder, 1914)

- Bonar, James, “Natural Law”, in J. M. Baldwin ed., Dictionary of Philosophy and Psychology, Vol. 2 (London, Macmillan, 1902)

- Cicero, The Natura Deorum Academica [C. 45 B.C.], in H. Rackham trans., (London, William Heinemann, 1933)

- Crowe, Michael, The Changing Profile of The Natural Law, (The Hauge, Martinus Nijhoff, 1977)

- D’Entreves, Alexander, Natural Law: An Introduction to Legal Philosophy, (New York, Hutchinson, 1951)

- Eterovich, Francis, Approaches to Natural Law from Plato to Kant, (New York, Exposition Press, 1972)

- Fears, J. Rufus, “Natural Law: The Legacy of Greece and Rome”, in E. McLean ed., Common Truths, New Perspectives on Natural Law, (Wilmington, DE, ISI Books, 2000)

- Friedrich, Carl Joachim, The Philosophy of Law in Historical Perspective, Chicago, The University of Chicago Press, 1958)

- Grant, Robert, “Patristic Philosophy”, in P. Edwards ed., The Encyclopedia of Philosophy, Vol. 6, (New York, Macmillan, 1967)

- Guthrie, W.K.C, “A History of Greek Philosophy”, Vol. 1, (Cambridge, Cambridge University Press, 1962)

- Guthrie, W.K.C, “A History of Greek Philosophy”, Vol. 2, (Cambridge, Cambridge University Press, 1965)

- Guthrie, W.K.C, Socrates, (Cambridge, Cambridge University Press, 1969)

- Guthrie, W.K.C, The Greek Philosophers from Thales to Aristotle, (London, Methuen, 1950)

- Guthrie, W.K.C, The Sophists, (Cambridge, Cambridge University Press, 1971)

- Haakonssen, Knud, “Natural Law”, in L. Becker and C. Becker eds., Encyclopedia of Ethics, Vol. 2, (London, Routledge, 2001)

- Haines, Charles, The Revival of Natural Law Concepts, (New York, Russell, 1965)

- Jaeger, Werner, Aristotle, Fundamentals of the History of His Development, in R. Robinson trans. (Oxford, Clarendon Press, 1934)

- Jaffa, Harry, “Aristotle”, in L. Strauss and J. Cropsey eds., History of Political Philosophy, (Chicago, Rand McNally, 1972)

- Kahn, Charles, The Art and Thought of Heraclitus, (Cambridge, Cambridge University Press, 1979)

- Kerferd, G.B, “Protagoras’ Doctrine of Justice and Virtue in the ‘Protagoras’ of Plato”, in Journal of Hellenic Studies, 73 (1953)

- Kidd, I.G, “Stoic Intermediates and the End for Man”, in A. A. Longed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Kirk, G.S., Raven, J.E, and Schofield, M, The Pre-Socratic Philosophers, (Cambridge, Cambridge University Press 1957)

- Laertius, Diogenes, Lives of Eminent Philosophers, Vol. 2, in R. D. Hicks trans., (London, William Heinemann / Cambridge, Mass., Harvard University Press, 1925)

- Long, A.A, “Freedom and Determinism in the Stoic Theory of Human Action”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Long, A.A, “Language and Thought in Stoicism”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Morrow, Glenn, Plato’s Cretan City: A Historical Interpretation of the Laws, (Princeton, Princeton University Press, 1960)

- Novak, David, Natural Law in Judaism, (Cambridge, Cambridge University Press, 1998)

- Philip, J.A., Pythagoras and Early Pythagoreanism, (Toronto, University of Toronto Press, 1966)

- Plato, Laws [C. 350 B.C.], in A.E. Taylor trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, Phaedo [C. 398 B.C.], in H. Tredennick trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, Statesman [C. 351 B.C.], in J. B. Skemp trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, The Republic [C. 375 B.C.], in P. Shorey trans., in E. Hamilton & H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Rist, J. M, The Stoic Philosophy, (Cambridge, Cambridge University Press, 1969)

- Robson, William, Civilization and the Growth of Law, (London, Macmillan, 1935)

- Romilly, Jacqueline de, The Great Sophists in Periclean Athens, in J. Lloyd trans., (Oxford, Clarendon Press, 1992)

- Rommen, Heinrich, The Natural Law, in T. Hanley trans., (New York, Vail-Ballou Press, 1947)

- Sabine, George, A History of Political Theory, (London, Harrap, 1937)

- Sandbach, F. H., “Phantasia Kataleptike”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Santas, Gerasimos, “The Form of the Good in Plato’s Republic”, in G. Fine ed., Plato 1 Metaphysics and Epistemology, (Oxford, Oxford University Press, 1999)

- Sedley, David, “Stoicism”, in E. Craig ed., Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol. 9, (London, Routledge, 1998)

- Sinnige, Theo Gerard, Matter and Infinity in the Presocratic Schools and Plato, (Assen, Van Gorcum, 1968)

- Sophocles, Antigone [C. 442 B.C.], in M. Whitlock Blundell trans., (Newburyport, Focus Publishing, 1998)

- Sophocles, Oedipus Tyrannus [C. 429-425 B.C.], in R. Jebb trans., (Cambridge, Cambridge University Press, 1902)

- Stone, Isidor Feinstein, The Trial of Socrates, (London, Jonathan Cape, 1988)

- Untersteiner, Mario, The Sophists, in K. Freeman trans., (Oxford, Blackwell, 1954)

- Vlastos, Gregory, Socratic Studies, (Cambridge, Cambridge University Press, 1994)

- Walker, David, The Oxford Companion to Law, (Oxford, Clarendon Press, 1980)

- Waterfield, Robin, The First Philosophers: The Presocratics and Sophists, (Oxford, Oxford University Press, 2000)

- Watson, Gerard, “The Natural Law and Stoicism”, in A. A. Long ed., in Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Wedberg, A., “The Theory of Ideas”, in G Vlastos ed., in Modern Studies in Philosophy: Plato, A Colletion of Critical Essays, (New York, Anchor Books, 1971)

- Weinreb, Lloyd, Natural Law and Justice, (Cambridge, Mass., Harvard University Press, 1987)

- Wilbur, James and, Allen, Harold, The Worlds of the Early Greek Philosophers, (New York, Prometheus, 1979)

- Wild, John, Plato’s Modern Enemies and The Theory of Natural Law, (Chicago, The University of Chicago Press, 1953)

- Xenophon, Memorabilia and Oeconomicus [C. 390 B.C.], in E. Marchant trans., (London, Heinemann, 1923)

چکیده

آموزه «قانون طبیعی» در حوزه تفکر بشر، دارای سابقه‌ای دیرینه است. این آموزه مشتمل بر گستره پهناوری از نظریه‌هاست که از زمان تمدن یونان باستان، در حوزه‌های علوم اجتماعی نقش محوری ایفا کرده است. با وجود اینکه آموزه «قانون طبیعی» در خلال قرن‌های متمادی به گونه‌هایی متفاوت تفسیر شده است، اما همه این قرائت‌ها در چند اصل ثابت اتفاق‌نظر دارند: این اصول واقعی‌اند، نه اعتباری؛ وابسته به طبیعت جهان یا طبیعت بشرند؛ در ذات خود مبانی عقلی برای قواعد اخلاقی محسوب می‌شوند و می‌توانند بنیاد همه شاخه‌های علوم اجتماعی قرار گیرند

قانون طبیعی با قانون بشری تفاوت بسیار دارد؛ قانون زندگی است که طبیعت بشر یا طبیعت جهان آن را الهام می‌کند. نظریه‌های مربوط به «قانون طبیعی» به دو دسته سنّتی و جدید تقسیم می‌شوند: نظریه‌های سنّتی مشتمل بر سه دوره طولانی است: دوره یونان باستان، دوره روم باستان و دوره مسیحیت (قرون میانه)

این نوشتار به شرح مختصری درباره «قانون طبیعی» در دوره یونان باستان همراه با ذکر نکاتی انتقادی نسبت به آن می‌پردازد

کلید واژه‌ها

قانون طبیعی، طبیعت، پیش سقراطیان، عدالت، سوفسطاییان، فیلسوفان یونان باستان

 

مقدّمه

«قانون طبیعی» در مغرب زمین، دارای سابقه‌ای طولانی در میان مباحث فلسفه علوم اجتماعی (فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست) است. آموزه «قانون طبیعی» مشتمل بر نظریه‌هایی متنوّع بوده و با شروع تمدن یونان باستان، در مباحث مربوط به حوزه‌های علوم و فلسفه کاربردی، نقش محوری ایفا کرده است. همچنین به هیچوجه نمی‌توان در شاخه‌های علوم توصیفی اجتماعی از قبیل جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی ـ از منظر اجتماعیـ119 و مطالعات نقدهای تاریخی،120 نقش قانون طبیعی را از نظر دور داشت.121 در برخی از دوره‌های تمدن غرب، قانون طبیعی رویکردی مذهبی داشته و در برخی از زمان‌ها، مستندی برای راه‌کارهای مهم حقوقی و سیاسی به شمار آمده است

