پروژه دانشجویی مقاله روششناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رس

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله روش‌شناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رساله «تیمایوس» در pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله روش‌شناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رساله «تیمایوس» در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله روش‌شناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رساله «تیمایوس» در pdf

چکیده  
مقدّمه  
بررسى روش‌شناسى افلاطون  
1 توضیح اصطلاحاتِ «اورتوس میتوس» و «ایکوس لوگوس»  
2 تعبیر افلاطون در زمینه «اورتوس میتوس» و «ایکوس لوگوس»  
3 توضیح روش فلسفه‌ورزى افلاطون  
4 جایگاه «میتوس» در فلسفه‌ورزى افلاطون  
بررسى الگوشناسى افلاطون  
1 اصل لزوم الگو  
2 چیستى الگو  
3 بررسى الگوى مورد نظر افلاطون  
جمع‌بندى و نتیجه‌گیرى  
منابع و مآخذ  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله روش‌شناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رساله «تیمایوس» در pdf

ـ اکرمى، موسى، کیهان‌شناسى افلاطون، تهران، دشتستان، 1380

ـ پوپر، کارل، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه عزت‌اللّه فولادوند، تهران، خوارزمى، 1365، ج 2

ـ تمراز، شوقى داود، افلاطون؛ المحاورات الکامله، بیروت، الاهلیّه للنشر و التوزیع، 1994، 6 ج

ـ دوره کامل آثار افلاطون، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، 1380، چ سوم، 4 ج

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه؛ یونان و روم، ترجمه سید جلال‌الدین مجتبوى، تهران، سروش، 1368، چ دوم، ج 1

- Plato, The Collected Dialogues of Plato, ed. by Edith Hamilton & Huntingtton Cairns, NewJersey, Princeton University Press,

- Plato¨s Cosmology, Francis Macdonald Cornford, London, Routledge,

- Plato¨s, Critical Assesments, ed. by Nicholas D. Smith, New York, Routledge, 1998, 4 Vols

چکیده

افلاطون مطالب برخى از رسائل فلسفى خود مانند رساله تیمایوس را «اورتوس میتوس» (mythos ortos) و «ایکوس لوگوس» (logos eikos) نامیده است. از نظر روش‌شناسى، این سؤال مطرح مى‌شود که مراد افلاطون از این دو تعبیر چیست؟ پاسخى که این مقاله به دو پرسش مذکور داده این است که وى از آن نظر که مایه اصلى برخى رساله‌هایش را اسطوره تشکیل داده و این اسطوره در خلال گفت‌وگوها و بر پایه روش دیالکتیکى به نحوى خالص و ناب مى‌گردد، از آن به «اورتوس میتوس» (داستان راست) (right Myth) تعبیر مى‌کند؛ و از آن نظر که ـ به هر حال ـ مى‌توان توجیهى براى محتواى این رساله‌ها یافت و به این طریق به «لوگوس» تقرّب یافت آن را «ایکوس لوگوس» (سخن راست‌نما) مى‌نامد. نکته ظریفى که از این مطلب به دست مى‌آید آن است که در نظر افلاطون، نه تنها رابطه میان این دو ـ به اصطلاح ـ رابطه «تقابل» نیست، بلکه مى‌توان گفت: اصولا «میتوس» در طول «لوگوس» قرار مى‌گیرد؛ یعنى «میتوس» راهى براى رسیدن به «لوگوس» است. در زمینه الگوشناسى افلاطون نیز در اینکه از نظر وى «مُثُل»، الگو و سرمشق تبیین‌ها از جمله تبیین چگونگى پیدایش و دگرگونى جهان هستند، تردیدى وجود ندارد. تنها این مشکل باقى مى‌ماند که در تطبیق تبیین‌ها بر الگوها، مشکلات و تنگناهایى به چشم مى‌خورد و البته افلاطون هیچ‌گاه تسلیم محال بودن ارائه تبیین کامل نشده، بلکه دیگران را به تلاش براى طرح تبیین کامل و ایده‌آل تشویق کرده است

کلیدواژه‌ها : افلاطون، روش‌شناسى، تیمایوس، اورتوس میتوس، ایکوس لوگوس، الگو، مُثُل

 

مقدّمه

بى‌تردید، فهم دقیق افکار و اندیشه‌هاى هر فیلسوف و متفکّرى در گرو توجه به روش‌شناسى و پیشینه فکرى اوست. افلاطون، که او را «بزرگ‌ترین فیلسوف تاریخ» خوانده‌اند و حتى بعضى کلّ تاریخ فلسفه غرب را پانوشتى بر فلسفه او شمرده‌اند، نیز روش فلسفه‌ورزى خاصّ خود را دارد که براى آگاهى از اندیشه‌ها و افکار وى، توجه به این روش ضرورى است. روش افلاطون در بررسى مسائل فلسفه را مى‌توان به دو بخش تقسیم کرد: یکى اصل روش او که پیروى از آن در جاى‌جاى آثارش هویداست و بر اساس آن، این مسئله مطرح مى‌شود که روش افلاطون در فلسفه‌ورزى‌اش چیست؟ دیگرى ارائه الگو براى تبیین‌هایى است که از مسائل فلسفى ارائه مى‌دهد و بر پایه آن، این سؤال مطرح مى‌شود که الگوى پیشنهادى افلاطون براى تبیین مسائل فلسفى چه ویژگى‌هایى دارد؟

در بررسى روش‌شناسى و سپس الگوشناسى افلاطون در این مقاله، بر محتواى رساله تیمایوس تأکید شده و البته این بى‌وجه نبوده است. تیمایوس یگانه متن فلسفى است که از زمان نگارش آن تا امروز، به عنوان متن درسى، محور بحث‌هاى فلسفى بوده و اکنون نیز در بسیارى از دانشگاه‌هاى جهان، تدریس مى‌شود و همین ویژگى کافى است تا آن را به متنى تأثیرگذار در فلسفه غرب تبدیل کند

 

بررسى روش‌شناسى افلاطون

1 توضیح اصطلاحاتِ «اورتوس میتوس» و «ایکوس لوگوس»

از نظر واژه‌شناختى،1 واژه «میتوس» (mythos) واژه‌اى یونانى است به معانى حکایت، روایت و داستان که به تدریج، به معناى طرح نمایش‌نامه نیز به کار رفته است. «لوگوس» (logos) هم واژه‌اى یونانى است به معناى شمردن، محاسبه، رسیدگى و توجیه که به معانى عقل، اطلاع، سخن، لغت و اصطلاح نیز به کار رفته است. البته این واژه به معناى نقل کردن و روایت کردن هم به کار رفته، ولى هرگاه به این معانى به کار رفته، مراد نقل کردنى است که همراه «حساب پس دادن» باشد، بر خلاف «میتوس» که اگر به معناى نقل کردن به کار رود در آن مفهوم «حساب پس دادن» گنجانده نشده است

واژه ایکوس (eikos) یونانى و به معانى شِبه، مانند و نما است؛ و واژه اورتوس (ortos) نیز یونانى و به معانى راست، درست و واقعى به کار مى‌رود

حال اگر ترکیب این واژگان را در نظر بگیریم خواهیم دید که «ایکوس لوگوس» (eikos logos) به معناى سخنِ راست‌نما یا شبه‌سخن به کار رفته، «اورتوس میتوس» (ortos mythos) به معناى داستان راست یا حکایت حقیقى است. خلاصه آنکه این واژگان نزد افلاطون همان معانى لغوى خود را داشتند و افلاطون از آنها معناى اصطلاحى و جدیدى مورد نظر ندارد

2 تعبیر افلاطون در زمینه «اورتوس میتوس» و «ایکوس لوگوس»

افلاطون مطالب برخى رسائل فلسفى خود مانند رساله تیمایوس را «اورتوس میتوس» و «ایکوس لوگوس» نامیده است. وى در موارد متعددى، گاه به تصریح و گاه به اشاره، بر این مطلب تأکید کرده است که از آن جمله، مى‌توان به موارد ذیل از رساله تیمایوس اشاره کرد

الف. بخش 48d

با روشى که ما در این سخن پیش گرفته‌ایم، بسیار مشکل است که من بتوانم در این‌باره آنچه را مى‌اندیشم به زبان آورم. از این‌رو، نه شما از من چشم داشته باشید که در این‌باره سخنى بگویم و نه من به خود حق مى‌دهم که در چنین راه دشوارى قدم بگذارم، بلکه با در نظر داشتن نکته‌اى که در آغاز سخن گفتم، یعنى اینکه کوشش من بر این پایه قرار دارد که آنچه مى‌گویم در حدود حدس و احتمال باشد، سعى مى‌کنم با دقت و مراقبت هر چه تمام‌تر، از آغاز درباره یکایک اشیا و کلّ آنها سخن بگویم

ب. بخش 37d

اگر این اعلام (که بر اثر جنبشى که منشأ آن خود روح است و بى‌سخن و صدا در درون خودِ روح صورت مى‌گیرد)، خواه مربوط به «غیر» باشد و خواه مربوط به «همان»، درباره چیزى باشد که با حواس قابل درک است و حرکت دَوَرانى «غیریّت» در اثناى سیر صحیح خود، خبر مربوط به آن را در سراپاى روح منعکس سازد، در این صورت، عقیده و تصوّرِ درست و قابل اعتماد حاصل مى‌شود

دلالت این بخش بر مطلوب به این صورت است که حتى در صورتى که شرایط دست‌یابى به دانش، نسبت به امور محسوس فراهم باشد، باز تنها چیزى که به دست مى‌آید عقیده درست است و در نظام معرفتى افلاطون، عقیده را تا «لوگوس»، فاصله بسیار است

ج. بخش 59c

اگر کسى بخواهد به قصد تفریح و استراحت، تحقیق درباره موجود حقیقى را کنار بگذارد و وقت خود را به کاوش و تحقیق درباره «شونده» صرف کند ـ تحقیقى که حاصلش فقط ظنّ و گمان و احتمال است ـ و از این راه، براى خود لذتى فراهم سازد که پشیمانى به دنبال ندارد، همین خود سرگرمى مطبوعى است که نه دون شأن انسان است و نه قابل ملامت

د. بخش 40d

سخن گفتن درباره ذوات خدایى دیگر و پى بردن به کیفیت پیدایش آنها، از حدّ قدرت ما بیرون است. از این‌رو، گفته‌هاى کسانى را که از این پیش، در این خصوص سخن گفته‌اند، باور مى‌کنیم

در این فراز، افلاطون تصریح مى‌کند که اصولا سخن گفتن درباره ذوات خدایى دیگر، خارج از توان ماست

ه . بخش 49b

درباره هر یک از آن اجسام، نمى‌توان به قطع و یقین گفت که این عنصر باید «آب» نامیده شود، نه آتش

و. بخش 51d-51e

ما ناچاریم شناسایى و پندار درست را دو نوع مختلف بشماریم؛ زیرا آن دو جدا از یکدیگرند و از دو منشأ مختلف پدید مى‌آیند و شباهتى به یکدیگر ندارند: یکى از راه تعلیم و آموزش به وجود مى‌آید و دیگرى بر اثر اقناعى که در درون ما صورت مى‌گیرد؛ یکى همیشه با تفکر درست همراه است، ولى دیگرى ارتباطى با تفکر ندارد؛ یکى را به وسیله سخنورى و از راه اقناع نمى‌توان تغییر داد، ولى دیگرى را مى‌توان از آن راه دگرگون کرد؛ از یکى مى‌توان گفت که همه مردم بهره‌مندند، ولى دیگرى ـ یعنى عقل محض و دانش حقیقى ـ خاص خدایان و عده قلیلى از آدمیان است

با توجه به موارد مزبور، تردیدى باقى نماند که از نظر افلاطون، مطالب رساله تیمایوس چیزى بیش از «ایکوس لوگوس» و «اورتوس میتوس» نیست

3 توضیح روش فلسفه‌ورزى افلاطون

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست‏ مدرنیسم در فلسفه «ر

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست‏ مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست‏ مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست‏ مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf

چکیده  
مقدّمه  
مبانی پراگماتیسم  
الف. اصالت طبیعت  
ب. داروینیسم  
ج. ابزارانگاری  
مبانی پست‏ مدرنیسم  
الف. مرگ سوژه  
ب. عقل‏ستیزی  
ج. انکار حقیقت  
مبانی نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی  
الف. انکار حقیقت و واقعیت  
ب. نفی عقل و عقلانیت  
ج. تأکید بر زبان  
نتیجه‏گیری  
••• منابع  
پی نوشت ها:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله تلاقی پراگماتیسم و پست‏ مدرنیسم در فلسفه «ریچارد رورتی» در pdf

ـ پست‏مدرنیته و پست مدرنیسم (تعاریف، نظریه‏ها و کاربست‏ها)، ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، تهران، نقش جهان، چ دوم، 1380

ـ حقیقی، شاهرخ، گذار از مدرنیته، تهران، آگه، 1381، ویراست دوم

ـ رورتی، ریچارد، اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، طرح نو، 1382

ـ ـــــ ، فلسفه و امید اجتماعی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نی، 1384

October 2004. – Atkins, Kim, Self and Subjectivity, Blackwell Publishing Ltd USA,

- Audi, Robert, The Cambridge Dictionary of Philosophy, Cambridge University Press,

- Baker, Keith Michael and Hanns Reill (eds), What’s Left of Enlightenment A Postmodern Question, Stanford University Press,

- Derrida Jacques, Limited Inc, Evanston: Northwestern University,

- Derrida, Jacques, Of Grammatology, London, Johns Habkins Uneversity Press,

- Hildebrand, David L., The Neopragmatist Turn, Published Southwest Philosophy Review v. 19, no. 1, January

- Kstenberger, Andreas J., What Is Truth, Publishing ministry of Good News Publishers,

- Malpas, Simon, The Postmodern, Routledge,

- Menand, Louis, An Introduction to Pragmatism, New York, Vintage Books,

- Pappas, Grigory Fernand, John Dewey Ethis: Democracy as experience, USA, Blooming tong,

- Rorty, Richard, Analytic Phikosophy and Transformative Philosophy, /

- Rorty, Richard, Consequences of Pragmatism, University of Minnesota Press, Minneapolis,

- Rorty, Richard, Contingency, Irony, and Solidarity, Cambridge, Cambridge University Press,

- Rorty, Richard, Objectivity, Relativism, and Truth: Philosophical Papers, v.1, Cambridge University Press,

- Rorty, Richard, The Decline of Redemptive Truth and the Rise of Literary Culture,

- Rorty, Richard, Truth and Progress, Cambridge, UK, Cambridge University Press,

- Saatkamp, Herman J., (ed), Rorty and Pragmatism, Nashville, TN, Vanderbilt University Press,

- Shook, John R & Joseph Margolis, Companion toPragmatism, Blackwell Publishing,

- Sim, Stuart, The Routledge Companion to Postmodernism, Routledge,

- William, James, The Will to Believe and other essays in popular philosophy, Dover Publications,