بر خلاف اهمیت زیاد و سابقه طولانی قانون طبیعی در مجامع علمی مغرب زمین، بحث از این مسئله با حفظ عنوان «قانون طبیعی»، هیچ سابقه‌ای در میان مباحث علمی اندیشوران مسلمان ندارد، هرچند محاورات علمی ایشان درباره حکم عقل، به ویژه در باب «حسن و قبح عقلی»، با برخی از مباحث مربوط به قانون طبیعی همپوشی دارد. با کمال تأسّف، برخی از نویسندگان پارسی زبان، که در آثار خود در مقام گزارش‌نویسی از ماجرای مکتب «حقوق طبیعی»122برآمده‌اند، آن را با «قانون طبیعی» خلط کرده و عبارت «Natural law» را به جای «قانون طبیعی» به معنای «حقوق طبیعی» دانسته‌اند. آنها مکتب «حقوق طبیعی» را پرسابقه معرفی نموده و حتی آن را به افلاطون و ارسطو نیز نسبت داده‌اند، در حالی که عمر مباحث مربوط به حقوق طبیعی از بیش از سه و نیم قرن (اواسط قرن هفدهم) فراتر نمی‌رود. علت اصلی وجود اشتباه در ترجمه «Natural law» به «حقوق طبیعی»، استفاده از واژه «حقوق» به جای «قانون» در ترجمه کلمه «Law» است

به سبب وجود قانون طبیعی بود که مسئله حقوق طبیعی در دوره جدید نزد اندیشوران توجیه‌پذیر گردید و به عنوان یگانه حقوق بشری، که هرگز انسان‌ها در ایجاد آن نقشی نداشته‌اند، مورد اهتمام قرار گرفت. طرح مسئله حقوق طبیعی و نیز توجیه عقلانی آن، برای اولین بار در تاریخ فلسفه، در زمان توماس هابز و پس از آن به وسیله جان لاک اتفاق افتاد. لاک قانون طبیعی را به منزله سنگ زیربنای توجیه عقلانی حقوق طبیعی بشر می‌دانست

بر خلاف تنوّع زیاد در نظریه‌های مربوط به آموزه «قانون طبیعی»، برخی اصول مشترک زیربنایی اساس این طرح عظیم را تشکیل داده است که عبارتند از: این اصول بنیادین اولا، عینی است، نه ذهنی. ثانیاً، همان‌گونه که از واژه «قانون طبیعی» پیداست، این قانون مربوط به طبیعت جهان یا طبیعت انسان و یا آمیزه‌ای از این دو است. ثالثاً، قانون طبیعی ساخته دست بشر نیست تا قابل تغییر باشد، بلکه برنامه‌ای است که عقل بشر بر اساس فطرت انسان یا طبیعت جهان، برای زندگی بهتر ارائه می‌کند

نظریه‌های قانون طبیعی در فلسفه غرب را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم نمود: 1 نظریه‌های سنّتی؛ 2 نظریه‌های جدید

نظریه‌های سنّتی در سه گروه عمده دسته‌بندی می‌شود: 1 نظریه‌های مربوط به یونان باستان؛ 2 نظریه‌های مربوط به روم باستان؛ 3 نظریه‌های مربوط به دین مسیحیت

تاریخ نظریه‌های سنّتی قانون طبیعی در فلسفه غرب، گستره‌ای زمانی به طول تقریباً 2500 سال را به خود اختصاص داده است. همراه با شروع مباحث عقلی در یونان باستان، در سده ششم پیش از میلاد مسیح، بحث از قانون طبیعی آغاز گردید و با سیطره فلسفه اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) در حوزه علوم فلسفی در مغرب زمین، در قرن نوزدهم میلادی، این مقطع از مطالعات مربوط به قانون طبیعی پایان پذیرفت

با احیای اندیشه قانون طبیعی در نیمه دوم قرن بیستم، نظریه‌های جدید و متنوّعِ قانون طبیعی مطرح گردید که عمدتاً رویکردی غیردینی (سکولار) دارد

نوشته حاضر، تنها یک مقاله در باب تحلیل و نقد قانون طبیعی است که این موضوع نیازمند تلاش‌های بیشتری است و نقد تفصیلی آن نیازمند مجال دیگری است. پس از بررسی و تبیین مفهوم «قانون طبیعی»، به ریشه‌های مباحث مربوط به آن در مغرب زمین از ابتدای دوره تفکّر فلسفی یونان باستان پرداخته و تطوّرات این موضوع را در یونان باستان، از قرن ششم پیش از میلاد مسیح تا قرن دوم میلادی، نقد و بررسی کرده است

واژه‌شناسی «قانون طبیعی»

واژه «قانون طبیعی» واژه‌ای است که در طول تاریخ محاورات علمی اندیشمندان، در معانی گوناگونی به کار رفته و تنوّع این مفاهیم بر ابهام مراد از این واژه افزوده است. هرچند واژگان «قانون» و «طبیعت» به تنهایی دارای معانی متعددی است؛124 اما ترکیب لفظ مشترک «قانون» با مفهوم مبهم «طبیعت»، این ابهام را در فهم معنای واژه «قانون طبیعی» دو چندان کرده است

1 طبیعت

کلمه «طبیعت» در ادبیات فلسفی یونان باستان، معانی متفاوتی داشته است. فیلسوفان پیش از سقراط آن را مکرّر در معنای «ذات موجودات» به کار می‌بردند. همچنین ایشان «طبیعت» را به معنای نیروی ذاتی موجود در اشیا و گاهی نیز به معنای اصل و ریشه (منشأ پیدایش) موجودات می‌دانستند

افلاطون در کتاب جمهوری127، واژه «طبیعی» را در معنای «عادی و سالم»128 به کاربرده است. به نظر او، آنچه عادلانه و خوب باشد موجودی طبیعی است

ارسطو در کتاب فیزیک،130 چهار معنا برای واژه «طبیعت» برشمرده و در کتاب متافیزیک،131 دو معنای دیگر بر آن افزوده است. این شش معنا عبارت است از

1 اثر موجودات نامی؛ یعنی موجودات زنده؛

2 جزء ذاتی هر موجود نامی که موجب رشد آن موجود می‌شود؛

3 منشأ ذاتی اولین اثر هر موجود نامی از حیث نموّ؛

4 عناصر اولیه هر چیز؛

5 ذات موجودات طبیعی؛

6 هر نوع جوهر، به گونه‌ای که طبیعت نیز نوعی جوهر محسوب گردد

اپیکور طبیعت جهان را به معنای اجسام توخالی می‌دانست. او واژه «طبیعت» را از ذی‌مقراطیس (Democritus) اخذ نمود. ذی‌مقراطیس این واژه را مترادف با «اتم» معرفی می‌کرد. وی همچنین واژه «طبیعت» را بر وجود و نیز همانند افلاطون، بر هر چیز عادی اطلاق می‌نمود

رواقیان بیش از سایر فیلسوفان یونانی، از واژه «طبیعت» استفاده می‌کردند. آنها این کلمه را در معانی متفاوتی به کار می‌بردند. گاهی آن را مساوی وجود می‌دانستند؛ گاهی آن را در مفهوم خدا استعمال می‌کردند؛ در برخی عبارت‌های رواقیان به معنای «زئوس» (Zeus)، یعنی خدای خدایان؛ و در برخی دیگر، در معنای اصول عقلی حاکم بر جهان به کار رفته است. ایشان «طبیعت» را به معنای علّت نخستین، اراده ازلی، روح و یا آتش نیز می‌دانستند

گاه مراد از این واژه در «قانون طبیعی»، فطرت بشر و گاهی نیز عقل بشر بوده است. این دو نوع کاربرد را می‌توان در آثار فیلسوفان غربی معتقد به خدا، به ویژه فیلسوفان مسیحی، جستوجو نمود

2 قانون طبیعی

وجه تسمیه قانون طبیعی چیست؟ چرا آن را «طبیعی» می‌گویند؟ آیا ممکن است به خاطر اشتقاق آن از طبیعت انسان باشد؟ اگر چنین است، آیا مراد از «طبیعت انسان»، وجود اوست یا هدف او؟ به بیان دیگر، آیا «قانون طبیعی» یعنی قانونی که مطابق مقتضیات وجود آدمی است، یا مراد از آن قانونی است که انسان را در رسیدن به هدف‌هایش کمک می‌کند؟ آیا طبیعی بودن قانون طبیعی به این دلیل است که می‌توان آن را از قوای طبیعی بشر، یعنی از عقل یا وجدان او به دست آورد؟ یا اینکه می‌توان قانونی را «طبیعی» نامید که از جهان طبیعت اشتقاق یافته باشد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون این باشد که بگوییم: هرچند این قانون درباره انسان است، اما در طبیعت جهان، وجود دارد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون، ترکیبی از چند یا تمام وجوه مزبور باشد؟

به دلیل آنکه مفهوم واژه «طبیعت» نزد یونانیان باستان کاملا واضح نبود، این ابهام به مفهوم «قانون طبیعی» نیز سرایت نمود. نقطه آغازین تاریخ به کارگیری واژه «قانون طبیعی» در فلسفه یونان، به درستی معلوم نیست؛ اما قدر مسلّم این است که رواقیان از این واژه در آثار خود استفاده کرده‌اند.134 پیش از دوره رواقیان، فیلسوفان یونانی واژه «عدالت طبیعی» را به جای «قانون طبیعی» به کار می‌بردند؛135 مثلا، ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس چنین آورده است: عدالت طبیعی چیزی است که همه جا قدرت یکسان دارد و (اعتبار آن) وابسته به اراده پذیرش آن نیست