- Wilson, Richard, The trouble with truth, At Anthropology Today, v. 20, n. 5,

چکیده

این مقاله به بررسی تأثیر تلاقی پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم در شکل‏گیری نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی می‏پردازد. اصالت طبیعت، داروینیسم، و ابزارانگاری از جمله مبانی پراگماتیسم کلاسیک شمرده می‏شوند که در شکل‏گیری نئوپراگماتیسم رورتی اثرگذار هستند. دیویی و جیمز از معروف‏ترین شخصیت‏هایی به شمار می‏روند که رورتی از آنها تأثیر پذیرفته است. علاوه بر پراگماتیسم، پست‏مدرنیسم نیز در اندیشه رورتی جایگاه خاصی دارد و از جمله مبانی‏ای که در تکوین فلسفه وی مؤثر هستند می‏توان به مرگ سوژه، عقل‏ستیزی، و انکار حقیقت اشاره کرد. در این میان، رورتی با بسیاری از اندیشه‏های فیلسوفان پست‏مدرن همچون دریدا، ویتگنشتاین دوم، و لیوتار در زمینه نقد مدرنیته همداستان است

کلیدواژه‏ها: پراگماتیسم، پست‏مدرنیسم، نئوپراگماتیسم، فلسفه مدرن، رورتی

 

مقدّمه

در این نوشتار، هدف ما بررسی تأثیر تلاقی پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم در شکل‏گیری نئوپراگماتیسم ریچارد رورتی است. همان‏طور که دو جریان بزرگ فکری دوره مدرن یعنی عقل‏گرایی و تجربه‏گرایی در ایده‏آلیسم استعلایی کانت با یکدیگر تلاقی می‏یابند، در نئوپراگماتیسم رورتی نیز شبیه این تلاقی رخ می‏دهد؛ با این تفاوت که در فلسفه رورتی، به جای عقل‏گرایی و تجربه‏گرایی، پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم با یکدیگر جمع می‏شوند. البته، سنخیت بین پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم با سنخیت میان عقل‏گرایی و تجربه‏گرایی تفاوت دارد؛ ولی اشتراکات پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم بسیار بیشتر از اختلافاتشان است. فرضیه اصلی، در این پژوهش تلاقی این دو جریان فکری در فلسفه رورتی است. شایان ذکر است که محدود کردن فلسفه رورتی به این دو جریان مهم به همان اندازه اشتباه است که آن فلسفه را از این دو جریان جدا کنیم و در تکوین اندیشه فلسفی رورتی نقش فرعی و تبعی به آنها بدهیم. به عبارت دیگر، نباید چنین تصور کرد که عناصر دیگری در شکل‏گیری فلسفه رورتی تأثیر نداشته‏اند. برای مثال، می‏توانیم رگه‏هایی از فلسفه‏های تحلیلی، اگزیستانسیالیستی، و حتی هرمنوتیکی گادامر را نیز در اندیشه رورتی پیدا کنیم. با این حال، در این مقاله، صرفا به تأثیر پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم در تکوین تفکرات نئوپراگماتیستی رورتی و تلاقی این دو جریان در اندیشه او می‏پردازیم. بدین منظور، به کتاب‏های اصلی رورتی مراجعه کرده و با ژرف‏نگری، در لابه‏لای سطور این کتاب‏ها، ردپای این تلاقی را نشان داده‏ایم. از این‏رو، ابتدا به مبانی پراگماتیسم کلاسیک مثل داروینیسم، و سپس به مبانی پست‏مدرنیسم مثل مرگ سوژه و ضدعقل‏گرایی پرداخته‏ایم. در ادامه نیز به بررسی مبانی نئوپراگماتیسم رورتی پرداخته و تأثیر پراگماتیسم و پست‏مدرنیسم را در آن آشکار ساخته‏ایم

 

مبانی پراگماتیسم

پراگماتیسم مشخصا فلسفه آمریکاست؛ ولی این امر بدین معنا نیست که تفکر پراگماتیستی محدود به یک کشور خاص است، بلکه رگه‏های این تفکر در فلسفه‏های اروپایی و آسیایی نیز دیده می‏شود. واژه «پراگماتیسم» مشتق از لفظ یونانی pragma به معنی Action یا عمل است. این اصطلاح را اولین بار، چارلز سندرس پیرس در سال 1878 وارد فلسفه کرد. در ادامه، ویلیام جیمز هرچه بیشتر به آن عمق و محتوا بخشید و مید آن را با امر اجتماعی پیوند داد و سرانجام جان دیویی پراگماتیسم را با آموزش و پرورش و همچنین سیاست عجین ساخت. در این مقاله، فقط به سه مورد از مبانی خاص این فلسفه ـ که در شکل‏گیری نئوپراگماتیسم رورتی نقش دارند ـ اشاره می‏کنیم

الف. اصالت طبیعت

اصالت طبیعت[249] یک نوع جهان‏بینی فلسفی است که در آن، واقعیت و جایگاه انسان درواقعیت از یکدیگر جدا نیستند. منظور از واقعیت همان طبیعت است، نه چیزی غیرطبیعی یا ماورای طبیعی. اصالت طبیعت بر شناخت رو به رشد حاصل از مشاهده علمی تأکید می‏کند؛ از این‏رو، گاهی با علم یکی گرفته می‏شود. بر این اساس، اصالت طبیعت به وحدت تجربه، عقل و علم اشاره می‏کند. آغاز این بحث به نیمه نخست قرن بیستم برمی‏گردد که پراگماتیست‏هایی مثل جان دیویی، ارنست ناگل، سیدنی هوک، و سلارز مدافع آن بودند. رابرت اودی در فرهنگ لغت فلسفه کمبریج اصالت طبیعت را در قالب دو دیدگاه مطرح می‏کند: 1) هر چیزی متشکّل از موجودات طبیعی است، موجوداتی که در علوم طبیعی مورد مطالعه قرار می‏گیرند؛ 2) روش مقبول توجیه و تبیین در علوم است.[250] ناگفته پیداست که دیدگاه اول متافیزیکی و آنتولوژیکی، و دیدگاه دومروش‏شناختی است. به طور کلّی، فلسفه با اصالت طبیعت مخالف است؛ امّا پراگماتیسم از آن دفاع می‏کند. برای مثال، دیویی در بین پراگماتیست‏ها از همه بیشتر مدافع اصالت طبیعت است. بر همین اساس، وی هیچ‏گونه الوهیت و غایتی در طبیعت نمی‏بیند؛ این مسئله ناشی از روح طبیعت‏گرا و روح داروینیستی اندیشه اوست. بنابراین، فلسفه دیویی نوعی اصالت تجربه طبیعت‏گرایانه است؛ حتی در عنوان یکی از کتاب‏های او به نام تجربه و طبیعت (1925) نیز این گرایش فکری و فلسفی به وضوح دیده می‏شود. بنا به اصالت طبیعت دیویی، «عقل» در طبیعت قرار دارد. البته، به اعتقاد بسیاری از مفسّران، این دیدگاه که عقل در طبیعت قرار دارد به اسپینوزا برمی‏گردد. به هر ترتیب، دیویی جنبه فطری عقل را همچون دکارت و کانت قبول نداشت. به همین سبب، او خود را طبیعت‏گرا می‏پنداشت؛ ولی نه از نوع متافیزیکی، بلکه مدافع روش علمی بود. از این‏رو، طبیعت‏گرایی وی در این قالب فهم‏پذیر است. دیویی روش علمی را محدود به حوزه علم نمی‏دانست؛ بلکه آن را به حوزه اندیشه نیز تعمیم می‏داد. به این دلیل، وی منتقد سرسخت متافیزیک و آنتولوژی عقل‏گرایانه و ایده‏آلیستی از نوع کانتی، دکارتی و هگلی بود

تفسیر دیویی از واقعیت، برخلاف مکاتب فکری مذکور، بر وحدت انسان و محیط تأکید داشت و طبیعت را کلّ اندام‏واری می‏پنداشت. بر همین اساس، دیویی تمایزهای ذهن و جسم، فرد و جامعه، و حقیقت و ارزش را ساخته و پرداخته عقل می‏دانست که در عمل کارآیی ندارند و اعتقاد داشت که ما باید بر این ثنویت‏های به ارث رسیده از گذشته غالب شویم. گفتنی است، همین نوع انتقاد را رورتی نیز درباره ثنویت‏های فلسفی و عقلی طرح نموده است

همچنین، پراگماتیست‏ها یقینا تحت تأثیر داروین و اصالت طبیعت تکاملی قرار داشتند و آنها این پیشرفت‏ها و سایر پیشرفت‏ها در علوم تجربی را غیرمستقیم مؤید نظرهای فلسفی‏شان می‏دانستند.[251] آنان گاهی از اصالت طبیعت بیولوژیکی[252] بحثمی‏کردند. ویلیام جیمز نیز از طبیعت‏گرایان بود؛ ولی نه در حوزه علمی، بلکه در حوزه اخلاق. او از تلقّی طبیعت‏گرایانه اخلاق و اساس آن دفاع می‏کرد. طبق دیدگاه جیمز، ما باید صفات اخلاقی را ذاتا طبیعی بدانیم، نه ماورای طبیعی و خدادادی یا فطری. از این‏رو، شالوده اخلاق امر طبیعی است، نه امر پیشینی کانتی یا مثل افلاطونی. جیمز در اراده معطوف به ایمان بر این باور است که فلسفه اخلاق جزمی، که از قبل ساخته شده باشد، وجود ندارد.[253] پس، جیمز اصالت امر پیشینی را در اخلاق رد می‏کند و می‏گوید:در اخلاق، نقطه نهایی نمی‏تواند وجود داشته باشد و هرچه وجود دارد در طبیعت است.[254] در این بخش از مقاله، قصد نداشتیم وارد جزئیات این موضوع جذّاب شویم؛بلکه فقط می‏خواستیم عمق نفوذ تفکر طبیعت‏گرایانه جیمز را آشکار کنیم. به هر روی، پراگماتیسم را بدون اصالت طبیعت نمی‏توان فهم کرد

ب. داروینیسم

بدون اصالت طبیعت، داروینیسم[255] قابل فهم نیست. البته باید گفت که این دو لازم وملزوم یکدیگر هستند. داروینیسم بر اساس طبیعت‏گرایی خاص خود، مفهوم عقل و عقلانیت را رد می‏کند؛ چون عقل در تفکر فلسفی حاصل تکامل طبیعت نیست، بلکه آن‏گونه که دکارتیان می‏پنداشتند عنصری غیرطبیعی یا ـ به زبان دینی ـ عنصری خدادادی و فطری است و از این‏رو، خارج از چرخه تکامل طبیعی قرار دارد. امّا، بنابر دیدگاه داروینیسم، هرچه به عنوان واقعیت وجود دارد محصول تکامل است؛ بنابراین، مفهوم عقل ـ از نوع فلسفی ـ جایگاهی در داستان تکامل داروینی ندارد. پراگماتیست‏ها از داروینیسم استقبال کردند. جان دیویی، یکی از سرشناس‏ترین فیلسوفان پراگماتیست آمریکایی (که نفوذ زیادی بر نظریه آموزش و پرورش در آمریکا داشت)، وجود هر نوع عنصر متعالی با نام روح یا ذهن یا نفس را در طبیعت انسان رد می‏کرد؛ حال آنکه این عنصر در فلسفه سنّتی کاشف حقیقت متعالی و اصول اخلاقی است. وی در عوضْ انسان را ارگانیسمی تعریف می‏کرد که همواره، برای سازگاری با محیط پیرامون، به کوشش تازه‏ای دست می‏زند. در نظریه آموزش و پرورش دیویی، یادگیری شکل دیگری از سازگاری با محیط شمرده می‏شود یا نوعی انتخاب طبیعی ذهنی است. دیویی به اصالت تکامل داروینی ایمان داشت و بر پیشرفت تدریجی در حوزه اجتماع تأکید می‏کرد. او همین ایمان خود را در مقاله معروف «نفوذ داروین بر فلسفه» به بیان درمی‏آورد. وی داروینیسم را منطق ذهن، اخلاقیات و زندگی توصیف می‏کرد. در این منطق، اندیشه بازتاب واقعیت نیست؛ بلکه ابزاری در خدمت رفع احتیاجات انسانی است

ج. ابزارانگاری

ابزارانگاری[256] نوعی دیدگاه آنتی‏رئالیستی درباره نظریه‏های علمی است. در این دیدگاه،نظریات به عنوان دستگاه‏ها و ابزارهایی برای سهولت حرکت از مجموعه‏ای معیّن از مشاهدات به مجموعه‏ای از مشاهدات پیش‏بینی‏شده تلقّی می‏شوند. همچنین، در این دیدگاه، گزاره‏های نظری به واقعیت و حقیقت ارجاع ندارند؛ از این‏رو، دارای بار هستی‏شناختی نیستند.[257] البته، ابزارانگاری معنای وسیع‏تری دارد که در پیوند بامعرفت‏شناسی پراگماتیک دیویی است. اکثر مفسّرانِ دیویی، او را معمار «ابزارانگاری» می‏دانند.[258]

دیویی ابزارانگاری را اصلی می‏داند که شهود آنچه را او «وضعیت نامتعیّن»[259]می‏نامد سازمان‏دهی می‏کند. این امر نیز بیانگر معنای داروینی پیوند و استمرار بین منابع حیوانی و ماقبل شناختی بقاست که دقت زیاد علم از آن ناشی می‏شود.[260] گاهی دیوییابزارانگاری، پراگماتیسم، اومانیسم و تجربه‏گرایی را در یک ردیف قرار می‏دهد. در واقع، ابزارانگاری دیویی تلقّی کارکردی از تمام مفاهیم از جمله مفاهیم علمی است. در این تلقّی، شأن معرفتی مفاهیم و شأن عقلانی اعمال (به مثابه کارکرد آنها) به کامل کردن، پیش‏بینی نمودن و کنترل کردن تعامل‏های انضمامی ما با جهان تجربه‏شده ماست.[261]جان دیویی، که پراگماتیسم را در همه حوزه‏های زندگی به ویژه حوزه تعلیم و تربیت به کار گرفت، بر آن بود که تصورها در صورتی حقیقت دارند که شرایطی را برای حل مشکلات فراهم کنند. وی به واسطه نظریه ابزارانگاری‏اش، که روایت او از پراگماتیسم است، در خارج از ایالات متحده شهرت بیشتری دارد

ویلیام جیمز و جان دیویی هر دو بر آن بودند که ذهن در روند تکاملی، به عنوان ابزاری برای سازگاری با محیط زیست موجودات زنده محسوب می‏شود. برطبق دیدگاه جیمز، نظریات دست‏افزارهایی هستند که به منظور حل مسائل و مشکلات روزمرّه به کار می‏روند. بنابراین، هر نظریه باید برحسب موفقیت آن در ایفای این نقش به داوری گذاشته شود. برای مثال، اگر کسی راه خود را در جنگلی گم کند، بنابر دیدگاه پراگماتیسم، می‏تواند از طریق تفکر و فعالیت نظری این وضع را مورد بررسی قرار دهد: با استفاده از معلوماتی مانند وضع خورشید و جهتی که شخص راه می‏رود، و شناسایی قبلی وی از آن ناحیه، می‏توان نظریه داد که چگونه از این وضع ناگوار رهایی یابد. این نظریه را برحسب نتیجه صواب یا خطای آن ارزش‏یابی می‏کنیم و به عنوان ابزار مفید یا غیرمفید برای دست‏یابی به مقصود مورد داوری قرار می‏دهیم. بر این اساس، نظریه‏ها و اندیشه‏ها ابزارهایی برای بهبود و سعادت زندگی انسان هستند؛ حتی زبان نیز وسیله‏ای برای زیستن و بقای انسان است، نه بازنمایی واقعیت