رواقیان در برخی از آثار خود، طبیعت یا جهان را بسان موجود زنده‌ای معرفی می‌کردند که جهان مادی جسم آن بود و عقل ربّانی یا عقل کلی، روح مدبّری بود که در تمام آن بدن حضور داشت. عقل بشر نقش فرمانده هدایت‌کننده در حیات او را ایفا می‌کرد. علت غایی و هدف نهایی این جهان در نظر رواقیان عبارت بود از: زیستن سازگار با این جهان انداموار که نوع بشر نیز بخشی از آن به شمار می‌آمد. به بیان دیگر، رواقیان برترین فضیلت را، که چکیده تمام فضیلت‌ها بود و راه رسیدن به سعادت محسوب می‌شد، زیستن مطابق با طبیعت می‌دانستند.137 این امر مفاد قانون طبیعی در نظر رواقیان بود

قانون طبیعی در اندیشه یونانیان باستان، قانونی جهان‌شمول، ابدی و بی‌بدیل بوده و بنیادی‌ترین منبع برای اخذ بهترین معیارهای زندگی بشر معرفی می‌شد

نظریه‌های قانون طبیعی در یونان باستان

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله چگونگى ترکیب مادّه و صورت از نگاه صدرالمتأل

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله چگونگى ترکیب مادّه و صورت از نگاه صدرالمتألّهین در pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله چگونگى ترکیب مادّه و صورت از نگاه صدرالمتألّهین در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله چگونگى ترکیب مادّه و صورت از نگاه صدرالمتألّهین در pdf

چکیده  
مقدّمه  
کاربردها و حقیقت مادّه  
الف) واژه «مادّه» و واژگان هم‌معنا با آن  
ب) کاربردهاى مادّه (هیولا)  
ج) حقیقت هیولا  
کاربردها و حقیقت صورت  
الف) کاربردهاى صورت  
ب) حقیقت صورت  
ادلّه وجود هیولا و صورت  
الف) برهان قوّه و فعل  
ب) برهان وصل و فصل  
وحدت هیولا  
نسبت مادّه و صورت به یکدیگر  
دلایل اتحادى دانستن ترکیب مادّه و صورت  
1 صحت حمل بین مادّه و صورت  
2 بالفعل نبودن عناصر سازنده اشیاى مرکّب  
3 یکى بودن ماهیت و صورت جسم  
4 اتّصاف نفس به صفات ویژه بدن  
اشکال‌ها بر اتحادى بودن ترکیب مادّه و صورت  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله چگونگى ترکیب مادّه و صورت از نگاه صدرالمتألّهین در pdf

ـ ابن‌سینا، الشفاء (الطبیعیات)، تحقیق سعید زاید، قم، مکتبه آیه‌اللّه المرعشى النجفى، 1404ق

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، قم، صدرا، چ یازدهم، 1386، ج 5

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1981م

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، حواشى ملّاهادى سبزوارى، مقدّمه، تصحیح و تعلیق سید جلال‌الدین آشتیانى، قم، بوستان کتاب، چ چهارم، 1386

چکیده

ارسطو، مبدع نظریه ترکیب انضمامى اجسام از مادّه و صورت، و همفکران وى ادّعا مى‌کنند: اجسام فراورده ترکیب دو جوهر جدا از هم مى‌باشند. ایشان براى اثبات مدّعاى خویش، دو برهانِ «قوّه و فعل» و «وصل و فصل» را به دست مى‌دهند. اشراقیان، به رهبرى شیخ اشراق، با اعتراف به وجود خاصیت بالقوّگى در اجسام، منکر وجود جوهرى جدا به نام «مادّه» در ازاى این خاصیت هستند و به تعبیرى، ترکیب انضمامى مادّه و صورت را نمى‌پذیرند. صدرالمتألّهین نیز علاوه بر نفى ترکیب انضمامى، بر اساس حرکت اشتدادى در جوهر، دیدگاه منحصر به فردى را عرضه مى‌کند که نظریه «ترکیب اتحادى مادّه و صورت» نامیده مى‌شود. وى گذشته از اثبات مدّعاى خود، به اشکالات وارد بر این نظریه نیز پاسخ مى‌دهد

کلیدواژه‌ها : مادّه، صورت، ترکیب انضمامى، ترکیب اتحادى، صدرالمتألّهین، شیخ اشراق

 

مقدّمه

یکى از مباحث فلسفى عبارت است از: چگونگى ارتباط میان حیثیت قوّه و حیثیت فعلیت در اجسام. مشّاییان جوهر جسم را مرکّب از دو جوهرِ «مادّه» (هیولا) و «صورت» دانسته‌اند، دو جوهرى که هریک داراى ذاتى جداگانه در خارج مى‌باشند و با انضمام به یکدیگر کثرتى خارجى و بالفعل به نام «جسم» را به وجود مى‌آورند. فیلسوفان اشراقى دو حیثیتِ «قوّه» و «فعل» را در اجسام مى‌پذیرند؛ ولى وجود جوهرى جداگانه به نام «مادّه» را انکار مى‌کنند، و در نتیجه، حاضر به پذیرش ترکیب‌یافتگى جسم از مادّه و صورت نمى‌شوند. ایشان جسم را امرى بسیط مى‌شناسند که قوّه و فعل از دو جهت متفاوت در آن جمع‌اند. سرانجام، ملّاصدرا به وجود مادّه و صورت در جسم اذعان مى‌کند و ترکیب آن دو را اتحادى مى‌داند؛ یعنى چنین مى‌اندیشد: جسم در خارج، واقعیت بسیطى است که به اعتبارى مادّه، و به اعتبارى صورت مى‌باشد، و مادّه و صورت به عین وجود یکدیگر در خارج موجودند. البته، اندیشه ملّاصدرا با شیخ اشراق تفاوت‌هایى دارد؛ زیرا بخشى از دیدگاه سهروردى درباره جسم و انواع آن مورد پذیرش صدرالمتألّهین نیست. از این‌رو، این دو فیلسوف ـ به رغم اشتراک نظر در نفى ترکیب انضمامى مادّه و صورت ـ اختلاف‌هایى نیز با یکدیگر دارند. به هر روى، ما در این مقاله خواهیم کوشید تا دیدگاه صدرایى را درباره ترکیب مادّه و صورت تبیین نماییم

 

کاربردها و حقیقت مادّه

در این قسمت از مقاله، نخست واژه «مادّه» و دیگر واژگانى را که بر همان معناى مدلول مادّه دلالت دارند بررسى مى‌کنیم، سپس به کاربردها، تعریف و بیان حقیقت مادّه مى‌پردازیم

الف) واژه «مادّه» و واژگان هم‌معنا با آن

نام‌گذارى اشیا، یا به اعتبار ذات و ماهیات آنها صورت مى‌گیرد (مانند انسان) و یا به اعتبار عوارض و اضافات آنها (مانند کاتب). البته، ممکن است، شیئى را به اعتبار ذات و ماهیتش اساسآ نام‌گذارى نکنند؛ مانند حقیقت نفس انسانى که به حسب جوهر ذاتش نیست که به آن «نفس» مى‌گویند، بلکه به اعتبار اضافه‌اش به بدن و تدبیر آن است که نفس نامیده مى‌شود. جوهر مادّى نیز همانند نفس، به اعتبار ذاتش اسمى ندارد؛ بلکه به اعتبار حیثیات زائده‌اش، داراى اسمایى به ترتیب زیر است

1 هیولا (به اعتبار بالقوّه بودن)

2 موضوع (به اعتبار حامل بالفعل بودن). در این اسم، جوهر مادّى با جزء جوهر در تعریف رسمى آن، و آنچه در علم منطق در برابر محمول قرار مى‌گیرد، اشتراک لفظى دارد

3 مادّه و طینت (به اعتبار مشترک بودن بین صور)

4 اسطقس (به اعتبار اینکه واپسین جزء تحلیلى است). این واژه به معناى آن است که عنصر مادّى بسیط‌تر از اجزاى مرکّب است

5 عنصر (به اعتبار جزء آغازین بودن براى ترکیب)

6 رکن (به این اعتبار که یکى از مبادى و علل داخلى براى جسم مرکّب است)

ب) کاربردهاى مادّه (هیولا)

مادّه یا هیولا داراى کاربردهاى گوناگونى است

1 مادّه به معناى قوّه محض که همه جهات قوّه به آن بازمى‌گردد. در این کاربرد، «هیولا» نام موجودى است که در پایین‌ترین مرتبه از مراتب وجود قرار دارد و فعلیتى جز همین قوّه محض بودن را ندارد

2 مادّه به معناى جزء قابلِ هر جسم که صور، اوصاف و اعراض آن را مى‌پذیرد

3 مادّه به معناى حامل امکان استعدادى یا قوّه وجود شىء

4 مادّه به عنوان یکى از علل اربعه

5 مادّه به معناى مبدأ حرکت ذاتىِ هر شىء و نیز مبدأ آثار مختصّ آن. در این کاربرد، مادّه در حقیقتْ همان صورت مى‌باشد و صرفآ در مقام تسمیه است که «مادّه» نامیده مى‌شود؛ زیرا از صورت چیزى جز مبدئیت آثار مختصّه، و از طبیعت چیزى جز مبدئیت حرکت ذاتى اراده نمى‌شود

البته، مادّه را به اعتبار دیگرى به مادّه اولى و مادّه ثانیه تقسیم مى‌کنند و به این ترتیب، دو کاربرد دیگر براى آن پدید مى‌آید

1 مادّه یا هیولاى اولى آن است که به خودى خود، و با صرف‌نظر از صورت، عارى از همه مراتب تحصّل و نوعیت است و بدین ترتیب، تا زمانى که صورت جسمیّه در گام نخست و صورت‌هاى دیگر در گام‌هاى بعدى به آن نپیوندند، هیچ‌گونه حقیقتى نخواهد داشت