مبانی پست ‏مدرنیسم

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله بررسی مسئله «صدق» در الهیات پست ‏لیبرال در

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله بررسی مسئله «صدق» در الهیات پست ‏لیبرال در pdf دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله بررسی مسئله «صدق» در الهیات پست ‏لیبرال در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله بررسی مسئله «صدق» در الهیات پست ‏لیبرال در pdf

چکیده  
مقدّمه  
الهیات پست ‏لیبرال[305]  
الهیات پست ‏لیبرال و مسئله صدق  
1 صدق درون‏ سیستمی  
2 صدق وجودشناختی  
3 صدق مقولی  
بررسی  
1 صدق در مقام اثبات یا ثبوت؟!  
2 صدق شبکه باورها  
3 شبکه باور یا شبکه‏های باور؟!  
4 صدق درون‏سیستمی و تحول در شرایط و باورها  
5 تئوری‏های جدید و ناهماهنگ با نظام باورها  
6 مشکل جدایی یا گسستگی  
7 نگرش کاربردی در صدق وجودشناختی  
8 رابطه صدق درون‏ سیستمی با وجودشناختی  
••• منابع  
پی نوشت ها:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله بررسی مسئله «صدق» در الهیات پست ‏لیبرال در pdf

ـ بوردو، ژرژ، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران، نی، 1378

ـ حسین‏زاده، محمد، معرفت‏شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چ هفتم، 1380

ـ ـــــ ، پژوهشی تطبیقی در معرفت‏شناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382

ـ سرل، جان. آر، افعال گفتاری، ترجمه محمدعلی عبداللهی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385

ـ فتحی‏زاده، مرتضی، جستارهایی در معرفت‏شناسی معاصر، قم، کتاب طه، 1384

ـ قائمی‏نیا، علیرضا، «شبکه معرفت دینی»، قبسات، ش 28، تابستان 1382، ص 19ـ36

ـ کواین، دابلیو. وی و اولیان. جی. اس، شبکه باور، ترجمه امیر دیوانی، تهران، سروش، 1381

ـ مک گراث، آلیستر، الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1384

- Adiprasetya, Joas, “George A. Lindbeck and Postliberal Theology”, The Boston Collaborative Encyclopedia of Modern Western Theology,

- Alston. William. p, The Reliability of Sense Perception, Unites States of America: Cornell university,

- Austin, J.l., How to Do Things With Words, United States of America, Harvard university Press,

- Bullock, Alan ea al., The Fontana Dictionary of Modern Thought, Britain, Fontan Press,

- Dehart, Paul J., The Trial of the Witnesses: The Rise and Decline of Postliberal Theology, Blackwell Publishing,

- Hawkins, Charles, Beyond Anarchy and Tyranny in Religious Epistemology, United States of America, University Press of America, Inc,

- Lindbeck, George A, The Nature of Doctrine: Religion and Theology in a Postliberal Age, philadelphia, westminster,

- McGrath, Alister E, A Scientific Theology, T&T Clark Ltd,

- Murphy, Nancey, Anglo- American Postmodernity, Oxford,

چکیده

هرگونه موضع‏گیری درباره ماهیت و معنای صدقْ بر حوزه‏های مختلف معرفتی، از جمله عرصه دین و الهیات، تأثیر خواهد گذاشت. «الهیات پست‏لیبرال» یکی از رویکردهای نوظهوری به شمار می‏رود که در دوران پست‏مدرنیسم شکل گرفته است. این نوع از الهیات، در مقابل دو رویکرد سنّتی و رویکرد لیبرال، مدعی شیوه سومی در الهیات است و مبانی و اصول مبناگرایان و تجربه‏گرایان را در بوته نقد قرار می‏دهد و ادعاهای تازه‏ای را، برای تبیین وحدت‏گرایی کلیسایی، مطرح می‏سازد. جورج لیندبک مهم‏ترین شخصیت الهیات پست‏لیبرال بوده که با تألیف کتاب «ماهیت آموزه»، نقش مهمی در تبیین و تبلیغ این نگرش الهیاتی داشته است. نگرش درون‏سیستمی و مقولی به صدق، یکی از راهبردهای لیندبک برای رسیدن به اغراض وحدت‏گرایانه بوده که موضوع نوشتار حاضر است. در این مقاله، پس از تبیین کامل نگرش لیندبک در باب صدق، به تحلیل و بررسی این نظریه معرفت‏شناختی خواهیم پرداخت

کلیدواژه‏ها: صدق، لیبرالیسم، الهیات، پست‏لیبرال، کل‏گرایی، وحدت‏گرایی، لیندبک

 

مقدّمه

الهیات، در غرب، دوره‏های گوناگونی را سپری کرده است. در یک طبقه‏بندی کلّی، می‏توان دوران سنّتی، مدرن، و پست‏مدرن را سه چرخش مهم و محوری در شکل‏گیری انواع مختلف الهیات تلقّی کرد. هریک از این دوره‏ها ویژگی‏های خاصی دارند که پرداختن به آنها از حوصله این نوشتار خارج است

یکی از شاخه‏های الهیات که شکل‏گیری آن به دوران معاصر، یعنی پست‏مدرن، بازمی‏گردد «الهیات پست‏لیبرال» است، که تنها سه دهه از تکوّن رسمی آن می‏گذرد. در طول این سه دهه، شخصیت‏های مختلفی به تبیین و حمایت از این رویکرد پرداخته‏اند، ولی تأثیرگذارترین شخصیت در اندیشه پست‏لیبرال را می‏توان جورج لیندبک قلمداد کرد؛ کسی که کتاب او، ماهیت آموزه،[302] بهترین منبع پژوهش در اندیشه پست‏لیبرال بهحساب می‏آید.[303]

پایه‏گذاران الهیات پست‏ لیبرال، به ویژه لیندبک، برای رسیدن به آرمان «وحدت‏گرایی کلیسایی» از هیچ کوششی فروگذار نکردند. لیندبک تلاش زیادی کرد تا مبانی[304] فلسفی و الهیاتی وحدت‏گرایی را تبیین کند. تحقّق غرض وحدت‏گرایانه لیندبک مقتضی آن است که وی به لحاظ معرفت‏شناختی رویکردی را در باب صدق اتّخاذ کند که در مقابل گزاره‏گراهای سنّتی، از هرگونه نگرش انحصاری در معرفت صادق پرهیز کرده باشد. رویکرد سنّتی در باب تعریف و معیار صدقْ نه تنها برای وحدت‏گرایی کلیسایی مفید نیست، بلکه با مبانی وحدت‏گرایانه ناسازگار است. از این‏رو، لیندبک ـ به منظور حل این مسئله ـ رویکرد درون‏سیستمی و مقولی را در باب صدق اختیار می‏کند

لیندبک به پیروی از انسجام‏گرایان و کل‏گرایان، صدق را تطابق گزاره با واقع خارجی ندانسته، بلکه آن را به سازواری با کلّ بافت مربوطه (باور، رفتار و شکل‏های همبسته زندگی) تعریف کرده است. کل‏گرایانی همچون کواین، معرفتی را صادق تلقّی کرده‏اند که با شبکه باورهای انسان هماهنگ باشد. آنان، در مقابل، معرفتی را کاذب تلقّی کرده‏اند که با شبکه باورهای انسان هماهنگ نباشد

البته، لیندبک از صدق وجودشناختی نیز سخن به میان می‏آورد و می‏گوید: معرفت دینی، علاوه بر صدق درون‏سیستمی، دارای صدق وجودشناختی است. وی در تبیین صدق وجودشناختی، به عنصر کاربرد توجه کرده و گفته است که تطابق بیانات دینی با واقعیت، صرفا تابع نقش آنها در تشکیل دادن شکلی از زندگی و شیوه‏ای از بودن در جهان است، که همین امر به خودی خود با مهم‏ترین واقعیت غایی مطابقت دارد. با این حال، لیندبک تمایل دارد که از صدق وجودشناختی، به عنوان صدق مقولی یاد کند. او معتقد است که دین صادق باید مقولات کافی را برای شکل زندگی فراهم کند. بنابراین، لیندبک ـ همانند پراگماتیست‏ها ـ در تبیین صدق وجودشناختی به نقش کاربردی و عملی گزاره‏ها توجه می‏کند. با این توضیح، می‏توان گفت که دیدگاه لیندبک در باب صدق، آمیزه‏ای از دیدگاه‏های انسجام‏گرایی و پراگماتیستی است

به اعتقاد نگارنده، لیندبک در تبیین فلسفی وحدت‏گرایی کلیسایی و پلورالیسم دینی تلاش‏های بدیعی را انجام داده، ولی اندیشه‏های وی دستخوش اشکالات عمیقی است. توجه به این اشکالات، متفکران پست‏لیبرال را وادار خواهد کرد تا به دنبال یافتن مبانی و تبیین‏های جدیدی برای وحدت‏گرایی باشند

مقاله حاضر بر آن است تا پس از تبیین تفصیلی مسئله «صدق» از منظر پست‏لیبرالِ لیندبک، به تحلیل و بررسی این نگرش بپردازد

الهیات پست‏لیبرال[305]

پست‏لیبرالیسم که یکی از مهم‏ترین تحولات در زمینه الهیات شمرده می‏شود، در حدود سال 1980 و به دنبال تردید روزافزون درباره امکان جهان‏بینی لیبرال،[306] پا به عرصه گذاشت. این مکتب بر اساس آثار فیلسوفانی چون السدر مکینتایر،[307] هم رویکرد جنبشروشنگری سنّتی به «عقلانیت مطلق» را نفی کرد و هم به ردّ پیش‏فرض‏های لیبرالی در تجربه مستقیم دینی و مشترک برای همه بشریت پرداخت.[308]

هاوکینز در تعریف الهیات پست‏لیبرال می‏نویسد

واکنشی است در برابر الهیات لیبرال؛ یعنی الهیات عصر روشنگری. در الهیات لیبرال، معتقد بودند که انسان باید برای همه باورها دارای معیارهایی باشد که به صورت عمومی قابل پذیرش باشند. پست‏لیبرال‏ها، در مقابل الهیات لیبرال، از بازگشت به سنّت و حجیت حمایت می‏کنند.[309]

همچنین، دهارت در تعریف واژه «پست‏لیبرالیسم» می‏گوید

پست‏لیبرالیسم، خواه مثبت و خواه منفی ارزیابی شود، ساختاری است که تلاش کرده است تا رویکردی متمایز با شیوه‏های اصلی الهیات مسیحی داشته باشد. این مکتب ـ به نحو سیستماتیک ـ با برداشت‏ها و شیوه‏های مشخص الهیات دانشگاهی معروف به نام «لیبرال»، «مدرنیست» یا «اصلاح‏طلب» مخالفت می‏کند.[310]

وحدت‏گرایی کلیسایی[311] یکی از مهم‏ترین دغدغه‏های لیندبک بوده، به طوری کهوی تمام مؤلفه‏های الهیاتی خود را با هدف تأمین مبانی کافی برای تحقّق این امر شکل داده است.[312] همان‏گونه که پیشتر بیان شد، کتاب ماهیت آموزه (1984)، که مهم‏ترین اثرالهیاتی در گرایش پست‏لیبرال قلمداد می‏شود، نوشته لیندبک است.[313] گفتنی است کهتعهد لیندبک به جنبش وحدت‏گرایی کلیسایی در همین اثر بنیادین وی نمود یافته است. جورج لیندبک و همکارش، هانس فرای،[314] به واسطه این کتاب از برجسته‏ترین رهبرانالهیات پست‏لیبرال شمرده شده‏اند. در دهه اخیر، رویکرد پست‏لیبرالِ لیندبک از میزان بالایی از توجه پروتستان‏های آمریکا برخوردار شده است.[315]

الهیات پست‏لیبرال و مسئله صدق

یکی از مهم‏ترین پایه‏های معرفت‏شناسی لیندبک بررسی ماهیت یا معیار صدق است. از هر کسی که به مسائل کثرت‏گرایی دینی می‏پردازد، یا از دغدغه‏های وحدت‏گرایانه برخوردار است، انتظار می‏رود که موضع خویش را درباره ماهیت و معیار صدق مشخص کند. همچنان‏که در مقدّمه مقاله حاضر بیان شد، لیندبک به دنبال پایه‏گذاری مبانی لازم برای تبیین پلورالیسم دینی می‏باشد؛ بنابراین، اهتمام او به مسائل معرفت‏شناختی صدقْ امری ضروری است

اگر هر دینی مدّعی حقیقت باشد، چگونه می‏توان این تنوع گسترده میان ادیان جهان و تنوع گسترده‏تر میان نحله‏های مختلف هریک از ادیان را توجیه کرد؟ اگر تئوری‏های مربوط به آموزه‏های دینی نگاهی انحصارگرایانه به دین داشته باشند، در مقابلِ موج بزرگی از ادعاهای حقیقی ادیان و طرفداران آنها شکست خواهند خورد؛ امّا اگر تئوری‏ها نگرشی کثرت‏گرایانه به دین داشته باشند، چگونه می‏توانند حقیقت واحد را در جهان تبیین کنند؟

لیندبک تلاش می‏کند که تبیینی از ادیان متکثر و رابطه آنها با حقیقت واحد ارائه کند تا هم تنوع ادیان را معقول جلوه دهد و هم مسئله حقیقت واحد را توجیه کند. وی نخست به بیان دو رویکرد مهم (سنّتی و لیبرال) در باب صدق می‏پردازد و سپس رویکرد سوم را به عنوان رویکرد پست‏لیبرال مورد توجه قرار می‏دهد: طرفداران رویکرد سنّتی، صدق گزاره‏ای[316] (یعنی تطابق یا هم‏شکلی ذهن با خارج) را معیار گزاره‏های دینی می‏دانند.در این رویکرد، هر گزاره ـ نهایتا ـ یا صادق است یا کاذب. در صدق گزاره‏ای، مراتب یا تنوع حقیقت وجود ندارد. با وجود اینکه یک دین ممکن است آمیزه‏ای از بیانات صادق یا کاذب باشد، مسئله اساسی در این نگرش آن است که چه ایمانی می‏تواند ادعاهای حقیقی‏ای با کمترین ادعای کاذب را ارائه کند؟[317]