2 مادّه ثانیه آن است که صرف‌نظر از صورت نوعیه، و به خودى خود، موجود مى‌باشد و داراى تحصّل و نوعیت است. شایان ذکر است که صورت‌هاى تازه صرفآ کمال تازه‌اى را به مادّه ثانیه افاده مى‌کنند (به واسطه آن صورت‌ها، موضوع یا همان مادّه ثانیه استکمال مى‌یابد و نوعیت تازه‌اى پیدا مى‌کند.) به همین سبب، مادّه ثانیه «موضوع» است از این حیث که صرف‌نظر از لحوق صورت جدید نوعیت خارجى دارد و از این‌رو، بى‌نیاز از صورت جدید حالّ است و از این حیث، نسبتش به آن صورت نسبت موضوع است به عرض. مادّه ثانیه، همچنین، «مادّه» است به اعتبار آنکه نسبتش به این تحصّل ثانوى و نوعیت جدید نسبت نقص به تمام، و قوّه به فعلیت است

در ضمن، هیولاى اولى تابع صورت است و به رغم آنکه قابلِ صورت مى‌باشد، خود به خود تقوّمى ندارد؛ بلکه صورتْ تقوّم‌بخش و مقتضى آن است. بدیهى است که در چنین حالتى، صورت نیازمند هیولا نخواهد بود؛ زیرا سبب نیازمند مسبّب خود نمى‌باشد. با این‌حال، مادّه ثانیه قوّه قابل و سبب معدّ براى افاضه صورت است و طبیعتآ صورت به گونه‌اى نیازمند آن خواهد بود

ج) حقیقت هیولا

منظور ما از «مادّه» در این مبحث (ارتباط میان مادّه و صورت)، همان حیثیتى است که در اجسام قرار دارد و صور و هیئات ـ یکى پس از دیگرى ـ بر آن وارد مى‌شوند؛ این خمیره احوال و دگرگونى‌هایى را که مى‌آیند و مى‌روند، مى‌پذیرد. مادّه از این لحاظ، امرى مبهم است که اساسآ تحصّلى ندارد؛ مگر به اعتبار قوّه بودن براى چیز دیگرى. از این‌رو، مادّه جهت نقص و نادارى شىء به حساب مى‌آید که همواره در پى دارایى و کسب کمال است. این حیثیت در اجسام، هم در مادّه اولى یافت مى‌شود و هم در مادّه ثانیه؛ زیرا مادّه ثانیه نیز به رغم فعلیت که به واسطه صورتش دارد، نسبت به صور و کمالات ناداشته، ناقص است و فعلیت و تحصّل ندارد. اساسآ مادّه را به دلیل همین حیثیت «مادّه» نامیده‌اند

ملّاصدرا در این‌باره مى‌گوید: مادّه تخت را قطعه‌هاى چوب تشکیل مى‌دهد، ولى نه از آن جهت که داراى حقیقت چوبى و صورتى محصّل است؛ زیرا از این حیث، حقیقتى از حقایق مى‌باشد و مادّه براى چیز دیگرى به حساب نمى‌آید (بلکه مادّه بودنش از آن جهت است که این صلاحیت را دارد که تخت، در، صندلى، و اشیایى از این قبیل باشد.) به همین سبب، براى نمونه، چوب هم جهت نقص دارد و هم جهت کمال؛ از جهت نقصش مستدعى کمال دیگرى است و از جهت کمالش امتناع از قبول کمال دیگرى دارد. از این‌رو، تخت داراى مادّه و صورت است

پس، حقیقتِ چوب، به صورت چوبىِ آن است و مادّه آن را عناصر تشکیل مى‌دهند؛ ولى نه از آن نظر که زمین، آب، یا غیر این دو باشد، بلکه از آن نظر که آماده امتزاج با صورت است تا در سایه این امتزاج، به جماد، نبات، حیوان و یا چیز دیگر تبدّل یابد

به هر حال، این جریان در اشیاى مادّى ادامه دارد تا آنکه منتهى شود به مادّه‌اى که خود داراى مادّه دیگرى نیست؛ زیرا تحصّل و فعلیتى ندارد، مگر همین که جوهرى مستعدّ است براى آنکه تبدیل به هر چیزى بشود. همچنین، به دلیل آنکه قوّه صرف و قابلِ محض است، ذاتآ اختصاصى به پاره‌اى از اشیا ندارد؛ بلکه مى‌تواند به هر چیزى مبدّل گردد. جوهر بودنش موجب هیچ‌گونه تحصّلى براى آن نیست (مگر تحصّل و فعلیت ابهام) و مستعد بودنش براى هر چیز، مقتضى فعلیتى براى آن نیست (مگر فعلیت قوّه). البته، با «عدم» متفاوت است؛ زیرا عدم، از جهت عدم بودنش، هیچ‌گونه تحصّلى ندارد (حتى تحصّل ابهام) و هیچ‌گونه فعلیتى ندارد (حتى فعلیت قوّه بودن براى اشیاى دیگر)؛ در حالى که هیولاى اولى داراى تحصّل ابهام و فعلیت قوّه است. از این‌رو، در میان اشیا، هیولاى اولى کم‌بهره‌ترین حقیقت و ضعیف‌ترین وجود است که در حاشیه وجود قرار دارد

ملّاصدرا در تعریف هیولا مى‌گوید: «هیولا عبارت است از جوهرى که قابل و پذیرنده صورت‌هاى حسّى است.» وى در توضیح این تعریف مى‌نویسد

صورت‌هاى حسّى امورى‌اند که قابل اشاره حسّى مى‌باشند، هرچند با هیچ‌یک از حواسّ ظاهرى درک نشوند. در واقع، قابل اشاره حسّى بودن، یعنى مکانمند بودن، و مکانمندى از «ابعاد سه‌گانه داشتن» برمى‌آید. همچنین، جوهر جسم که همان «جوهر داراى ابعاد سه‌گانه» است، امرى معقول مى‌باشد که با حواسّ ظاهرى قابل درک نیست و به اصطلاح، «ما حسّ جوهریاب نداریم.» خاصیت قید «حسّى»، در این تعریف، مانع اغیار بودنِ آن است؛ زیرا در نفس نیز جوهرى هیولانى وجود دارد که معنایى جز قابلیت ندارد و استعداد محض براى معقولات است. به همین سبب، با آوردن قید «حسّى» براى صورت‌ها، تعریف یادشده شامل نفس نمى‌گردد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در pdf دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در pdf

چکیده  
مقدّمه  
مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه  
معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى  
الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى  
ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها  
گزاف نبودن حمل مفاهیم فلسفى بر امور خارجى  
1 قاضى عضدالدین ایجى (756ق)  
2 سعدالدین تفتازانى (793ق)  
3 غیاث‌الدین منصور دشتکى شیرازى (949ق)  
دیدگاه‌هاى جدید  
1 ملّاعلى قوشچى (879ق)  
2 سیّد سند (903ق)  
3 جلال‌الدین دوانى (910ق)  
4 میرداماد (1040ق)  
نگاهى به برخى از مفاهیم فلسفى از نظر میرداماد :  
نگاهى کلّى به وضعیت مسئله «معقول ثانى فلسفى» از دوره خواجه نصیر تا دوره ملّاصدرا  
الف. دیدگاه کلّى گروه دوم در باب خارجیت اتّصاف  
ب. معناى «معقول ثانى» و تحولات آن در این دوره  
ج. مفاهیم فلسفى و نحوه خارجیت آنها  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در pdf

ـ ابن‌سینا و طوسى، خواجه نصیرالدین، شرح‌الإشارات و التنبیهات، تهران، دفتر نشر کتاب، 1361

ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح‌المقاصد، قم، شریف رضى، 1370

ـ دشتکى شیرازى، غیاث‌الدین منصور، اشراق هیاکل‌النور لکشف ظلمات شواکل الغرور، تهران، میراث مکتوب، 1382

ـ دوانى، جلال‌الدین، سبع رسائل، تهران، میراث مکتوب ،1381

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح‌المنظومه، تصحیح حسن حسن‌زاده آملى، تهران، ناب، 1369

ـ سهروردى، شهاب‌الدین، مجموعه مصنّفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ سوم، 1380

ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، اساس‌الإقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، چ سوم، 1361

ـ ـــــ ، تلخیص‌المحصّل (نقدالمحصّل)، تهران، دانشگاه تهران، 1359

ـ ـــــ ، مصارع‌المصارع، قم، مکتبه آیه‌اللّه المرعشى، 1405ق

ـ ـــــ و حلّى، حسن‌بن یوسف، کشف‌المراد، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1407ق

ـ قوشچى، علاءالدین على‌بن محمّد، شرح تجریدالعقائد، بى‌جا، رضى، بى‌تا

ـ مرزبان، بهمنیاربن، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، تهران، دانشگاه تهران، 1349

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهدالربوبیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1360

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مکتبه المصطفوى، چ دوم، 1368

ـ میرداماد (میرمحمّدباقر بن محمّدحسین استرآبادى) و علوى عاملى، سیّداحمد، تقویم‌الایمان، تهران، دانشگاه تهران، 1381

ـ ـــــ ، القبسات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک‌گیل، بى‌تا

ـ ـــــ ، مصنّفات، تهران، دانشگاه تهران، 1381

چکیده

با ظهور خواجه نصیرالدین طوسى، جریانى فلسفى شکل مى‌گیرد که به میرداماد ختم مى‌شود؛ این جریان به رغم بهره‌گیرى از تحلیل‌هاى فلسفىِ مشّایى، فراوان، تحت تأثیر فلسفه اشراق قرار داشته است. خواجه نصیر در زمینه مفاهیم فلسفى، به دیدگاه شیخ اشراق قائل است و این‌گونه مفاهیم را ذهنى محض مى‌داند. امّا برخى که سرآغاز آنان قوشچى است، این مفاهیم را ناظر به خارج پنداشته و حمل آنها را به ملاکِ جهات خارجىِ موضوع دانسته‌اند؛ براى مثال، دوانى (از پیشگامان این اعتقاد) معقول ثانى را چنان معنا کرده است که مستلزم خارجى نبودن مفاهیم فلسفى نیست. این در حالى است که میرداماد دریافته است که معقول ثانى به معناى عام را باید به دو دسته معقول ثانى «منطقى» و «فلسفى» تقسیم کرد: در دسته نخست، عروض و اتّصافْ ذهنى مى‌باشد؛ ولى در دسته دوم، تنها عروض است که ذهنى مى‌باشد. بدین ترتیب، اصطلاح «معقول ثانى» در این دوره ـ به تدریج ـ دستخوش تحوّل مى‌گردد و سرانجام به دو گروه تقسیم مى‌شود

کلیدواژه‌ها : معقولات اولى، معقولات ثانیه، معقول ثانى فلسفى، عروض، اتّصاف، خواجه نصیرالدین طوسى، میرداماد

 

مقدّمه

خواجه نصیر که آغازگر جریان فلسفىِ مشّایى ـ اشراقى است، با وجود بهره‌گیرى از بررسى‌هاى فلسفىِ مشّایى، تحت تأثیر اشراق قرار دارد و در دیدگاه‌هاى مهمى همچون «اصالت ماهیت»، از پیروان آن مکتب محسوب مى‌شود. گاهى این مسئله به صورت تهافت اجمالى در میان آراى خواجه ظاهر مى‌شود؛ مثلا او به رغم پیروى کامل از دیدگاه‌هاى شیخ اشراق درباره مفاهیم فلسفى، در برخى موارد، ناخودآگاه از نوع تحلیل‌هاى فلسفىِ مشّاییان تأثیر پذیرفته و به خارجیت آن مفاهیم اشاره کرده است. گاه این مطلبْ در قالب ترکیبى از دیدگاه‌هاى دو مکتب مشّاء و اشراق بروز مى‌یابد؛ مانند دیدگاهى که به نوعى میان اصالت ماهیت و خارجیت وجود، جمع نموده است. امّا از آنجا که این تأثیرپذیرىِ دوگانه به ظهور دستگاه فلسفى جداگانه‌اى منتهى نشده است، نمى‌توان نام جدیدى بر آن نهاد و مطابق مطلب پیش‌گفته، بهتر است آن را مشّایى ـ اشراقى بنامیم

این جریان فلسفى، در بسیارى از آراى خویش، از خواجه تأثیر پذیرفته است؛ خواه در دیدگاه‌هایى که به پیروى از او ارائه شده‌اند و خواه در دیدگاه‌هاى جدید که حول محور آراى وى و چه بسا با نقد آن آرا شکل گرفته‌اند. یکى از علّت‌هاى اصلى این مطلب، محور قرار گرفتن کتاب تجرید خواجه بوده است؛ توضیح آنکه در طول این دوره، تجرید محور تمامى مباحث کلامى و فلسفى را تشکیل مى‌داده و گویا حاشیه‌نویسى بر آن یکى از افتخارهاى علمى بزرگ محسوب مى‌شده است. سبب مهم دیگر، در این زمینه، اقدام خواجه در پرورش شاگردان برجسته‌اى همچون علّامه حلّى بوده که تا قرن‌ها به واسطه زنجیره «استاد و شاگردى»، بسیارى از بزرگان را به طور غیرمستقیم شاگرد وى ساخته است. براى نمونه، مکتب فلسفى ـ کلامى شیراز را باید وامدار خواجه دانست

در مسئله مورد بحث نیز جریان مزبور داراى دو دیدگاه اصلى است: دیدگاه خواجه و پیروان وى، و دیدگاه‌هاى مخالف (جدید). نشان خواهیم داد که هر دو دیدگاه تحت تأثیر خواجه شکل گرفته‌اند. این دیدگاه‌ها ذیل سه قسمت، مورد بررسى قرار خواهند گرفت

1 «معقولات ثانیه فلسفى» از دیدگاه خواجه؛

2 اصطلاح «معقول ثانى» در نزد خواجه؛

3 تعریف و ویژگى‌هاى «معقول ثانى»

خواجه همچون اسلاف خویش، اصطلاح «معقول ثانى» را در معناى امور ذهنىِ صرف به کار مى‌برد که از احوال و عوارض ذهنىِ معقولات اولى محسوب مى‌گردد: «; و المعقولات الثانیه هى العوارض الّتى تلحق المعقولات الأولى الّتى هى حقایق الموجودات و أحکامها المعقوله.» با توجه به این عبارت، «معقولات اولى» برگرفته از خارج‌اند، حقایق خارجى را تشکیل مى‌دهند، و احکام ذهنى آنها «معقولات ثانیه» نامیده مى‌شوند. بدین ترتیب، خواجه معقول ثانى را معقولى مى‌داند که از حیثیات ذهنىِ معقول اول گرفته و بر آن عارض مى‌شود؛ از این‌رو، او این واژه را معادل «معقول ثانى منطقى» در کلام متأخّران مى‌انگارد. معقول اول نیز برگرفته از خارج، و مفهوم ماهوى است. خواجه اصطلاحى مثل «اعتبار» را مرادف با «معقول ثانى» به کار مى‌گیرد و بر ذهنى بودنِ آن تأکید مى‌کند: «; کلّ واحد منها امر اعتبارى یحکم به العقل على الحقایق اذا انضمّ بعضها الى بعضٍ فى العقل.» «; الامور الاعتباریه الّتى توجد فى العقل فقط;؛ ; اعتبارات عقلیه یعتبر العقل من الامور العقلیه.»

علّامه حلّى نیز در عبارات شرحى خود، ترادفِ واژه «اعتبار» و «اعتبارى» با واژه «معقول ثانى» را پذیرفته و بر ذهنى بودن آن واژه‌ها تأکید ورزیده است. بدین ترتیب، خواجه دو واژه «معقول ثانى» و «اعتبار» (و نظایر آن) را در مفهوم واحدى به کار مى‌برد و این دو واژه، در آثار وى، بر امورى اطلاق مى‌شوند که بى‌تردید ذهنى‌اند. به نظر مى‌رسد که خواجه اصطلاحاتى همچون «معقول ثانى» و «اعتبارى» را کاملا تحت تأثیر شیخ اشراق به کار گرفته است

 

مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه

محقّق طوسى چند دسته از مفاهیم را معقول ثانى و امور اعتبارى دانسته است که در ذیل ارائه مى‌گردد

الف) مفاهیم منطقى : ذاتى، عرضى، جنس، فصل، نوع، کلّى، جزئى، وضع، حمل، مثلان، متخالفان، محمول و; . این‌گونه مفاهیم، به تصریح، معقول ثانى و اعتبارى دانسته شده‌اند

ب) برخى از مقولات و مفاهیم ماهوى : جوهریت، اضافه و مفاهیمِ نسبى و اضافى چون فوقیت و تحتیت، اجناسِ ماهیاتِ بسیط مثل لون و عدد، که در نزد دیگران از امور ماهوى و به طور کلّى جزء امور خارجى محسوب مى‌شوند، نزد خواجه معقول ثانى و امور ذهنى‌اند

ج) مفاهیم فلسفى : در آثار خواجه، بسیارى از مفاهیم فلسفى نیز معقول ثانى و اعتبارى شمرده شده‌اند. فهرست این مفاهیم بدین شرح است: وجود، وحدت، وجوب، امکان، شىء، تشخّص، حقیقت، ذات، ماهیت، عرض، علّیت (مؤثریت)، معلولیت (متأثریت)، تقدّم و تأخّر، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، امتناع و عدم. بدین‌ترتیب، وى بیشتر مفاهیم فلسفى (چه فراگیر و چه غیرفراگیر) را در زمره معقولات ثانیه قرار مى‌دهد و در این مسیر، از شیخ اشراق نیز فراتر مى‌رود؛ چه اینکه شیخ اشراق «تشخّص» را به تصریح، غیراعتبارى شمرده و برخى مفاهیم غیرفراگیر فلسفى را با عدم ذکر، در زمره اعتبارات عقلى، مجمَل گذاشته است (امّا خواجه این مفاهیم را در این حیطه آورده است.) در بیشتر عبارات مربوط به هریک از مفاهیم یادشده، افزون بر تصریح به «معقول ثانى»، «اعتبارى» یا «امر عقلى» بودنِ این مفاهیم، بر ذهنى صرف بودن و عدم خارجیت آنها نیز تأکید مى‌شود. از این‌رو، توهّم آنکه خواجه این مفاهیم را معقول ثانى فلسفى ـ در معناى اصطلاحى آن ـ دانسته است، نه امور ذهنى و اعتبارى، به کلّى باید کنار گذاشته شود؛ به ویژه با توجه به آنچه در تعریف و مفهوم‌شناسىِ اصطلاحات فوق (معقول ثانى، اعتبارى و امر عقلى) گفته شد

د) برخى از مفاهیم دیگر : مفاهیم دیگرى وجود دارد که البته مى‌توان آنها را در ذیلِ برخى از عناوین گذشته گنجاند؛ این مفاهیم در عبارات خواجه، اعتبارى و ذهنى معرفى شده‌اند : موصوفیت (منطقى)، تغایر (فلسفى)، بساطت و ترکیب (فلسفى)، تناهى و عدم تناهى (فلسفى) و;