از نظر مبناگرایان معرفتی سنّتی، صدقْ به معنای مطابقت با واقعیت است که بر اساس رویکرد واقع‏گرایان معرفت‏شناختی، به گزاره‏های درجه یک منتسب می‏باشد. در این نوع از صدق، گزاره‏ها بدون توجه به امر دیگری و تنها به خودی خود از واقعیت خارجی حکایت می‏کنند. معنای هر گزاره صرفا در گرو فهم الفاظ و ترکیب جمله است، نه عوامل خارج. لیندبک می‏گوید: صدق، در رویکرد تجربی ـ بیانی، نمادین[318] است.مقایسه میان ادیان برحسب آن است که این ادیان چگونه تجربه درونی مربوط به امر الوهی را (که بنا بر اعتقاد، میان ادیان، مشترک است) بیان می‏کنند؟ همه ادیان، در این معنای منسجم و نمادین، مستعد آن هستند که به نحو درستی عمل کنند؛ ولی ممکن است که در ظرفیت، یا میزان واقعی بهره‏مندی از صدق، متفاوت باشند.[319]

در این بخش، به تبیین تئوری صدق از نگاه لیندبک می‏پردازیم

 انواع صدق در گزاره ‏ها

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر

پروژه دانشجویی مقاله موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى در pd

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى در pdf دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى در pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى در pdf

چکیده  
مقدّمه  
تعریف «فلسفه»  
معانى و اعتبارات وجود  
1 وجود به معناى وجدان (دست یافتن)  
2 وجود به معناى مصدرى (وجود اثباتى)  
3 وجود به معناى اسم مصدرى  
4 وجود لا بشرط مقسمى  
5 وجود لا بشرط قسمى  
6 وجود بشرط لا  
7 وجود به شرط شىء  
وجود به معناى لابشرط مقسمى موضوع فلسفه در حکمت متعالیه  
اعتبارات ماهیت  
انواع لا بشرط  
وجود لابشرط مقسمى  
اطلاق مقسمى واجب  
وجود لابشرط مقسمى؛ موضوع فلسفه در حکمت متعالیه  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى در pdf

ـ آشتیانى، سید جلال‌الدین، هستى از نظر فلسفه و عرفان، قم، بوستان کتاب، 1382

ـ آملى، محمّدتقى، دررالفوائد، قم، مؤسسه دارالتفسیر، 1374

ـ ابن فنارى، مصباح الانس، تعلیقات هاشم اشکورى و حسن حسن‌زاده آملى، تهران، فجر، 1363

ـ جوادى آملى، عبداللّه، تحریر تمهید القواعد، قم، الزهراء، 1372

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1376

ـ زبیدى، مرتضى، تاج العروس، بیروت، دارالمکتبه الحیاه، بى‌تا

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تهران، ناب، 1369

ـ شیرازى، قطب‌الدین، شرح حکمه‌الاشراق، قم، بیدار، بى‌تا

ـ قیصرى، داود، شرح فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، 1382

ـ لاهیجى، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تحقیق و تعلیق محمّدکمال ابراهیم جعفر، قم، بیدار، 1370

ـ لاهیجى، عبدالرزاق، شوارق الالهام، اصفهان، مهدوى، بى‌تا

محقق خراسانى، کفایه الاصول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1423

ـ مصباح، محمّدتقى، تعلیقه على نهایه الحکمه، قم، مؤسسه فى طریق الحق، 1405

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1374، ج 10 «شرح مبسوط منظومه»

ـ مظفّر، محمّدرضا، اصول الفقه، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، 1374

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1374

ـ یزدان‌پناه، یداللّه، جزوه «سلسله درس‌هاى عرفان نظرى (2)»، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380

چکیده

صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى (ملّاصدرا) در «حکمت متعالیه» خود، سعى کرده است در موارد زیادى به عرفان نزدیک گردد. یکى از آن موارد را شاید بتوان در بحث «موضوع فلسفه» دید که با مطرح کردن «وجود لابشرط مقسمى» به عنوان موضوع حکمت متعالیه، نوعى هماهنگى و قرابت با موضوع عرفان نظرى مطرح کرده است، هرچند رهیافت‌هاى هر یک از این دو علم متفاوت بوده، در یکى استدلال عقلى غالب است و در دیگرى، شهود و رؤیت قلبى. نوشتار حاضر در حدّ خود، سعى کرده است به تبیین تقاربى که مطرح گردید، بپردازد

کلیدواژه‌ها : اعتبارات وجود، ماهیت مهمله، بشرط شىء، بشرط لا، لابشرط

 

مقدّمه

در توضیح علت و انگیزه جداسازى علوم از یکدیگر، مى‌توان گفت: مسائل قابل شناخت طیفى گسترده‌اند؛ در حالى که برخى مسائل در ارتباط تنگاتنگ با بعضى دیگر قرار مى‌گیرند و برخى دیگر به طور کلى، از یکدیگر بیگانه هستند، اما از سوى دیگر، فرا گرفتن بعضى از معلومات متوقف بر بعضى دیگر است. از این‌رو، از دیرباز، دانشمندان درصدد برآمده‌اند که مسائل مرتبط و متناسب را دسته‌بندى کنند و نیاز هر علمى را به علم دیگر، و در نتیجه، تقدّم یکى را بر دیگرى، روشن نمایند تا اولا، متعلّم بتواند دانش مورد نظر خود را بیابد و راه رسیدن به هدفش را بشناسد. ثانیآ، متعلّم بداند از کجا فراگرفتن آن علم را آغاز کند و سیر علمى او در آن رشته خاص چگونه است

معمولا در علوم برهانى ـ به معناى صحیح منطقى ـ ملاک تمایز علوم را به موضوعات آنها مى‌دانند، اگرچه در این زمینه، نقض و ابرام‌هایى نیز صورت گرفته است. بنابر اینکه تمایز مسائل فلسفى از دیگر مسائل به موضوع باشد، اصولا این بحث مطرح مى‌شود که موضوع فلسفه چیست؟ آنچه در اینجا محور توجه است جست‌وجو در آثار ملّاصدرا و تعیین و بررسى موضوع فلسفه از دیدگاه «حکمت متعالیه» است

 

تعریف «فلسفه»

براى آنکه موضوع فلسفه در «حکمت متعالیه» مورد بررسى قرار گیرد، ابتدا باید به تعریف «فلسفه» از دیدگاه حکمت متعالیه اشاره کرد. از جمله تعاریفى که ملّاصدرا براى «فلسفه» ذکر کرده است این تعریف است

استکمال النفس الانسانیه بمعرفه حقائق الموجودات على ما هى علیها و الحکم بوجودها تحقیقآ بالبراهین لا أخذآ بالظن و التقلید، بقدر الوسع الانسانى

تعریف، خواه مفهومى و خواه ماهوى، از یک سلسله عناوین و قیود تشکیل شده که برخى از آنها جنس یا به منزله جنس هستند و بعضى از آنها فصل یا به منزله فصل. عناوین عام و خاصى که در تعریف مزبور اخذ شده، عبارتند از

1 استکمال نفس انسانى؛

2 شناخت حقیقت موجودات آنچنان‌که هستند؛ یعنى تصور صحیح اشیا؛

3 تصدیق به وجود حقایقى که درست تصور شده‌اند

4 تحقیقى بودن تصدیق و تقلیدى نبودن آن؛

5 قطعى بودن تصدیق و ظنّى نبودن آن؛

6 محدود بودن شناخت به قدر توان بشرى

جزء اوّلى که در این تعریف ذکر شده در واقع، جزء حقیقت فلسفه نیست، بلکه علّت غایى آن است؛ زیرا فلسفه از سنخ علم است و استکمال نفسانى غایت مترتّب بر علم. البته تعریف به علت غایى به نوبه خود، تعریف متقنى است، اما اصل «استکمال» غایت همه علوم برهانى است و اختصاصى به فلسفه ندارد. این عنوان عام به منزله جنس بعید تعریف به شمار مى‌آید و مانع اغیار نیست، مگر آنکه منظور از «استکمال» همان باشد که به عنوان غایت خاص فلسفه بازگو مى‌شود: «صیروره النفس عالمآ عقلیآ مضاهیآ للعالم العینى»؛ زیرا در این حال، غایت مزبور مخصوص فلسفه خواهد بود