دلیل عمده خواجه در این جهت، همان دلیل لزوم تسلسل از فرضِ وقوع این مفاهیم در خارج است که اسلاف وى، به ویژه بهمنیار و شیخ اشراق، آن را به عنوان اصلى‌ترین استدلال اخذ کرده‌اند

محقّق طوسى، همچون اسلاف خود، عنوان جامع و خاصّى به مفاهیم فلسفى نداده و تنها این مفاهیم را در ذیل حیطه کلّى «معقولاتِ ثانیه» قرار داده است. با توجه به اشاره صریح خواجه به معقول ثانى (و اعتبارى بودنِ معقولات فلسفى)، در این بخش از مقاله، به ذکر جنبه‌هایى از بحث اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى از دیدگاه خواجه مى‌پردازیم

معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى

ضرورت بحث در این‌باره این است که از سویى، عباراتِ دالّ بر معقول ثانى و اعتبارى بودنِ مفاهیم فلسفى، بر ذهنىِ صرف بودن مفاهیم فلسفى دلالت دارند و از سوى دیگر، عبارات بسیارى از ریشه داشتن این مفاهیم در خارج حکایت مى‌کنند که همین عبارات مرجع نظر برخى از صاحب‌نظران در خارجى دانستن مفاهیم فلسفى در دیدگاه خواجه، و گرداندن مفهوم واژه «معقول ثانى» در لسان خواجه از ذهنى به امور خارجى بوده است

الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى

عبارات متعددى بر این مطلب تأکید دارند که مفاهیم فلسفى هنگامى در ذهن نقش مى‌بندند که امور خارجى (ماهیات) تعقّل شوند؛ زیرا از تعقّل آنها، حالتى در ذهن پدید مى‌آید که موجب تعقّل مفاهیم فلسفى مى‌شود. در این‌گونه عبارات، دیده مى‌شود که همه شئون مفاهیم فلسفى، و هر مفهوم اعتبارى ناظر به خارج، در خودِ ذهن تصویر مى‌گردد؛ حتى مطابقت این مفاهیم با خارج (به عنوان معیار صدق آنها) انکار مى‌شود و تعقّل مفاهیم فلسفى، ناشى از «کون» و نحوه وجود ذهنى معقولات اولى و ویژگى خاص آنها در ذهن تلقّى مى‌گردد. به سخن دیگر، خصوصیتى که در عبارات شیخ اشراق، به عنوان توجیه منشأ انتزاع و گزاف نبودنِ حمل مفاهیم فلسفى (و مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج) ذکر شده بود و ابهام داشت، در عبارات خواجه، به تصریح ذهنى و غیرخارجى دانسته شده است. شایسته است، به عباراتى در این زمینه بپردازیم

فالمؤثریه المذکوره فیها امرٌ اضافیٌّ یثبت فى العقل عند تعقّل صدور الأثر عن المؤثر فإن تعقّل ذلک یقتضى ثبوت امر فى العقل هو مؤثریه کما فى سائر الإضافات و عدم مطابقته للخارج لایقتضى کونه جهلا فإن ذلک انّما تکون جهلا اذا حکم بثبوته فى الخارج و لم یثبت فى الخارج; فمطابقته ثبوته فى العقل دون الخارج

این عبارت به خوبى نشان مى‌دهد که خصوصیت ذهنى امور خارجى (تعقّلُ ذلک) موجب مى‌شود که امرى در ذهن شکل بگیرد به نام «مؤثریت» یا همان «علّیت» (یقتضى ثبوت امر فى العقل). روشن است که در این صورت، خودِ این مفهوم جدید، مطابقتى با خارج نخواهد داشت. از این‌رو، خواجه در بیان رفع این توهّم که «این مفاهیم جهل‌اند نه علم»، درباره معیار صدق این امور مى‌گوید: مطابَقِ این مفاهیم، همان حیثیتى از مفاهیم خارجىِ محقّق در ذهن است که منشأ انتزاع این مفاهیم اعتبارى مى‌گردد. بر این

اساس، هرگاه سخن از مطابقت امور اعتبارى به میان مى‌آید، خواجه یادآورى مى‌کند که در مورد این امور، مطابقت با آنچه در عقل است معتبر مى‌باشد. بدین ترتیب، حدوث مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج، تنها در عقل و پس از تعقّل معروض این مفاهیم مى‌باشد و این‌گونه امور تنها در عقل وجود دارند : «; فإن محل الوجود، امرٌ معقول»

راز اینکه خواجه در این موارد، مطابقت را در نسبت با خود ذهن (و نه خارج) اخذ مى‌کند، همان مطلبى است که ذهنىِ محض بودن این مفاهیم را با روشنى بیشترى بیان مى‌کند. وى معتقد است: در مواردى که مفاهیم ناظر به خارج، در خارج، حیثیتى مابه‌ازاى معروض خود ندارند (مثل اجناس و فصول امور بسیط)، معیار مطابقت این امور نمى‌تواند در نسبت با خارج اعمال شود؛ تنها اجناس و فصولى باید با خارج سنجیده شوند که دست‌کم، در خارج، حیثیاتى واقعى را در معروض خارجى خود، به خود اختصاص مى‌دهند. از این‌رو، در حقیقت، این عقل است که این امور را بر حقایق خارجى حکم مى‌کند؛ نه اینکه این امور در حقایق خارجى محقّق باشند. به

همین دلیل، علّامه حلّى آشکارا مفهوم «وجود» (و مفاهیم دیگرى مانند آن) را در خارجْ غیرمحقّق مى‌داند و بر دیدگاه خویش تأکید مى‌ورزد. این تأکید بیانگر آن است که عبارات علّامه حلّى در زمینه «غیرخارجى بودن مفاهیم فلسفى از نظر خواجه»، نه تنها به معناى عدم زیادت خارجى، بلکه به معناى عدم خارجیت (حتى به نحو عینیت خارجى با اشیاى دیگر) است

با شواهد متنى، درمى‌یابیم که ذهنى بودن مفاهیم فلسفى در لسان خواجه، امرى است که نمى‌توان آن را به امور دیگرى نظیر «عدم زیادت خارجى» فروکاست

ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله تشابه تجربههاى عرفانى و توجیه عقلانى وحدت و

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله تشابه تجربه‌هاى عرفانى و توجیه عقلانى وحدت وجود از نظر ملّاصدرا و استیس در pdf دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله تشابه تجربه‌هاى عرفانى و توجیه عقلانى وحدت وجود از نظر ملّاصدرا و استیس در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله تشابه تجربه‌هاى عرفانى و توجیه عقلانى وحدت وجود از نظر ملّاصدرا و استیس در pdf

چکیده  
مقدّمه  
وحدت وجود  
تجلّى خداوند در همه اشیا  
شناخت‌ناپذیرى حق  
علّت همسانى مکاشفات عرفاى منتسب به مکاتب مختلف عرفانى  
علّت همسانى کشف‌ها: وحدت حقیقى وجود  
دیدگاه‌هاى مختلف در توجیه وحدت وجود  
دیدگاه استیس  
نقد و بررسى  
شبهه دیگرساختار  
دیدگاه ملّاصدرا  
اقسام کثرت  
نتایج تشکیک در وجود  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله تشابه تجربه‌هاى عرفانى و توجیه عقلانى وحدت وجود از نظر ملّاصدرا و استیس در pdf

ـ ابن‌سینا، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379

ـ ابن‌عربى، محى‌الدین، فصوص‌الحکم، تعلیقات ابوالعلاء عفیفى، تهران، الزهراء، 1370

ـ ـــــ ، فصوص‌الحکم، تهران، الزهراء، 1370

ـ ـــــ ، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بى‌تا

ـ استیس، والتر ترنس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، سروش، 1361

ـ الیاده، میرچا، فرهنگ و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، طرح نو، 1374

ـ ایزوتسو، توشیهیکو، صوفیسم و تائوئیسم، ترجمه محمّدجواد گوهرى، تهران، روزنه، 1378

ـ جامى، عبدالرحمن‌بن احمد، نفحات‌الانس من حضرات القدس، بى‌جا، بى‌نا، 1326

ـ جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، تهران، انقلاب اسلامى، 1372

ـ حسن‌زاده آملى، حسن، ممدّالهمم در شرح فصوص‌الحکم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378

ـ حلّى، حسن‌بن یوسف، کشف‌المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق حسن حسن‌زاده آملى، قم، نشر اسلامى، 1422ق

ـ دکارت، رنه، تأمّلات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى، تهران، نشر دانشگاهى، 1361

ـ زرّین‌کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران، امیرکبیر، 1362

ـ سربخشى، محمّد، «تشکیک در سه مکتب فلسفى»، معرفت فلسفى، ش 20 (تابستان 1387)، ص 11ـ52

ـ شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامى، ترجمه جمشید ارجمند، تهران، فرزان روز، 1382

ـ شعرانى، عبدالوهّاب، الیواقیت و الجواهر فى بیان عقائدالاکابر، مصر، مصطفى البابى الحلبى و اولاده، 1378ق

ـ شیخ اشراق، مجموعه مصنّفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1372

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه‌الحکمه، با تعلیقات غلامرضا فیّاضى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378

ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران، سمت، 1385

ـ فیّاضى، غلامرضا، درآمدى بر معرفت‌شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امّام خمینى، 1386

ـ قیصرى رومى، محمّدداود، شرح فصوص‌الحکم، به کوشش سید جلال‌الدین آشتیانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375

ـ کاشانى، عبدالرزاق، شرح فصوص‌الحکم، قم، بیدار، 1370

ـ کاکایى، قاسم، وحدت وجود به روایت ابن‌عربى و مایستر اکهارت، تهران، هرمس، 1381

ـ مدرّسى، محمّدتقى، مبانى عرفان اسلامى، ترجمه صادق پرهیزگار، تهران، بقیع، 1373

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1386

ـ «معرفت‌شناسان (5)و (6)»، ذهن، ش 14 (تابستان 1382)، ص 175ـ181

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهدالربوبیه، مشهد، دانشگاه مشهد، 1346

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، بى‌تا

ـ ـــــ ، شرح اصول کافى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366

ـ ـــــ ، شرح الهدایه‌الاثیریه، بى‌جا، موسسه‌التاریخ العربى، 1313ق

 

 

چکیده

وحدت وجود را مى‌توان مهم‌ترین گزاره اکثر مکاتب عرفانى دانست. البته مکاتب گوناگون عرفانى، در نوع جهان‌بینى و دستورالعمل‌هاى مربوط به سیر و سلوک، تفاوت‌هایى با یکدیگر دارند؛ امّا ظاهرآ در این آموزه، اغلب با هم اختلاف اساسى ندارند. امّا، توجیه منطقى و عقلانى این امر با مشکلات بزرگى روبه‌روست و کمتر مکتب فکرى‌اى توانسته است از عهده تبیین آن برآید؛ بلکه گاهى برخى با صراحت گفته‌اند: اساسآ این امر توجیه عقلانى ندارد و امرى غیرعقلانى است. در این مقاله، نخست به بررسى مکاتب مختلف عرفانى پرداخته، و تشابه آنها را در موضوع «وحدت وجود» و چند آموزه مهم و مرتبط با آن بررسى کرده‌ایم و سپس، کوشش ملّاصدرا و استیس را در توجیه وحدت وجود به بحث گذاشته‌ایم

کلیدواژه‌ها : تجربه عرفانى، وحدت وجود، عرفان اسلامى، تائوئیسم، عرفان هندى، عرفان مسیحى، تجلّى، شناخت حق، وحدت کشف، وحدت حقیقت، وجود رابط

 

 

مقدّمه

پلورالیسم در رستگارى (یا پلورالیسم در حقّانیت) ادّعایى نیست که در عصر جدید پدید آمده و یا فقط از طرف روشنفکران دوران معاصر مطرح شده باشد؛ بلکه رگه‌هاى بسیار روشنى از آن را مى‌توان در کلام عارفان و صوفى‌مسلکان تمامى اعصار مشاهده نمود. این در حالى است که اکثر دینداران، «پلورالیسم» (به ویژه پلورالیسم در حقّانیت) را انکار کرده‌اند. واقعآ حق با کیست؟ آیا هر دو طرف راست مى‌گویند؟ طبق دیدگاه پلورالیست‌ها، دینداران نیز راست مى‌گویند؛ امّا دینداران فقط دیدگاه خویش را درست مى‌دانند و اعتقاد دارند که پلورالیست‌ها گرفتار خطا مى‌باشند. اگر بخواهیم به همین مقدار بسنده کنیم و به قضاوت بنشینیم، به نظر مى‌رسد که باید حق را به دینداران بدهیم؛ چراکه ایشانْ هم طبق دیدگاه خویش برحقّاند و هم طبق دیدگاه پلورالیست‌ها. امّا موضوعْ پیچیده‌تر از آن است که بتوان به این سادگى درباره آن قضاوت کرد؛ دست‌کم، موضوعى که ذهن نویسنده این مقاله را به خود مشغول داشته چیز دیگرى است. صرف‌نظر از قضاوت نهایى، پرسش زیربنایى نگارنده این است که: پلورالیسمى که اهل عرفان مطرح مى‌سازند، بر چه مبنایى استوار است؟ آیا ایشان حقیقت را ذووجوه مى‌دانند؟ آیا اصل حقیقتْ واحد، و جلوه‌هاى آنْ متعدد است؟ آیا حقیقتْ واحد، و راه‌هاى دست‌یابى به آن متعدد است؟ خلاصه ادّعاى اصلى اهل عرفان در این باب چیست؟ گاهى به نظر مى‌رسد که ایشان سعادت و شقاوت را به آن معنایى که در ادیان مطرح است، قبول ندارند؛ حتى گاهى چنین مى‌نماید که از نظر ایشان، اساسآ نمى‌توان کافر یا مشرکى را در میان انسان‌ها سراغ گرفت. در حقیقت، با نگاه متدیّنانه است که انسان‌ها به کافر و مؤمن یا مشرک و موحّد تقسیم مى‌شوند، و هر دینى نیز موضع خود را دارد: مسیحى مسلمان را مؤمن نمى‌داند و ایمان خود را بالاترین درجه از ایمان مى‌داند؛ مسلمان نیز همین برخورد را با مسیحى انجام مى‌دهد. آدمى که از بیرون به این موضوع نگاه مى‌کند، به حیرت مى‌افتد که: به راستى، حقیقت چیست و آن را چگونه مى‌توان به دست آورد؟

در مقاله حاضر، بیشتر به کشف موضع عرفا در این‌باره خواهیم پرداخت. از این‌رو، به نظر مى‌رسد بهتر باشد نخست به این پرسش پاسخ دهیم که: آیا اساسآ عرفاى مکاتب مختلف ـ اعم از مسلمان و غیرمسلمان ـ سخن واحدى دارند؟ شایسته است، این وحدت‌نظر را در بنیادى‌ترین موضوعات به بررسى بنشینیم؛ چراکه هرگونه وحدت یا اختلاف‌نظر در سایر عرصه‌هاى نظرى و عملى، ناشى از وحدت یا کثرت در اصول خواهد بود. بنابراین، اولین پرسش اساسى در این پژوهش آن است که: آیا عرفاى مکاتب مختلف ـ اعم از بودیسم، تائوئیسم، عرفان مسیحى، عرفان یهودى (قبالا)، عرفان اسلامى (صوفیسم) و سایر مکاتب عرفانى ـ در اساسى‌ترین ادّعاها و کشف‌هاى خویش وحدت‌نظر، و وحدت کشف دارند یا آنکه در میان ادّعاها، اختلاف اساسى وجود دارد؟ باید پذیرفت که حتى پس از بررسى‌هاى دقیق نیز نمى‌توان با یقین به وحدت یا کثرت کشف‌ها حکم داد؛ زیرا قضاوت درباره «کشف و شهود» آن را از حقیقت خود تهى مى‌کند و به عرصه علم عقلى و حصولى وارد مى‌سازد، حال آنکه روشن است که «کشف» امرى شخصى و غیرعقلى به شمار مى‌رود. با این‌همه، چاره‌اى جز این نیست و با مراعات قواعد منطقى و عقلانى، و اعمال کمترین تصرّف در تفسیر دریافت‌هاى شهودى، باید تاحدودى به واقعیت کشف‌هاى عرفا دست یافت و درباره وحدت یا کثرت آن کشف‌ها قضاوت کرد. پس، سؤال این است که: آیا میان کشف عرفا در مکتب‌هاى مختلف عرفانى، همسانى وجود دارد یا خیر؟ بعد از پاسخ به این سؤال است که مى‌توان درباره رویکرد پلورالیستى عرفا قضاوت کرد. به عبارت روشن‌تر، اگر بتوان در دریافت‌هاى حضورى عرفا همسانى پیدا کرد (به ویژه همسانى در بنیادى‌ترین مسائل متافیزیکى)، در آن صورت مى‌توان درک نمود که چرا عرفا به طور کلّى گرایش زیادى به مسئله پلورالیسم داشته‌اند؛ زیرا همسانى در دریافت‌هاى حضورى، علامت روشنى بر وحدت حقیقت است و نشان مى‌دهد که حقیقت واحد را مى‌توان از راه‌هاى مختلفى به دست آورد

امّا سؤال اساسى دیگرى که بر فرض وحدت کشف عرفا رخ مى‌نماید، این است که : چگونه مى‌توان کشف‌هاى واحد را که حاصل سلوک‌هاى مختلف عرفانى است، به صورت منطقى و عقلانى توجیه کرد؟ در واقع، چگونه است که انسان‌هاى مختلف در زمان‌هاى مختلف، با به کارگیرى روش‌ها و دستورالعمل‌هاى مختلف، و بهره‌مندى از اعتقادات مختلف، به امر واحد و یکسانى دست پیدا مى‌کنند؟ چه بسا کسى مدّعى شود : این پیش‌فرض که عرفا در مکاتب مختلف عرفانى روش‌ها، دستورالعمل‌ها، و اعتقادات مختلفى دارند و با این‌همه، به کشف واحدى دست مى‌یابند، از اساس نادرست است؛ بلکه مسئله این است که در همه مکاتب عرفانى، اصولْ یکسان‌اند و تنها جزئیات با یکدیگر تفاوت دارند (بنابراین، در مجموع، مکاتب عرفانى نتایج یکسانى به دست مى‌دهند). بدیهى است که تحقیق درباره صحت و سقم هریک از این دو ادّعا نیازمند بررسى بسیار گسترده‌اى است. در هر صورت، به جاى افزودن بر شمار سؤالات، بهتر آن است که با مشخص نمودن پرسش‌هاى تحقیق، به اصل موضوع بپردازیم تا شاید برخى از ابهام‌هاى مسئله روشن شود. بدین ترتیب، پرسش‌هاى اصلى این تحقیق عبارت‌اند از