با صرف‌نظر از جزء اول، «فلسفه» را مى‌توان به «هستى‌شناسى قطعى» تعریف کرد؛ زیرا هستى‌شناسى مشتمل بر شناخت تصورى و تصدیق برهانى بر وجود اشیاست. عنوانِ برهانى بودن فلسفه، ظنّى و تقلیدى نبودن تصدیقات آن را نیز تأمین مى‌نماید. چون شناخت کُنه اشیا مخصوص خداوند است، فلسفه قادر به اکتناه بر حقایق موجودات نیست، بلکه شناخت آنها محدود به وسع و توان بشر است. بنابراین، بشرى بودن فلسفه و محدود بودن شناخت فلسفى به اندازه قدرت و توان انسان نیز وصف ضرورى و زوال‌ناپذیر آن است؛ چنان‌که تمام دانش‌هاى بشرى این‌گونه‌اند

تعریف دومى که ملّاصدرا براى فلسفه ذکر کرده است عبارت است از

نظم العالم نظمآ عقلیآ على حسب الطاقه البشریه لیحصل التشبّه بالبارى تعالى

یعنى: جهان، اعم از بخش معقول و یا محسوس آن، داراى یک نظام عِلّى و نظم عینى است و فلسفه عبارت است از: نظم علمى آن. بنابراین، فیلسوف کسى است که نظم خارجى جهان را در ظرف فهم خود ادراک نماید؛ یعنى خطوط کلى هستى عینى در جان او ترسیم شده باشد

بنابراین، تعریف «فلسفه» همان استکمال نفس به نظم عقلى جهان هستى است، نه به معرفتِ نظمِ عقلىِ عالَم. تقیّد فلسفه به طاقت بشرى در این تعریف، بیان همان لازمه انسانى بودن فلسفه است که در تعریف قبل نیز ذکر شده. اما تحصیل تشبّه به بارى تعالى علت غایى فلسفه است و ذکر آن از باب حرمت بخشیدن به فلسفه، وگرنه به همان دلیل که در ذیل تعریف گذشته بیان شد، جزء تعریف ماهوى فلسفه نیست. گرچه همه این تعاریف در محور مفهوم دور مى‌زنند و در قلمرو تحدید مصطلح نیستند، ولى ذکر علت غایى همانند ذکر علت مادى یا صورى شىء محدود نیست؛ زیرا جنس و فصل مأخوذ از ماده و صورت در قوام محدود دخیلند، ولى علّت غایى نظیر علت فاعلى، سبب وجود محدود است، بدون آنکه در معناى آن مأخوذ باشد. البته اخذ علل چهارگانه مایه کمال آن خواهد بود. منظور از «تشبّه به خدا» همان مظهر تام بودن و آیت کبرا شدن است که از آن به «تخلّق به اخلاق الهى» یاد مى‌شود

به نظر ملّاصدرا، چون فیلسوف از همه موجودات بحث مى‌کند، از مبدأ المبادى تا آخرین سیر نزولى، که هیولاى اوّلى باشد، به ناچار موضوع علم خود را باید (موجود مطلق) قرار دهد و احوالى را که بر موجود مطلق عارض مى‌شوند و از عوارض ذاتى موجود مطلق هستند، از مسائل این علم بنامد. از این‌رو، فرموده‌اند: احوالى که بر موجود مطلق عارض مى‌شوند بدون آنکه موجود مطلق را مقیّد کنند و آن را به تخصیص طبیعى یا ریاضى مخصّص نمایند، از مسائل این علم محسوب مى‌شوند.4 بدین‌روى، مى‌توان چنین گفت: فلسفه علمى است که در آن، از

عوارضى بحث مى‌شود که بر موجود حمل مى‌گردند از آن جهت که موجود است، بدون آنکه نیازمند قیدى زاید باشد

بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، چون موجود حقیقى نفس وجود است و ماهیات منتزع از حدود وجوداتند موضوع این علم (حقیقت وجود بما هو وجود) است، و مراد از «وجود» هم مصداق وجود است و نه مفهوم وجود؛ زیرا در این علم، از وجوب ذاتى و وحدت حقیقت وجود و مباحث علت و معلول و مانند اینها بحث مى‌شود. بى‌شک، اینها از عوارض خارجى وجودند و بحث از مفهوم بدون آنکه عبره و مرآت حقیقت خارجى باشد، شأن حکیم و فیلسوف نیست، و اگر مفهوم براى خارج عبره باشد، موضوع و مورد حکم همان خارج است، نه مفهوم؛ و عنوان بحث از ماهیات هم به اعتبار آن است که ماهیات از تعیّنات اصل حقیقت وجودند

معانى و اعتبارات وجود

وجود به اعتبارات و معانى گوناگون، مورد استعمال واقع شده که بحث و بررسى کامل و استیفاى همه جوانب آن مجالى بیش از یک مقاله مى‌طلبد. بدین‌روى، در اینجا، تنها به برخى از آن معانى اشاره مى‌کنیم و بیشتر به این مطلب مى‌پردازیم که وجود به کدام‌یک از این معانى، موضوع فلسفه قرار مى‌گیرد

1 وجود به معناى وجدان (دست یافتن)

در تاج العروس آمده است

وَجَدَ المطلوب وَجدآ (بفتحٍ فسکونٍ) و وُجدآ (بالضم) و وجودآ، کقعود، و وِجدانآ و إجدانآ (بکسرهما): أدرکه

و به همین معناست ماده «وجد» در دعاى «عرفه» که از امام حسینعلیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «ماذا وَجَد من فَقَدک و ما الذى فَقَد من وجدک.» در این اصطلاح، «وجود» چیزى است که دیگرى آن را دریابد؛ مانند معلوم که براى عالم موجود است. به عبارت دیگر، معلوم نزد عالم وجود دارد؛ یعنى عالم معلوم را داراست

2 وجود به معناى مصدرى (وجود اثباتى)

«وجود» در این قسم به معناى «وجود داشتن»، «موجود بودن» و «بودن» است،7 و همان مفهوم «وجود» منظور است که نسبت به معانى دیگر، حکایت تصورى دارد و هیچ‌یک از آن معانى نیست. از این‌رو، نسبت به معانى دیگرِ وجود، مطلق است؛ اما همین مطلق یک قید هم دارد و آن اینکه مفهومى و ذهنى است و به مفهومى بودن و ذهنى بودن مقیّد است. به همین دلیل، از آن به «وجود اثباتى» تعبیر مى‌شود که از مفاهیم اعتبارى و از معقولات ثانى فلسفى است. نسبت وجود اثباتى با وجود حقیقى خارجى مانند نسبت انسانیت با انسان است. ملّاصدرا در تعلیقه خودش بر شرح حکمه الاشراق درباره وجود اثباتى مى‌نویسد

الامر الانتزاعى النسبى هو عباره عن موجودیه الشىء بالمعنى المصدرى و یقال له : الوجود الاثباتى، و لا شک أنّه من المحمولات العقلیه لانّه مشترکٌ بین الماهیات

 

3 وجود به معناى اسم مصدرى

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
» نظر
<   <<   171   172   173