1 آیا همسانى و اتفاق‌نظرى میان کشف‌هاى عرفاى مکاتب مختلف عرفانى وجود دارد؟ اگر وجود دارد، آیا این همسانى در کشف‌هاى اصلى ایشان برقرار است یا خیر؟

2 بر فرض مثبت بودن پاسخ سؤال قبل، دلیل این همسانى چیست؟

3 آیا منطقآ مى‌توان این همسانى مفروض را توجیه کرد؟

4 آیا این همسانى مى‌تواند وجهى منطقى براى پلورالیسم ادّعاشده در سطور اولیه این مقاله باشد؟

روشن است که براى پاسخ دادن به پرسش نخست، باید به متن مکاتب مختلف عرفانى مراجعه و ادّعاهاى اصلى آنها را بررسى کرد. بدین سان، در این بخش از مقاله، به این مسئله مى‌پردازیم و مى‌گوییم که: موضوعات گوناگونى به صورت مشترک در مکاتب عرفانى دنیا مطرح شده‌اند. این اشتراکات را که با استقرایى مقدّماتى به دست مى‌آیند، نویسندگان مختلفى پذیرفته‌اند؛ براى مثال براد در این‌باره مى‌گوید

سرانجام به برهان اثبات وجود خدا که مبتنى بر وقوع حالات و تجارب ویژه عرفانى و دینى است، مى‌رسیم. من به طیب‌خاطر مى‌پذیرم که چنین حالاتى به مردمانى که از نژادهاى گوناگون و در سنن اجتماعى متفاوتى بوده‌اند، در همه ادوار تاریخ، دست داده است. و باز هم به طیب‌خاطر قبول دارم که اگرچه آن تجارب در زمان‌ها و مکان‌هاى مختلف تفاوت‌هاى قابل‌ملاحظه‌اى با یکدیگر داشته‌اند، همچنین تعبیرات آنها از نفس تجربه گوناگون‌تر بوده است، ولى محتملا ویژگى‌هاى معیّن و مشترکى در میان آنها هست که براى تمییزشان از سایر انواع تجربه کافى است. و بر این مبنا، از نظر من، بسیار محتمل است که انسان در حالات دینى و عرفانى، با حقیقت یا جنبه‌اى از حقیقتْ ارتباطى مى‌یابد که به هیچ طریق دیگر نمى‌یابد

سخن صریح‌تر از آنِ ویلیام جیمز است که مى‌گوید

; مهم‌ترین نتیجه‌اى که از اشراق و جذبه گرفته مى‌شود، این است که دیوار جدایى بین فرد و مطلق از میان برداشته مى‌شود. در آنجاست که ما وحدت خود را بى‌نهایت درک مى‌کنیم. و این است آن آزمایش ازلى و پیروزمندى که از عرفان، در تمام شرایط و در همه مذهب‌ها دیده مى‌شود. در مذهب هندو، در تصوف، در مسیحیت، در; همه‌جا، این آهنگ شنیده مى‌شود؛ آن‌هم با یک هماهنگى بى‌نظیر که همه عرفا از وحدت با حق، دم مى‌زنند

استیس نیز مى‌گوید: «در تجربه‌هاى عرفانى سراسر جهان، با وجود اختلافات عدیده و معتنابهى که در تعبیر آن هست، وفاق و اتفاق کلمه‌اى بنیادین مشهود است.»

وحدت وجود

نقل همین سه قول کافى است تا نشان دهد که افراد زیادى چنین دیدگاهى دارند. به هر روى، اینک شایسته است به بررسى مکاتب مختلف عرفانى بپردازیم و موضوعات گوناگونى از یکسانى شهودهاى عرفانى در این مکاتب را جست‌وجو کنیم. مهم‌ترین مسئله‌اى که مى‌تواند اولین موضوعِ جست‌وجو باشد، مسئله وحدت وجود است. نکته جالب توجه آن است که وحدت وجود ـ و مسائل متفرّع بر آن ـ اصلى‌ترین آموزه عرفان‌هاى اسلامى، مسیحى، یهودى، و حتى هندى و چینى است. به عبارت دیگر، نه تنها پیروان ادیان ابراهیمى «وحدت وجود» را به عنوان اصلى مشترک پذیرفته‌اند، بلکه عرفان‌هاى شرقى نیز که ماهیتآ تفاوت قابل‌توجهى با عرفان‌هاى برخاسته از ادیان توحیدى دارند، در این امر با آنها مشترک‌اند

منطق حاکم بر همه ادیان ابراهیمى، تا حدود زیادى، همسان است. براى مثال، اسلام و مسیحیت در مهم‌ترین آموزه خود، یعنى مسئله توحید، با هم اختلاف دارند؛ امّا با این حال، در هنگام تبیین دیدگاه خویش در این‌باره، از یک روش و یک منطق استفاده مى‌کنند. به نظر مى‌رسد که منطق حاکم بر تبیین‌هاى الهیاتى در این دو دینْ منطق ارسطویى، و به طور کلّى، منطق یونانى است. بدیهى است که تفسیر هستى، در این دو دیدگاه، تفسیرى مبتنى بر فلسفه یونانى خواهد بود. با این وصف، پیروان این دو دین، اگرچه در همان موضوع اصلى با هم اختلاف پیدا نموده و یکى قائل به توحید و دیگرى قائل به تثلیث شده‌اند، امّا بازهم منطقشان واحد است؛ نهایت آنکه متألّه مسیحى به هنگام توجیه تثلیث، مدّعى ناتوانى عقل در تثبیت منطقى و هستى‌شناختى اعتقاد خویش مى‌باشد، ولى نوع نگاهش به قوانین منطقى و هستى‌شناختى با نوع نگاه متألّه مسلمان متفاوت نیست. این در حالى است که جهان‌بینى حاکم بر ادیان شرقى چندان با روش فلسفى و منطقى یونانى سنخیت ندارد و ادیان شرقى، بیشتر، حالت ذوقى و اشراقى دارند. با این‌همه، وقتى به گرایش‌هاى عرفانى این دو حوزه متفاوت (ادیان ابراهیمى یا همان ادیان غربى، و ادیان شرقى) مراجعه و ادّعاهاى مهم آنها را بررسى مى‌کنیم، پى مى‌بریم که این عرفان‌ها، اغلب دیدگاه مشترکى دارند؛ براى مثال، ایزوتسو درباره اتفاق‌نظر عرفان چینى با عرفان اسلامى (در موضوع وحدت وجود) مى‌گوید : «اندیشه‌اى که در کتاب چانگ‌تزو مربوط به تائوئیسم وجود دارد، اگر به درستى مورد تحلیل و فهم قرار گیرد، همتاى جالب چینى فلسفه وحدت وجود را ـ آن‌گونه که ابن‌عربى در اسلام عرضه کرده ـ در اختیار ما قرار خواهد داد.» او در جاى دیگرى نیز مى‌گوید

در چشم کسى که «بیدارى بزرگ» را تجربه کرده است، همه‌چیز واحد است، همه‌چیز خود حقیقت است؛ گرچه در عین حال، این حقیقتِ فرید بر روى او چشم‌انداز رنگارنگى از اشیاى بى‌نهایت متنوع و گونه‌گون مى‌گشاید که در گوهر و ذات با هم متفاوت‌اند. و عالم هستى از این حیث، عالم تعدّد و تکثّر است. این دو حیثیت با هم قابل جمع خواهند بود، اگر ما این اشیا را اشکال عرضى و متنوع واحد مطلق انگاریم. وحدت وجودى که این‌گونه فهمیده مى‌شود، محور فلسفه لائوتزو و چانگ‌تزو را تشکیل مى‌دهد

نظر استیس نیز درباره عرفان‌هاى هندى مشابه همین نظر است. او معتقد است: حکمت ودانتا که در متونى همچون اوپانیشادها نمود یافته، بى‌گمان وحدت وجودى است. از نظر وى، در این متون، تعبیر درستى از وحدت وجود به دست داده نشده؛ امّا بدون تردید مراد اصلى گویندگان آن سخنان همان «وحدت وجود» بوده است. به اعتقاد استیس، اوپانیشادها زبانى دارد که اگر صرفآ به منطوقش توجه شود، قائل به یکسانى و یگانگى خدا و جهان است. البته، وى این تعبیر را تعبیر درستى از وحدت وجود نمى‌داند؛ امّا اعتقاد دارد که در هر حال، مفاد اصلى آن وحدت وجود است. او آن‌گاه به نقل جملاتى از اوپانیشادها مى‌پردازد که در اشاره به «وحدت وجود» صراحت زیادى دارند؛ مثلا در ماندوکیا اوپانیشاد، چنین مى‌خوانیم: «هرچه هست برهمن است.» همچنین، در سوتاسواتارا اوپانیشاد، آمده است

تو همانا آتشى، تو همانا خورشیدى، تو همانا هوایى، تو همانا ماه آسمانى، تو همانا چرخ پرستاره‌اى، تو همانا برهمن متعالى هستى، تو همانا همه آب‌هاى جهانى. تو اى آفریننده همه، تو زنى، تو مردى، تو همانا جوانمردى، دوشیزه‌اى، تو همانا پیرمرد فرتوت فرسوده‌اى، تویى که چهره‌ات همه‌جا هست، تو همانا پروانه تیره‌رنگى، تو همانا طوطى سبزپر و سرخ‌چشمى، تو همانا ابر آذرخش‌افروزى، چهارفصلى، دریاهایى، بى‌آغازى تو، فراتر از زمان و فراتر از مکان

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >